پرکن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز
دست من و نگاه شما ایهاالعزیز
اللهم عجل لولیک الفرج
برای شادی روحش فاتحه مع الصلوات
پرکن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز
دست من و نگاه شما ایهاالعزیز
اللهم عجل لولیک الفرج
برای شادی روحش فاتحه مع الصلوات
محمدحسین صفار هرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی در تحلیلی درباره نقاط اشتراک جریان انحرافی و فتنه 88 در پایگاه اطلاعرسانی برهان گفت: برابر این پرسش که آیندهی اصلاحات و اصلاح طلبی چه خواهد شد؟ روشن است که باید ابتدا تبیین و تعریفی از اصلاح طلبی و ماهیّت آن داشته باشیم. زمانی که کارنامهی اصلاحات مورد بررسی قرار میگیرد یک مبدأ برای آن تعریف میشود که بروز عینی آن مبدأ بدون تردید مقطع دوم خرداد سال 76 است. اما باید گفت این جریان خلع الساعه به وجود نیامده و به طور حتم یک عقبهی مشخص، دارد. وقتی عقبهی جریان مورد بررسی قرار میگیرد باید به تک تک عناصر تشکیل دهندهی آن توجه داشت. به عبارتی اگر مجموعهی اصلاحات یک گروه بود این امکان وجود داشت که آنها را جریانی قلمداد کنیم که از بیست سال پیش به وجود آمده و در مقطعی صرفاً با تغییر نام به این نقطه رسیده است.
پس وقتی که این جریان به دقت بررسی گردد، دیده میشود که یکپارچه نبوده و دارای تنوع و گوناگونی مشخصی در درون خود میباشد. گروههای تشکیل دهندهی جبههی دوم خرداد، 17 الی 18 گروه بودند که برخی از آنها مانند «حزب مشارکت» در مقطع انتخابات هنوز شکل نگرفته و بعد از پیروزی آقای خاتمی متولد شدند. ولی برخی دیگر نظیر «کارگزاران، مجمع روحانیون، انجمن اسلامی معلمان و دفتر تحکیم وحدت به اعتبار اتحادیهی انجمنهای اسلامی سابق و ...» از قبل وجود داشتند. شاید بتوان گفت در رأس این گروهها آن که بیشتر از همه مدعی بوده و برای خود یک حق پدرخواندگی هم قائل میشد، «مجمع روحانیون» بود.
باید عنایت داشت که سابقهی تشکیل مجمع روحانیون به انشعاب یک گروه از بطن جامعهی روحانیت مبارز برمیگردد لذا میتوان ریشهی این جریان را در جامعهی روحانیت مبارز جستوجو نمود بنابراین باید گفت خواستگاه ابتدایی این جریان درون انقلاب بوده است.
در مورد سازمان مجاهدین انقلاب هم باید به این گونه عمل کرد. سازمانی از هشت گروه به هم پیوسته که پیش از انقلاب با اعتقاد به مبارزه مسلحانه شناخته شدهاند، تشکیل شد .برخی از اعضای این سازمان به شدت تحت تأثیر روش مبارزاتی «مجاهدین خلق» بوده و انتخاب نام «مجاهدین انقلاب» نیز برای تداعی این مسأله بود. اما بر همراهی و همنوایی با انقلاب اسلامی تأکید میکردند.
این مجموعه دارای طیفبندیهایی بود که شاخهی بهزاد نبوی، فدایی، ذوالقدر و ... در رأس آنها بودند. این طیفها نیز تضادهایی داشتند که در نهایت منجر به جدایی آنها شد. جالب است که برخی از آنها که در جبهه دوم خرداد نیز حضور داشتند در مقطعی در حزب جمهوری اسلامی هم بودهاند.
لذا در بررسی هر گروه و حتی هر شخصیتی ملاحظه میشودکه با گذشت زمان دچار دگردیسیها و تغییر و تحولات شخصیتی، فکری و مشربی میشوند.
با این مقدمه باید گفت، وقتی پیشینهی جریان اصلاحطلب در مقابل وضعیت امروز آن قرار میگیرد، هیچ تعریف واحدی از آن نمیتوان داشت. به عبارتی نمیتوان گفت که آنها همان مجمع روحانیون سابق و لاحق هستند. همچنین نمیتوان ادعا کرد که کلیت این جریان، معادل سازمان مجاهدین انقلاب یا کارگزاران یا مشارکت است.
این گروهها هریک تشکیل دهنده یک جبهه بودهاند که یک هدف مشترک را دنبال کرده و البته به لحاظ اعتقادی، فرهنگی و سیاسی نیز پیوندهایی دارند.
در این بین درگیریهای نظری دو جریان راست و چپ روحانیت حداکثر مرزبندی میان این دو گروه را تشکیل میدهد. عنصر وفاق بخش گروههایی که در دههی 60 به عنوان گروههای چپ محسوب میشدند مواضع اقتصادی بوده که دولت را عنوان عامل اصلی در عرصهی اقتصاد میدانستند. در مقابل جریان راست، معتقد بود که مردم و بخش خصوصی باید در این حوزه فعالتر باشد. همچنین تقسیم بندی دیگری که گروههای سیاسی را در دههی 60 از یکدیگر جدا مینمود این بود که یک دسته به حضور حداکثری دین در جامعه معتقد بودند و عمدهی تشکیل دهندگان آن چپها به شمار میآمدند. در مقابل نیز عدهای حضور حداقلی آن را مطرح میکردند.
مورد دیگر میزان نزدیکی گروهها به انقلاب از سویی و تمایز آنها با گروههایی از جمله لیبرالها، ملیگراها و منافقین و ... از دیگر سو به شمار میآید.
تمایز دیگر در حوزهی سیاست خارجی بود که برخی معتقد بودند دشمنی با کشورهایی چون آمریکا و اسراییل و مانند اینها یک دشمنی آشتی ناپذیر و ابدی است و برخی این میزان تعصب را نداشته و یا حداقل اینگونه ابراز عقیده نمیکردند؛ البته این مسأله مطلق نبود.
همان طور که در بسیاری از موارد راستها نیز همان موضع تند و تیز ضد آمریکایی را میگرفتند یا آنکه بعد از رحلت امام در مقطعی که چپها تا حدی تنازل کرده و برخی از آنها بحث رفاقت با آمریکا را مطرح کردند این مسأله انتقاد راستها را به همراه داشت.
*عامل اصلی تمایز میان چپ و راست
تصور بنده این است که شکاف و نقطهی تمایز اصلی میان دو مشرب چپ و راست سابق -که بعدها در دگردیسیهای متعدد به اشکال مختلف در میآیند- یک نوع نگرش شبه عقیدتی است که نمود عینی آن نگاه روشنفکرانه به دین در مقابل نگاه متعبدانه به آن میباشد. لذا اگر از گروههایی که در دوم خرداد 76 به هم پیوستند علت این پیوستگی مورد سؤال واقع شود گذشته از بحث ائتلاف انتخاباتی، نگاه روشنفکرانهی کاندیدای آنها به دین و به مسایل انقلاب و نظام - در مقابل نگاه بسته و ارتجاعی- به عنوان عامل اصلی وفاق آنها مطرح خواهد شد اما علت درگیری جریان روشنفکری و جریان تعبد ریشه در کجا دارد؟ وقتی سابقهی این دو، بررسی میگردد ملاحظه میشود که در یک دوره دعوای درون دینی و برون دینی مطرح است.
برجستهترین نمود این مسأله در دعوای بین چپهای مارکسیست با مذهبیها بوده که درگیریهای دههی 40 در ایران به شمار میآید. کمونیستها و سوسیالیستهای آن روز که مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه میشناختند به عنوان جریان تراز و جریان روشنفکری معرفی شده و هر کس که این مسأله را نمیپذیرفت از رژیم شاه گرفته تا حوزهی علمیّه، به عنوان مرتجع معرفی میگردید. ارتجاع از دید آنها به معنای نرفتن زیر بار تفکر سوسیالیستی که تفکر تراز روشنفکری آن موقع محسوب میشد، بود.
شایان ذکر است مقطعی در اواخر قرن 19 نیز که مارکسیسم چندان موضوعیّت نداشت، تفکر لیبرالی غربی با اندیشههای جمهوری خواهی و دموکراسی خواهی به عنوان تراز روشنفکری مطرح بود.
در این میان برخی از نیروهای مذهبی یا از باب شیفتگی نسبت به آرمانهای مارکسیستی مثل عدالتخواهی و مانند اینها و یا از باب مرعوب شدن در برابر این اندیشهها تحت تأثیر این جریان قرار گرفتند. لذا با تلفیق آموزههایی از اندیشههای مارکسیستی و اندیشههای اسلامی معجونی درست شد که بعدها تفکر التقاطی «مجاهدین خلق» نام گرفت.
این تفکر التقاطی در اواخر دههی 40 و اوایل دههی 50 سایهی خود را روی محیط روشنفکری دینی میاندازد؛ و اینجاست که جنگ بین نگاه روشنفکرانه و نگاه متعبدانه هر روز بالا میگیرد. تا جایی که با خروج شاخهی غیردینی و مارکسیستی رخنه کرده درون مجاهدین خلق، ضربهای به جریان روشنفکری وارد میشود.
و این شرایط گرایش نگاه تعبدی را تقویت کرد. همین مسأله به دست مایهای در آستانهی انقلاب تبدیل شد. به گونهای که وقتی امام(ره) به عنوان یک رهبر روحانی پیش قدم شد، تمایل به سمت ایشان بیشتر از تمایل به گروههای روشنفکر مثل مجاهدین خلق و مانند اینها بود.
این جریان علی رغم داشتن تشکیلات پردامنه و وسیع، در ذیل هیبت و هیمنهی امام(ره) ذوب و محو شدند. چرا که در انقلاب نگاه تعبدی به عنوان نگاه مبنا مطرح بود؛ اما آیا این نگاه تعبدی منافاتی با داشتن نگاه نواندیش نسبت به مسایل دین داشت؟ باید گفت خیر! چرا که حضرت امام(ره)، خود در رأس نواندیشان قرار داشتند.
در این بین پرسشی مطرح است که هم اینک وارثان آن تفکر طرد شده توسط مردم، انقلاب و امام(ره) چه افراد و جریانهایی هستند؟ به عبارتی میتوان بخشهایی از آن را در تفکرات امثال مجاهدین انقلاب شاخهی «بهزاد نبوی»، شاخهای از دفتر تحکیم وحدت که به تکیه بر نگاه روشنفکری اصرار داشت، نفراتی از مجمع روحانیون که خود را مبرای از نگاه متعبد به مسایل دینی میدانستند، عناصری از حوزویان که از نگاه تعبدی برائت میجستند و نگاه روشنفکرانه را تعقیب میکردند نظیر «مجتهد شبستری» و «کدیور» جستوجو نمود.
*ائتلاف با لیبرالها
با گذشت زمان ملاحظه میشود کسانی که حتی تا یک دورهای با هم رقیب محسوب میشدند، مانند لیبرالها که به شدت با مجمع روحانیون و نیز با مجاهدین انقلاب زاویه داشتند ، همسو میشوند. همان طور که با بررسی نشریهی «عصر ما» در سالهای 74 -75 به وضوح مواضع تند علیه جریان لیبرال در آن دیده میشود. لکن پس از چند سال این نگاه تلطیف شده و رفته رفته به این سمت ترغیب میشود و در نهایت به طور رسمی اعلام میکند که ما با لیبرالها مشکل نداشته و در کنار هم فعالیت خواهیم کرد.
از اینجا نگاه آنها در مورد حضور دین در جامعه که یک نگاه حداقلی است به صورت رسمی اعلام میشود. بدین معنا که دین در ساحت مسایل اجتماعی باید حداقل مداخله را داشته باشد. همانگونه که از ظواهر امر پیداست این نگاه طبعاً با نظریهی «ولایت فقیه» سازگار نمیباشد. لذا به تدریج شاهد انتقادهای ایشان به مبانی انقلاب و ولایت فقیه هستیم. به عنوان نمونه «محسن کدیور» در مقالات مفصلی ادعا میکند که خود حضرت امام(ره) هم از احساسات انقلابی مردم سو استفاده کرد و در آن هیاهویی که گل کرده بود حرف خود را به کرسی نشاند. در حالی که اگر مردم فرصت اندیشیدن درست را در این خصوص داشتند زیر بار ولایت فقیه نمیرفتند.
طبعاً در این نگاه، کارکرد دین، حداکثر یک رابطهای قلبی میان مؤمنان با خدای خویش است. همهی کارکرد دین همین است که اگر انسانها دیندار باشند روابط اجتماعی سالمتری خواهند داشت. ولی دین نباید به عنوان یک راهنمای عمل و یک آموزه برای گردش امور مبنا قرار گرفته و در جامعه حکومت بکند.
در این شرایط، این جمع آرام آرام هویّت واحد خود را به جامعه معرفی میکند. در یکی از شمارههای نشریهی «کیان» در مقالهای «سنت نوین روشنفکری» یا «روشنفکری نوین دینی» مورد بررسی قرار میگیرد. این مقاله در بیان خصوصیات جریان روشنفکری تصریح میکند که آنها بر خلاف جریان سابق، معتقد هستند که عقل و اندیشه متکی به مباحث عقلانی – و نه تعبد- باید محور باشد. ضمن اینکه باید تکلیف از جامعه رخت بربند و حق جایگزینش شود. آقای «سروش» تأکید داشت که «جامعهی مدرن جامعهی حقوق مداران است نه تکلیف مداران».
به نظر میرسد این مسأله هم از جمله واردات دورهی روشنفکری اروپا به کشور است. به نحوی که انسان را غیر مکلف و صاحب حق قلمداد کرده و او را از پاسخگویی مبرّا میداند.
خصوصیت دیگر این سنت نوین روشنفکری آن است که تابع حماسه نیست. حماسهای که در چپ دههی 60 ، شور انقلابی ایجاد میکرد. وقتی در این دوره حماسه سرکوب میشود، روح سازش کاری جای آن را میگیرد. به عنوان مثال مطرح میکردند که ما در گذشته یک چیزی بر ضد آمریکا گفتیم. لکن دوران حماسه گذشته و میتوان گفت که ما اشتباه کردهایم.
اگر گروههای مختلف تشکیل دهندهی جبههی دوم خرداد مورد تحلیل واقع شوند دیده میشود عامل کنار هم قرار گرفتن اینها فارغ از مباحث اقتصادی، سیاسی و ... این است که آنها در یک نقطه به گونهای به یک تجدید نظر طلبی نسبت به سابقهی فکری و فرهنگی خود رسیدهاند و همانگونه که قید شد ریشهاش در نگاه روشنفکرانه به مقولهی دین است.
امروز هر قدمی که این جریان برداشته به سمت نزدیکتر شدن به اهداف روشنفکری بوده است. لذا در این مسیر از یک سو متحد کسانی خواهند شد که لاییک یا سکولار هستند. از سویی دیگر با گروهی از اهالی دین، که از قبل اعلام کردهاند که دین نباید در عرصهی سیاست وارد بشود مثل «انجمن حجتیه» و گروههای مشابه پیوند میخورند. فلذا یک معجونی متشکل از افرادی که شاید به لحاظ فکری متحجرترینها بودند، نظیر انجمن حجتیه و مانند اینها و تصورشان این بوده که از انسان، هیچ کاری جز انتظار امام عصر(عجلاللهتعالی) ساخته نیست تا آن کسانی که اصلاً برای دین هیچ مأموریت اجتماعی قائل نیستند همچون لاییکها و سکولارها پدید میآید. به گونهای که چنانچه از هر گروه دیگری نیز ریزشی صورت گیرد - به این معنا که معتقد باشند باید پر و بال دین را از دخالت در امور اجتماعی سیاسی چید- وارد این مجموعه میشود. به عنوان نمونه جریانی که معتقد به مهدویتی است که در آن، مسیر اعمال ولایت، یک مسیر شهودی است و نه مسیر و ترتیبی که سلسله مراتب طبیعی داشته باشد، از این دست ارزیابی میشود.
نگاه مبنای شیعی معتقد است که در عصر غیبت، مرجعیت پاسخگویی به مسایل مستحدثهی جامعهی مسلمین به عهدهی دین آگاهانی است که نائب عام امام عصر(عجلاللهتعالی) محسوب میشوند؛ اگرچه ارتباط مستقیم با امام ندارند اما در مجرای دین حکمرانی کرده و نظر آن را بیان میکنند که خود امام معصوم روشن کرده است. این مسیر فقهات و مرجعیت دینی در فقه تشیع است.
اما کسانی هم معتقد هستند که اعمال ولایت امام عصر(عجلاللهتعالی) هیچگونه سلسله مراتبی نداشته و امام عصر(عجلاللهتعالی) با یک یک آحاد مؤمنان رابطهی مستقیم برقرار نموده و به آنها تکلیف میکنند. لذا هر مؤمنی میتواند از راه شهود به ساحت امام عصر(عجلاللهتعالی) رسیده و از ایشان دستور بگیرد. بنابراین فلسفهی حکومت دینی با این نگرش خود به خود منتفی میشود.
آقایان اصلاح طلب به دلیل تمکینشان در برابر اندیشهی روشنفکران به تدریج به این نقطه رسیدهاند. در این میان برخی از آنها جسارت بیان کردن این مباحث را به صورت جدیتر داشته که شاخهی سکولار را تشکیل میدهند. برخی دیگر نیز همچنان در رو دربایستی بوده و خود را شاگردان معنوی امام(ره) میخوانند لکن متحدان فکری خود را از بین سکولارها انتخاب میکنند.
طبیعی است در شرایط کنونی اگر این جریان قصد یارگیری از میان جریان اصولگرای فعلی را داشته باشد به حلقههایی از اینها متصل میشود که در مجموع به آن نگاه روشنفکرانه نزدیک باشند. به عبارت دقیقتر جریانی که معتقد به وجود حکومت دینی در عصر غیبت نیستند شامل این مسأله میشود. به طور مشخص باید به جریان شهودی اشاره داشت که معتقد است امام عصر(عجلاللهتعالی) در دورهی غیبت به صورت مستقیم با افراد ارتباط برقرار نموده فلذا نیازی به حضور سلسلهی مراجع، روحانیان و دین شناسان از این دست وجود ندارد.
جریان منحرفی که به تازگی بروز یافته اگرچه حقیرتر از آن است که نظریه پردازی نماید لکن همین ایده را تعقیب میکند؛ تا جایی که سرکرده آن، پایان عصر اسلامگرایی و آغاز عصر انسان را اعلام مینماید. عصر انسان در حقیقت، همان دورهی اومانیسمی است که سالها پیش در غرب مطرح شد و جریان روشنفکری هم از آنجا ریشه گرفت. حال این جریان نیز ارجاع به اومانیسمی میدهد که در آن محور همهی کائنات هستی، انسان بوده و تکلیف الهی در آن هیچگونه موضوعیتی ندارد.
در این میان بعضی شواهد و قرائن، گواه این است که در خفا شاخههایی از دو جریان انحرافی و فتنه در حوزهی عملکردی با هم مرتبط میشوند. بعضی از چهرههای شاخص اصلاحات با این تحلیل، که تا حدی کارکرد گرایانه است نمیگویند که ما با جریان انحرافی یک اتحاد فکری داریم بلکه معتقدند آنها گروهی هستند که توانستهاند مرکزیّت نظام را به چالش بکشانند و این درست همان خواستهی اساسی ما است. چرا که این امکان وجود دارد که ما در آینده هم فرصت حضور مستقیم در صحنه را نداشته باشیم. گروهی که شاید بتواند از این فرصت بهره ببرد، آنها هستند. پس میتوانیم در منافع مشترک با یکدیگر نوعی اتحاد ایجاد کنیم. به عنوان مثال صحبتهای آقای «علی ربیعی» مبنی بر اینکه اظهارنظرهای فلانی به چیزهایی که ما میخواستیم خیلی نزدیک است و چنانچه ما نامزدی برای انتخابات نداشته باشیم، میتوانیم روی او سرمایه گذاری کنیم.
به هر روی فصل مشترک آنها همان نگاهی است که تأکید میکند باید از حاکمیت دین به صورت شناخته شدهاش در تئوری ولایت فقیه فاصله گرفته و نباید آن را محور جامعه قرار داد. یکی به اسم تقرب به امام عصر(عجلاللهتعالی) و دیگری با این توجیه که عصر جدید، عصر سکولاریسم است در این نقطه به هم میرسند.
بیماری روحی ، بیماریای نیست که بهطور ناگهانی بروز کند، بلکه در اثر یک رشته علل پیش میآید.
خوشبختانه بعضی از دلایل بروز بیماریهای روانی صرفاً به تغذیه مربوط میشوند ، بنابراین میتوان با تغییر شیوهی رژیم غذایی آن را برطرف ساخت. از مدتها پیش ثابت شده است که کمبود ویتامینهای گروه B میتواند یک نوع جنون ایجاد کند.
تحقیقات نشان میدهد کسانی که تحت رژیمهای غذایی فاقد ویتامینهای گروهB قرار گرفتهاند، به اختلال روانی، اضطراب شدید و افسردگی مبتلا شدهاند.
این آزمایشها به صراحت ثابت میکند که کمبود ویتامینهای B میتواند یکی از علل اصلی بعضی از اختلالات روانی باشد. گروهی از دانشمندان در سوئد، مغز اشخاصی را که در حالت جنون از دنیا رفته بودند، با مغز اشخاصی که با مرگهای ناگهانی و بهطور عادی مرده بودند تشریح و مقایسه کردند و دریافتند که چهار ماده در مغز اشخاص عادی وجود دارد که در مغز کسانی که در اثر جنون جان خود را از دست داده بودند، وجود ندارد. این چهار ماده عبارت است از:
۱- آدنین، ۲- تیامین، ۳- سیتوزین، ۴- گوآمین .
این چهار ماده در گوشتها مانند گوشت گوساله یا گوسفند ،جگر، مغز و قلوه وجود دارد.
کمبود ویتامین های گروه B باعث ایجاد اختلالات عصبی مانند اضطراب شدید ، افسردگی ، عصبانیت و فشار عصبی می شود.
اضطراب شدید و ناراحتی عصبی دائمی اغلب ناشی از کمبود ویتامینهای گروه B بخصوص تیامین (ویتامین B1) است و اگر رژیم غذایی شما سرشار از مواد نشاستهای (کربوهیدراتها) باشد، عواقب کمبود ویتامین شدیدتر خواهد بود.
چنانچه غذای شما حاوی کلسیم کافی نباشد، میزان کلسیم در بدن شما پایین خواهد آمد و در نتیجه اعصاب شما تحریک خواهد شد. شیر و فرآوردههای آن، بهترین منبع کلسیم محسوب میشوند. توصیه میشود مصرف آنها را جدی بگیرید.
خوب است بدانید که کلسیم زمانی به طور موثر جذب بدن میشود که ویتامینD به میزان کافی در رودهها باشد. اگر شما زندگی بدون تحرک و آرامی دارید ،میتوانید مقدار زیادی کلسیم مصرف کنید. در این مورد توصیه میشود غذای خود را با یک قرص ویتامینِِِD تقویت نمایید.
در حال حاضر بسیاری از متخصصان تغذیه توصیه میکنند که از مصرف غذاهای حاوی کلسیم و نیز انواع ویتامینها غافل نشوید.
همانطور که ذکر شد کمبود ویتامین B میتواند منجر به فشار عصبی شود. کمبود شدید تیامین (ویتامین B1)، نیاسین (ویتامین B3) و پیریدوکسین (ویتامین B6) میتواند اختلالات عصبی وخیمی را بهوجود آورد.
منابع ویتامین های گروه B به طور کلی شامل: مخمر (ماءالشعیر)، جوانه گندم و جو، غلات و نان سبوس دار، جگر و انواع گوشت است . به طور اختصاصی نیز :
مواد غذایی غنی از B1 : مخمر آب جوی موجود در ماء الشعیر ، گوشت گاو، دانه آفتابگردان و بادام زمینی، جوانه گندم و نان های سبوس دار است.
مواد غذایی غنی از B3 : مخمر آبجو ، بادام زمینی و گوشت است.
مواد غذایی غنی از B6 : جگر گاو، موز ، دانه آفتابگردان، جوانه گندم، برگه آلو، گوشت گاو و آب پرتقال است .
برای داشتن اعصابی آرام ، همیشه به مقدار کافی از مواد غذایی حاوی ویتامین های گروه B مانند انواع گوشت، جگر، غلات و نان سبوس دار و جوانه گندم استفاده کنید.
برای حفظ سلامتی و لذت بردن از شادابی زندگی ، باید غذاهای مصرفی حاوی انواع ویتامینها باشد؛ چرا که غذاهای سرشار از ویتامین برای کار منظم سیستم عصبی لازم است.
زمانی که در اشخاص سالخورده عوارض عصبانیت ، به صورت خستگی بروز میکند، نشانهی این است که باید مادهی غذایی مناسبی مصرف شود؛ بخصوص وقتی شخص کم خوراک باشد، میزان قند خون پایین میآید که در این مواقع مصرف یک قاشق عسل ، یک عدد شکلات ، یک لیوان شیر یا آب میوه، کمی پنیر و بیسکوییت توصیه میشود.
وقتی عصبانی و بیحوصله شدید، تا آنجا که ممکن است علت واقعی آن را بررسی و کشف کنید و اگر نتوانستید به پزشک روانشناس مراجعه نمایید تا او به شما کمک کند.
فراموشی و ضعف حافظه نیز از کمبود غذایی بهوجود میآید. روانشناسان می گویند که فراموشی علامت چیزی است که پیوندی با پیری ندارد و میتواند عارضهی کمبود غذایی باشد.
لازم به یادآوری است که تغذیهی نامناسب نه تنها بر روی اعصاب و روان آدمی تاثیر بدی میگذارد ، بلکه باعث مختل شدن فعالیت سایر سیستم بدن نیز میگردد. توصیهی همهی متخصصان این است که به آنچه میخورید دقت کنید و سعی نمایید مواد غذایی مغذی و مفید را بر مصرف موادی با ارزش غذایی کم، ترجیح دهید.
پس از وارد شدن به داخل خودرو، پنجرههای خودرو را پایین کشیده و صبر کنید تا هوای داخل خودرو عوض شود، بعد از چند دقیقه میتوانید سیستم تهویه مطبوع خودرو را روشن نمایید.
آِیامی دانید دلیل انجام این کار چیست؟
بر اساس تحقیقات صورت گرفته، داشبورد، صندلی و سیستم تهویه هوای خودرو از خود گازبنزن ساطع میکنند که یک گازبسیار سمی و سرطانزاست(حتما" بارها بویی شبیه پلاستیک گرم شده را در خودرویتان احساس کرده اید،این همان بوی گاز سرطانزای بنزن است.) علاوه بر سرطانزایی، گاز بنزن به استخوانها آسیب رسانده (مسمومیت استخوان ها) و نیز باعث ابتلا به آنومیا (نوعی از سرطان خون مربوط به گلوبولهای قرمز خون) و کاهش سطح گلوبولهای سفید بدن میگردد.همچنین تماس طولانی مدت با این گاز سمی باعث ابتلا به لوکمیا (نوع دیگری از سرطان خون مربوط به گلوبولهای سفید خون) و در مواردی همزمان با افزایش ریسک ابتلا به سرطان باعث سقط جنین در خانمها نیز میگردد.
جالب است بدانید:
میزان سطح قابل قبول بنزن در هوای آزاد حدود 50 میلی گرم در هر فوت مربع میباشد،در حالیکه میزان بنزن موجود در داخل یک خودروی پارک شده با پنجرههای بسته بین 200 تا 400 میلی گرم میباشد.حال اگر این خودرو در فضای باز و زیر نور خورشید در دمای بالای 60 درجه فارنهایت پارک شده باشد سطح بنزن موجود در فضای داخل ان بین 2000 تا 4000 میلی گرم بالا میرود که 40 برابر بیشتر از سطح قابل قبول ان میباشد.
افرادیکه سوار خودرویی با پنجرههای بسته میشوند بطور اجتناب ناپذیری در معرض تنفس پی در پی و بیش از اندازه این گاز مهلک و سمی قرار میگیرند.
علاوه بر موارد ذکر شده بالا بنزن گازیست که:
کلیهها و کبد را تحت تاثیر قرار داده و از همه خطرناکتر اینکه بدن انسان به سختی میتواند این ماده سمی و خطرناک را دفع نماید.
غروب 4 شنبه بود که موبایلم زنگ خورد و برای فردا شب به یه جشن ازدواج دعوت شدم. جشن ازدواج دوست خوبم علیرضا. قبلاً خبرشو داشتم که در عید سعید غدیر خم خانوادگی به بیت رفته بودن و خطبه عقدش با خواهر زاده شهید کاوه خونده شده بود. آقا در وصف شهید محمود کاوه فرموده بودن: محمود، زمان انقلاب شاگرد ما بود اماحالا استاد ما شد.
پنجشنبه 26 خرداد 90 . شام ولادت باسعادت آقا امیر مؤمنان علی (ع) ساعت 21 وارد باشگاه فرهنگی ورزشی نهاد شدم. بیرون باشگاه رفت و آمد مردم و ماشین ها در خیابان فرشته و اطرافش بقدری عادی بود که شک کردم که شاید اشتباه اومدم. انگار نه انگار که داخل این مجموعه جشن ازدواجه پسر رییس جمهوره وارد محوطه حیاط تالار شدم و با دیدن یکدستگاه ون در سمت راست خودم فهمیدم که باید موبایلم رو تحویل بدم. صدای صلوات در گوشه ای از حیاط توجه ام رو به خودش جلب کردم. صف نماز جماعت تشکیل شده بود و نماز اول رو خونده بودن. وارد تالار شدم. میزهای خالی از میهمون که همه برای نماز به محوطه حیاط رفته بودن. یک دیس میوه و شیرینی، یک بطری آب معدنی، پیش دستی و چاقو تموم اون چیزی بود که برای پذیرایی رو میزها گذاشته بودن.
از دکتر خبر گرفتم. گفتن در حیاط پشتی در حال نمازن. عده ای از مهمونها بدلیل کمبود جا به حیاط پشت رفته بودن. نماز رو به حاج آقا ثمره هاشمی اقتدا کردم وبرگشتم به سالن. دکتر میز اول در ورودیه سالن کنار حاج آقا اکبری (پدر عروس خانم) نشسته بودند.بعد از احوال پرسی گرم با ایشون و تعداد دیگه ای از مسئولین از جمله آقای مهندس زریبافان، آقای رحیمی، آقای دکتر زیاری سر میز نشستم.
مداح اهل بیت (ع) ضمن خیرمقدم به میهمانان شروع به مدیحه سرایی و مولودی خوانی کرد تا اینکه آقا داماد وارد مجلس شد. مثل همه مجالس جشن ازدواج با تک تک میهمانان احوالپرسی کرد و خوش آمد گفت و بعد هم کنار دکتر و حاج آقا اکبری نشست.
آقای خیرخواه مدیر باشگاه از دقت و اصرار دکتر به وضعیت پذیرایی برام تعریف کرد. از اینکه دکتر فقط یک نوع غذا سفارش داده و حدود 3.5 میلیون تومان کل هزینه سالن شده و دکتر پرداخت کرده . تعداد میهمانان مرد حاضر در سالن رو 180 نفر عنوان کرد. خودم هم هر چی دقت کردم غیر از چند مسئولی که اسمشون رو آوردم از مسئولین کشوری و لشگری کسی دیگه ای ندیدم. راستش قبلاً هم مراسم جشن ازدواج فرزندان مسئولین رفته بودم از بریز و بپاش هاشون که بگذریم حضور همه وزرا و مسئولین کشور برای آدم یک جلسه مهم مملکتی رو تداعی می کرد و شاید انتظار داشتم اونشب مسئولین و همراهانشون صف بکشن پشت هم و یه هزار نفری رو تو سالن ببینم!
ولی اونشب مواجه بودم با یه مجلس ساده ی ساده. مجلس جشنی از جنس مردم. چون پدر داماد از جنس مردم بود. در همه جای جشن سادگی بود و سادگی. در پذیرایی، ماشین عروس، شام در عین سادگی خوشمزه و خوش عطر. مجری برنامه هم کمی با علیرضا شوخی کرد و از یارانه و هدیه یک میلیون تومانی فرزند آیندش گفت که دکتر هم لبخندی گوشه لبهاش نشست.
مراسم تموم شد و دکتر و پدر عروس خانوم جلوی درب خروج ایستادن تا میهمانان از سالن خارج شوند. صحنه مواجهه بچه های 7. 8 ساله که فریاد میزدن دایی دایی با دکتر جالب بود که اونها رو در آغوش میگرفت و محبت میکرد. حاج خانوم مادر دکتر هم که بخاطر ناراحتی پا روی ویلچر نشسته بود اومده بود. علیرضا ولیچر رو تا درب خروج حرکت داد و به مادر بزرگ کمک کرد.
خواهر دکتر ، پروین خانوم احمدی نژاد که عضو شورای شهر تهرانه از اوضاع منطقه 17 ازم پرسیدن. همه رفتند و دکتر هم که صاحب مجلس بود به آشپزخونه رفت و به دست اندرکارای سالن خداقوت گفت. همه رفتند و عروس و داماد هم بدون هیچ تشریفات اضافی سوار ماشین شدند و همراه خانواده هاشون بسمت خونه رفتند...
به دوست خوبم علیرضای عزیز ، دکتر و خانواده محترمشون ، همینطور خانواده بزرگوار شهید عزیز محمود کاوه تبریک میگم و از خدا میخوام بحق علی بن موسی الرضا (ع) عاقبت بخیر بشن و زیر سایه امام زمان (عج) زندگی خوبی داشته باشن.
خلبان عراقی گفت: ما در عراق با شبیه سازی پالایشگاه اصفهان، بیش از سی بار ماموریت حمله به پالایشگاه فرضی را با موفقیت انجام داده بودیم. آن قدر این کار را انجام داده بودیم که من با چشم بسته هم میتوانستم پالایشگاه را پیدا و آن را بمباران کنم، ولی نمیدانم چه شد که هدف قرار گرفتیم.
جنگ به روزهای پایانی خود نزدیک میشد. عراق با در اختیار گرفتن نسل جدید هواپیمای "میراژ " از کشور فرانسه، علاوه بر تمرکز برای زدن اسکلههای نفتی و کشتیهای نفتکش، گوشه چشمی نیز به زدن پالایشگاههای ایران پیدا کرده بود و بر این تصور بود که با توجه به تکنولوژی پیشرفته به کار رفته در این جنگنده، میتواند به راحتی به هر هدفی حمله کند. بر همین اساس و با برنامه ریزی و تمریناتی که انجام داده بود، به شکل گستردهای برای زدن پالایشگاههای ما وارد عمل شده بود. در همین راستا پالایشگاه تبریز و شیراز در فاصله کوتاهی هدف هواپیماهای میراژ قرار گرفت.
خلبان عراقی گفت: ما در عراق با شبیه سازی پالایشگاه اصفهان، بیش از سی بار ماموریت حمله به پالایشگاه فرضی را با موفقیت انجام داده بودیم. آن قدر این کار را انجام داده بودیم که من با چشم بسته هم میتوانستم پالایشگاه را پیدا و آن را بمباران کنم، ولی نمیدانم چه شد که هدف قرار گرفتیم.
*نقشههای عملیاتی را مرور کردم
به تازگی پالایشگاهها شیراز مورد حمله هواپیماهای میراژ دشمن قرار گرفته بود و من با توجه به اهمیت بالای پالاشگاه اصفهان، مطمئن بودم که این بار نوبت پالایشگاه اصفهان است. پس باید پیش از وقوع حادثه فکری میکردیم.
سراغ نقشههای عملیاتی رفتم و به بررسی آنها پرداختم و تمامی راههایی را که امکان داشت عراق از آن نقطه به ما ضربه بزند، بررسی کردم. شاید نزدیک به یک هفته روی این نقشهها کار کردم و تمام مسیرهای پرواز را روی نقشه مشخص نمودم و با بررسی مجددبا توجه به عوارض طبیعی موجود در اطراف پالایشگاه، متوجه شدم فقط از یک نقطه امکان حمله با موفقیت صد در صد وجود دارد و آن ورود هواپیماهای دشمن از سمت شاهین شهر اصفهان است. با بررسی مجدد، راهکارهای برای مقابله با آن طراحی کردم، ولی این موضوع را به کسی نگفتم تا در صورت حمله احتمالی بتوانیم نقشه را بدون هیچ اشکالی دنبال کنیم.
*حمله هوایی انجام شد
یک هفته از این قضایا گذشته بود که آژیر حمله هوایی به صدا در آمد. بی درنگ به ستاد فرماندهی رفتم و با فرماندهان پدافند به بررسی شرایط پرداختیم. دقایقی از اعلام وضعیت قرمز نگذشته بود که رادار منطقه به ما اطلاع داد وضعیت سفید شده است. در ذهنم غوغایی برپای بود. به نوعی میدانستم که هواپیماهای عراقی میخواهند با استفاده از نقاط کور راداری و با استفاده از یک طرح بی نقص، به پالایشگاه نزدیک شوند.
فرمانده پدافند گفت: جناب سرهنگ! وضعیت را سفید اعلام کنم.
گفتم: نه تنها وضعیت را سفید اعلام نکن بلکه به همه نفرات اعلام کنید سمت آتش خود را به طرف شاهین شهر تغییر بدهند.
فرمانده پدافند در حالی که از چهرهاش مشخص بود چقدر متعجب است، دستور ما را اجرا کرد و دستور را به تمامی نفراتش ابلاغ کرد.
*شاهین شهر نقطهای حساس
شاهین شهر در ضلع شمال غرب، اصفهان قرار داشت و با توجه به مسیرهای پروازی، منطقی نبود که هیچ هواپیمایی برای زدن پالایشگاه اصفهان از این ناحیه وارد عمل شود؛ چون باید فاصله بیشتری را طی میکرد، تا ضمن دور زدن آنجا بتواند پالایشگاه را بمبباران کند، ولی با توجه به بررسی دقیقی که روی نقشه انجام داده بودم، میدانستم که عراقیها از نوع استقرار پدافند ما در اطراف پالایشگاه خبر دادند و به همین دلیل حتما از سمتی به ما حمله میکنند که انتظارش را نداریم.
آنها میتوانستند با دور زدن شاهین شهر و با استفاده از اصل غافلگیری پالایشگاه را بمبباران کنند و سپس با کاهش ارتفاع، بین کوهها اطراف در ارتفاع پایین از منطقه فرار کنند. در پست فرماندهی قدم میزدم و بسیار مضطرب بودم. حسی به من میگفت حتما به پالایشگاه حمله میشود تمام حواسم به بی سیم بود. شاید پنج دقیقه بیشتر نگذشته بود که ندای الله اکبر در بی سیم طنین انداخت.
دو فروند هواپیمای دشمن هدف قرار گرفت. دو فرونده هواپیمای پیشرفته میراژ عراقی به قصد بمبباران پالایشگاه اصفهان وارد خاک کشورمان شده بودند و با انتخاب یک طرح حساب شده و دقیق با استفاده از نقاط کور راداری و پرواز در ارتفاع پست توانسته بودند خود را به پالایشگاه برسانند تا هدف شوم شان را که از کار انداختن پالایشگاهها اصفهان بود، اجرا کنند. ولی خلبانان بخت بر گشته، غافل از این بودند که نقشه آنها لو رفته است و ما انتظار آنها را میکشیم.
دو فروند میراژ عراقی با ورود به منطقه شاهین شهر با آتش هم آهنگ پدافند روبه رو میشوند. یکی از میراژها در آسمان هدف قرار میگیرد و منهدم میشود که خلبان آن موقع به خروج از اضطراری از هواپیما میشود. هواپیما دوم نیز هدف قرار میگیرد و خلبان بمبهای هواپیما را سراسیمه در بیابان رها میکند و به طرف خاک خودشان فرار میکند که او هم در خاک عراق سقوط میکند.
بسیار خوشحال بودم؛ چون با یک طرح موفق و هم آهنگ توانسته بودیم علاوه بر خنثی کردن نقشه دشمن، دو فرونده هواپیما حمله کننده دشمن را نیز هدف قرار دهیم.
بی درنگ سوار جیپ شدم و با دژبان به محل سانحه رفتیم. محلی که خلبانان عراقی اقدام به خروج از هواپیما کرده بود، جاده آسفالت نزدیک پالایشگاه بود، گویا مردم منطقه با باز شدن چتر خلبان او را دیده بودند و پیش از فرود آمدن خلبان عراقی، به استقبال نزدیک پالایشگاه بود، گویا مردم منطقه با باز شدن چتر خلبان او را دیده بودند و پیش از فرود آمدن خلبان عراقی، به استقبالش آمده بودند. تا ما به منطقه برسیم، حسابی کتکش زده بودند. به محض رسیدن، با کمک دژبان توانستیم خلبان را از دست مردم خشمگین نجات دهیم و به پایگاه منتقل کنیم.
*بازجویی از خلبان عراقی
خلبان عراقی فرود بدی انجام داده بود. جراحتی هم برداشته بود که با رسیدن به پایگاه او را به بهداری برای پانسمان زخمهایش فرستادم. ساعتی بعد به سراغش رفتم و از او پرسیدم، چرا هدف قرار گرفتی، مگر برای حمله برنامه نداشتید؟
گفت: اصلا نمی دانم چه شد، ما در عراق با شبیه سازی پالایشگاه اصفهان و عوارض طبیعی زمین، بیش از سی بار ماموریت حمله به پالایشگاه فرضی را با موفقیت انجام داده بودیم. و تاکتیکهای آن را نیز بررسی کرده بودیم. آن قدر این کار را انجام داده بودیم که من با چشم بسته هم میتوانستم پالایشگاه را پیدا و آن را بمباران کنم، ولی نمیدانم چه شد که هدف قرار گرفتیم.
گفتم: اگر شما این همه برای حمله به پالایشگاهها اصفهان تمرین کردهاید، باید این را میدانستید که ما هم این جا بی کار ننشستهایم و دست شما را خوانده بودیم.
*عراق دست و پا بسته نبود
در آخر باید بگویم که ما با دشمن دست و پا بسته و بی فکر روبه رو نبودیم. این که ما فکر کنیم آنها بدون برنامه ریزی به ما حمله میکردند، کار اشتباهی است. نیروی عراقی با گذشت سه سال از جنگ، تجربه کافی در جنگهای هوایی را کسب کرده بود و ما به لطف خدا و تجربه بالای بچههای خلبان، پدافند و فنی توانستیم برتری خود را بر آنها حفظ کنیم.
*خاطره ای از سرتیپ خلبان حسن افغان طلوعی
عزیزانی که میخواهند مستقیما فعالیت این ماهواره افتخار آمیز کشورمان را مشاهده کنند به سایت زیر مراجعه نمایند.
محمد ساجدی در برنامه « صدای خاطره» رادیو گفت و گو در گپ و گفتی صمیمانه با مرتضی آقا تهرانی به ابعاد مختلف زندگی و فعالیت های علمی ایشان پرداخت. در بخش های از این گفت و گو به مرور خاطرات ایشان در محضر استادان بزرگی مانندحضرات آیات بهجت، رمضانی، فاضل ، جنتی و مصباح و همچنین خاطرات جذابی از دوران تحصیلاتشان در آمریکا نیز اشاراتی می شود.
در ادامه با این گفت و گوی جذاب و خواندی همراه شوید.
ساجدی: سلام علیکم، خوش آمدید
آقا تهرانی: سلام علیکم و رحمت اله
ساجدی: برای آشنایی بیشتر شنوندگان بفرمایید حضرتعالی متولد چه سالی هستید؟
آقا تهرانی: 1336 ( ماه صفر) در اصفهان در محله تل واژگان به دنیا آمدم
ساجدی: شغل ابوی شما چی بوده؟
آقا تهرانی: سنگ تراش بودند. پدرم اول دواتگر بودند یعنی در بازار سماور درست میکردند و بعد که دستگاه چرخ آمد به شغل سنگتراشی روی آورند، بعد چون احساس میکنند سنگ تراشی به دلیل تکنولوژی درحال از بین رفتن است به شغل پیمانکاری سنگ کاری روی میآورند و درنهایت به سنگ بری اشتغال می ورزند.
رادیو گفتوگو: به خاطر شغلشون نام دوات گر را برخود گذاشتند؟
آقاتهرانی: بله، به این نام معروف بودند.
ساجدی: چند خواهر و برادر هستید؟
آقا تهرانی: یک برادر بعد از خودم داشتم که شهید شد و اسمش مصطفی بود که از نظر سنی کوچکتر از من بود، اما خوشا به حالش بعد از او سه برادر دیگر و سه خواهر دارم.
ساجدی: درچه سالی به دبستان رفتید؟
آقا تهرانی: بنده قبل از سن مدرسه به صورت مستمع آزاد در کلاس شرکت میکردم و از سن پنج سالگی به مکتب قرآن در اصفهان رفتم که خانم پیرزن خوبی بود (خدا رحمتش کند) که خوب درس میداد و من نماز را نزد ایشان بلد شدم.
ساجدی: چون پدرتان خیلی مذهبی بودند به این مدرسه رفتید؟
آقا تهرانی: در آن زمان دو نوع مدرسه بود یکی مدارس ملی و دیگر مدارس اسلامی که آقا شیخ عباس اسلامی آنها را تأسیس کرده بود و پدرم من را به این مدرسه اسلامی فرستادند که برای من بسیار مفید بود. سبک مدارس اسلامی را آموزش و پرورش وقت هم قبول کرده بود.
ساجدی: آیا نوع نگاه به این مدارس به لحاظ تفکرات با مدارس ملی متفاوت بود؟
آقاتهرانی: در مدارس اسلامی صبحها در صف دعاهای مذهبی خوانده میشد درحالیکه در مدارس ملی بیشتر سرودهای با محور ایرانیت خوانده میشد و برنامه قرآن و نماز جماعت در مدارس اسلامی گرمتر بود.
ساجدی: اگر پدر شما گرایشات مذهبی نداشت باز به مدارس اسلامی میرفتید؟
آقاتهرانی: قاعدتا، نه
ساجدی: تحصیلات متوسطه را چگونه گذراندید؟
آقاتهرانی: در دبیرستان نشاط که درحال حاضر با اسم شهید رجایی نامگذاری شده گذراندم.
همزمان با دوره دبیرستان دروس مذهبی را هم میخواندم
ساجدی: شما چگونه با دروس مذهبی ارتباط برقرار کردید؟
آقاتهرانی: بنده سال دهم دبیرستان بودم که علاقمند شدم به درسهای طلبگی و خدمت یکی از آقایون علما که از بزرگان اصفهان بودند که آیت اله جنتی هم در مورد ایشان میفرمودند ایشان مرا طلبه کردند، به نام آیت اله حاج شیخ حسین فاضل کوهانی رفتم. ایشان به من گفتند که به دبیرستان میروید اشکالی ندارد، اما من هم یک چیزهایی بلدم که یادت میدهم و من هم علاقمند شدم و آرام آرام چیزهایی یادگرفتم.
ساجدی: یعنی در شکلگیری تفکرات مذهبی شما آیت اله فاضل نقش داشتند؟
آقاتهرانی: قطعا، چون در ادامه، بنده به ایشان خیلی علاقه پیدا کردم. چون پیرمردی بود حدود هفتادساله که در مسجد بچهها را خوب تحویل میگرفتند و برخورد خوبی با آنها داشتند و بچهها را عصرها جمع میکردند و برای آنها صحبت می کردند. محله، خیلی محله مذهبی نبود اما با آمدن ایشان تقریبا تحول جدی در محله صورت گرفت. یادم میآید زمانی که مرحوم آیت اله فاضل از دنیا رفتند ، من شمردم، دوازده تا طلبه با سواد از محله خارچ شدند.
ساجدی: شما کی به قم آمدید؟
آقاتهرانی: قکر میکنم چهارسال قبل از انقلاب بود. بنده وقتی علاقه خودم را به طلبگی نشان دادم. آیت اله فاضل به پدرم سفارش کرده بودند که مرا برای تحصیل مذهبی به قم بفرستند. پدرم علاقه زیادی به من داشت و من هم بسیار به او احترام میگذاشتم. و در کار دوم خودم استاد بودم. برای همین برای اینکه بخواهند بنده را برای ادامه تحصیل آزاد کنند، گذشت ویژهای از خود نشان دادند.
ساجدی: قم به کدام مدرسه رفتید؟
آقا تهرانی: با مشورت آیت اله فاضل به بهترین مدرسه قم یعنی مدرسه حقانی رفتم. آن موقع مدرسه حقانی زیرنظر مرحوم آیت اله شهید بهشتی و آیت اله شهید فردوسی و آیت اله جنتی و آیت اله مصباح اداره میشد.
ساجدی: هنوز هم معتقدی که مدرسه حقانی بهترین مدرسه است؟
آقاتهرانی: بله، در دوره چهارساله تحصیلم در آنجا برخی اختلاف نظرهای فکری بین طلبهها به وجود آمدند و مسئولین مدرسه ترجیح دادند بنده را از مدرسه بیرون کنند.
ساجدی: موارد اختلاف چه بود؟
آقاتهرانی: بحثهای روشنفکری قبل از انقلاب رایج بود که من انتقادهایی داشتم و این بحثها که بیشتر از افکار روشنفکرانه آقای شریعتی ناشی میشد که موجب اختلاف نظر بین بچههای مدرسه شده بود و مخالف، موافقان خودش را داشت. مدیر مدرسه قصد اداره مدرسه را داشت وی معقتد بود آنجا جای اینگونه بحثها نیست.
ساجدی: شما چه واکنشی نسبت به نظریه شریعتی دانستند؟
آقاتهرانی: بنده فکر می کردم که آثار شریعتی مردی انقلابی است ولی در مبانی فکری مشکل دارد بویژه در بحث اسلام شناسی که مطرح می کنند، بحث توحید و نبوت و معاد بحث هایی نبود که ایشان اهلیت ورود به آنها را داشته باشد.
ساجدی: تحصیلات مقدماتی خود را در نزد کدام استاد فرا گرفتید؟
آقاتهرانی: علمای زیادی را بنده شاگردی کرده ام. در مقدمات آیت ا... حائری شیرازی، آیت ا... جنتی، شهید قدوسی و اصولا فقه را هم نزد آیت ا... جنتی فرا گرفتم.
ساجدی: در چه سالی مقدمات را به پایان رساندید؟
آقاتهرانی: دقیقا یادم نیست ولی در رزومه من هست اما تقریبا حدود چند سالی شد.
ساجدی: سطح را کجا خواندید؟
آقاتهرانی: یک مقداری از آن را مدرسه حقانی و مابقی را به شکل آزاد در حوزه دنبال کردم.
ساجدی: درجه تحصیلی شما از نظر حوزوی چیست؟
آقاتهرانی: اجتهاد است. در حوزه فقهی صاحب نظر هستم.
ساجدی: آیا در کل مباحث فقه و اصول صاحب نظرید؟
آقاتهرانی: وقتی در فقه و اصول صاحب نظر بشویم لازم نیست در تمام شاخه های آن به اجتهاد برسیم. بلکه این قدرت هست که هر بحثی را وارد شویم آن را حل کنیم و از آن خارج شویم. همین که انسان به اصطلاح ما طلبه ها به وسع فکری می رسد یعنی صاحب نظر می شود می تواند که بحث را به سرانجام برساند و می تواند مسائل را مورد جرح و تعدیل قرار دهد. من قبل از نمایندگی در قم درسهایی داشتم که در حوزه فقهی بوده است.
ساجدی: از همنشینی و شاگردی در محضر آیت ا... جنتی خاطره ای دارید؟
آقاتهرانی: یک ویژگی ممتاز در حوزه علمیه هست که در دانشگاه نیست. در حوزه اساتید با شاگردان خود نشست دارند. تنها به گفتن درس اکتفا نمی شود. بلکه ما اگر در مواردی نیاز به مشورت در مسائل زندگی داشتیم با اساتید مطرح می کردیم. مثلا من اگر موردی را خدمت آیت ا... جنتی می بردم ایشان وقت می دانند و با دقت مطلب من را گوش می کردند و سعی می کردند که کمک مشورتی بدهند. یا ما می رفتیم دفتر ایشان یا آقا می آمدند در حجره ها و بعد شروع می کرد از مشکلات پرسیدند.
ساجدی: تفکرات شما به آیت ا... جنتی کاملا نزدیک است؟
آقاتهرانی: اساتید اصولا روی شاگردها تأثیر مستقیم دارند.
ساجدی: آیا آیت ا... جنتی از شما در مسائل سیاسی بهره می گیرند؟
آقاتهرانی: نه من در حدی نیستم که ایشان استفاده کنند.
رادیو گفتگو: شما چه سالی ازدواج کردید؟
آقاتهرانی: حدود 19 و 20 سالگی ازدواج کردم. ما برای ازدواج به مشهد مقدس مشرف شدیم و از امام رضا (ع) خواستم که از خدا بخواهد همسری خوب سر راهم قرار دهد و جالب اینکه پدر همسر بنده نیز همزمان با من از امام رضا (ع) همین مطلب را خواسته بودند. یکی از بزرگان به نام آقاشیخ مهدی نجفی در حرم امام هشتم دفن هستند که من خیلی ایشان را دوست می داشتم و من اولین بار با پدر خانم خودم سر قبر ایشان آشنا شدم و همان شد مقدمه ازدواج مان .
ساجدی: قبل از انقلاب چه فعالیت های سیاسی داشتید؟
آقاتهرانی: در جلسات قرآن گاهی آرام آرام مباحث سیاسی هم مطرح می شد در آن زمان قم محل التهاب مسائل سیاسی بود که ما گاهی در بعضی اجتماعات حضور داشتیم.
ساجدی: آیا با احزابی هم علیه رژیم شاه فعالیت داشتید؟
آقاتهرانی: نه با بچه ها به لحاظ تفکر مخالفت هایی با رژیم شاه می کردند بویژه در 15 خرداد هر سال و معمولا بچه مدرسه ای ها گاهی به مدرسه فیضیه می رفتند و علیه شاه شعارهایی می دادند.
ساجدی: در زمان پیروزی انقلاب کجا بودید؟
آقاتهرانی: ایران بودم و بیشتر قم و اصفهان بودم.
ساجدی: دروس خارج را کجا فرا گرفتید؟
آقاتهرانی: عمده فقه و اصول را خدمت آیت ا... مظاهری فرا گرفتم و بعد هم چند سالی خدمت آیت ا... بهجت فقه و اصول را ادامه دادم.
ساجدی: از آیت ا... بهجت چه خاطره ای دارید؟
آقاتهرانی: آیت ا... بهجت گفتنی نیست بلکه دیدنی است.
ساجدی: درست است که می گویند آیت ا... بهجت چشم بصیرت داشته؟
آقاتهرانی: این چیزها برای آیت ا... بهجت کمترین چیز است.
ساجدی: چرا چهره آیت ا... بهجت را زیاد تبلیغ نمی کنند؟
آقاتهرانی: حتی فقه و اصول ایشان هم همین طور مهجور ماند. ایشان فوق العاده انسان وارسته ای بود. یکی از عادات ایشان این بود که قبل و بعد از درس به مباحث خاصی می پرداختند، مباحث اخلاقی، تربیتی و عرفانی و اگر هم کسی می خواست به این مباحث برسد باید زودتر می رفت. وقتی که درس تمام می شد آنهایی که اهل اخلاق و عرفان بودند می نشستند. در یکی از جلسات به بحثی وارد شدند. آن بزرگوار قبل از اینکه از دنیا بروند در لبنان خدمت آقا رسیدند که حضرت فرمودند شما یک هفته بیشتر در دنیا نمی مانید. ایت ا... بهجت گلایه می کنند که قرار بود ما در زمان ظهور شما باشیم و آن حضرت می فرمایند که در زمان ظهور شما رجعت خواهید کرد.
ساجدی: شما فلسفه را کجا آموختید؟
آقاتهرانی: در قم خدمت آیات عظام فیاضی و مصباح فرا گرفتم.
ساجدی: پس رابطه شما با آیت ا... مصباح باید خیلی نزدیک باشد؟
آقاتهرانی: بله خیلی ایشان علاقه داشتم.
ساجدی: شما مکاتب روانشناسی را نزد کدام اساتید آموختید؟
آقاتهرانی: دکتر کارداران (خدا رحمتش کند) دکتر برادران که در مشهد هستند و ما برای اینکه بتوانیم فوق لیسانس بگیریم باید بعضی واحدهای مدیریت را هم بگذرانیم.
ساجدی: پس با اختیار رشته روانشناسی را انتخاب کردید؟
آقاتهرانی: بله، در انتخاب رشته دو پارامتر مؤثر است، علاقه و نیاز جامعه، بعضی از علوم خوبند اما کاربردی ندارند و روی دست ما میماند.
ساجدی: برای رشته روانشناسی چرا دانشگاه را انتخاب کردید؟
آقاتهرانی: احساس کردم درسهای دبیرستان من را ارضا نمیکند و به همین ترتیب دانشگاه را هم احساس میکردم خیلی بیربط با زندگی است به همین دلیل احساس میکردم دارم معطل میشوم. در دانشگاه بسیاری از علوم به روز نبود. درحالیکه درغرب بسیار هماهنگ با علوم پیش میروند برای همین به قم آمدم و درس طلبگی را ادامه دادم و نصف روز درس حوزه را میخوانیدم و نصف روز درس دانشگاه بعد متوجه شدم که روانشناسی غرب ادعا میکند همه چیز در نزد ماست و من فکر کردم که میتوانیم روانشناسی اسلامی داشته باشیم. چراکه اسلام کاملترین دین است و این بحث اسصلامی بودن در همه رشتههای انسانی دیده میشود و دانشجوی خوب دانشجویی است که حرف غربیها را به خوبی بفهمد.
ساجدی: این شد که کشیده شدید به غرب؟
آقاتهرانی: مؤسسه امام خمینی(ره) به این نتیجه رسد که یک عده از طلبهها را به غرب بفرستد تا خوب و بد علم غرب را بررسی کنیم. بعد رفتیم مونترال کانادا و بعد رفت و آمدی شد با پروفسور لندولت که مستشرق بود و شاگرد پروفسور کورونت که با آیت اله مصباح گفتگو کرکدند و قرار شد که ما به بهترین دانشگاه کانادا برویم و مدت سه سال با خانواده در آنجا ماندیم و فوق لیسانسم را گرفتم.
ساجدی: در کانادا ملبس به لباس روحانست بودید؟
آقاتهرانی: نه در دوره دانشجویی لباس روحانیت نداشتم اما بعد از سه سال قرار شد بروم آمریکا و رفتم نیویورک و قرار شد مؤسسه اسلامی برای تبلیغ اسلام در نیویورک افتتاح شود من به شرط اینکه به روند تحصیل لطمه نخورد حاضر شدم که کار طلبگی هم در کنار تحصیل انجام دهم. در زمان سفارت کمال خرازی بود که خیلی اصرار کردند به آنجا رفتم و قرار شد به صورت آزاد درسم را هم با دانشگاههای نیویورک ادامه دهم. من تحقیق کردم که چه رشتهای ادامه دهم به عرفان علاقه داشتم اما آمریکا عرفان غنی نداشت بعد چون به فلسفه علاقه داشتم این رشته را انتخاب کردم و دکتری من دو موضوعه شد، یک عرفان که فوق لیسانس آن را داشتم و یک فلسفه و در نیویورک هم دکتری فلسفه عرفان گرفتم.
ساجدی: قبل از ورود به سرزمین غرب چه قضاوتی داشتید؟
آقاتهرانی: بین دیدهها و شنیدهها تفاوت زیادی وجود اشت. بعضی عاشق غرباند و افراطی از خوبی غرب میگویند و برخی هم ازغرب متنفرند و بیدلیل بد میگویند فرق نمیکند که در چه محیطی باشی، غرب یا شرق، کافی است که خود را رها نکنید و دنبال حقیقت باشید.
ساجدی: آیا اکنون هم به کانادا میروید؟
آقاتهرانی: خیلی کم میروم چون لب مرز خیلی اذیت میکنند و با وجود اینکه ما همدیگر را میشناختیم و علیرغم اینکه گرین کارت داشتم اما آنها به دلیل نزدیکی من به دولت مرا مورد بازجویی قرار می دادند. درحالیکه من میگفتم: معلم اخلاق دولت دهم هستم و حتی اگر بوش هم از من دعوت کند که به او درس اخلاق دهم میروم و امروز مشکل جوانان ما این است که از اخلاق چیزی نمیدانند و اگر بدانند عمرشان هدر نمیرود.
ساجدی: چقدر برای سخنرانی پول میگیرید؟
آقاتهرانی: من به این پولها نیازی ندارم من مقداری حقوق حوزوی میگیرم که خیلی هم خوش مزه است.
ساجدی: در لس آنجلس هم کلاس درس داشتید؟
آقاتهرانی: بله، در آمریکا با هیچ چیز مشکلی ندارم و هرکس میتواند انتخاب خود را داشته باشد برای همین من راحت درس اخلاق میگذاشتم و با همین لباس طلبگی هم میرفتم و هیچ مشکلی هم نبود و استقبال هم میکردند.
ساجدی: فضای مسلمانها درآمریکا و برخورد با آنها چگونه است؟
آقاتهرانی: اگر مؤسسه اسلامی داشته باشند خیلی به نفغشان است و حتی ایرانیان یهودی هم میآمدند و ما گفتگوهای بینالادیان راه اندازی کردیم و تشویق میکردیم که همه سخنان را بشنوند و بهترین را به کار گیرند.
ساجدی: رابطه ایرانیان در آمریکا با شما چگونه بود؟
آقاتهرانی: گاهی نشستهایی بود که میشد کارهای مفیدی در آن انجام داد، ایرانیان خوب ارتباط برقرار میکردند و اعتماد داشتند و علاقه مند بودن ابتدا من حتی درآمریکا تایپ هم نمیتوانستم اما بعد ادعا کردم که میتوانم تز دکتری را شش ماهه دفاع کنم.
ساجدی: هرگز فکر کردید که آنجا بمانید؟
آقاتهرانی: استاد راهنمای من همین درخواست را از من داشت اگر میماندم حقوقی که میگرفتم با حقوقی که از مؤسسه اسلامی میگرفتم روی هم یازده هزار دلار میشد که چهاربرابر رئیس جمهور میشد. اما از خودم پرسیدم من برای چی آمدم. من آمده بودم چیزهایی یادبگیرم که به بچههای خودمان باد بدهم. اگه دنبال پول بودم که شغل پدرم را رها نمیکردم که چه بسا الان چهارتا کارخانه سنگ بری داشتم. گاهی ارزش معلمی را با حقوقش میسنجیم اما اگر کسی پول میخواهد برای چی به دانشگاه میرود؟
ساجدی: تصور شما از ایرانیان مقیم آمریکا چیست؟
آقاتهرانی: بسیار خوب هستند یعنی همه جا انسانهای خوب و بعد وجود دارند و بسیاری از آنها این نیت را دارند که درسشان که تمام شد به ایران برگردند و خدمت کنند فقط کاش غفلت نکنند.
ساجدی: درجه دکتری خود را در چه سالی گرفتید؟
آقاتهرانی: تز دکتری را با دو استاد فلسفه و عرفان و با موضوع فلسفه عرفان در سال 2000 دفاع کردم. مجموعا حدود نه سال و نیم در آمریکا و کانادا بودم.
ساجدی: وقتی به ایران آمدید اولین جایی که رفتید کجا بود؟
آقاتهرانی: قم، قم را خیلی دوست دارم. آنجا کسی هست که خیلی دوستش دارم و آنجا به مؤسسه امام خمینی (ره) رفتم چون قرار داشتیم به اندازه تحصیلم در خارج به این مؤسسه خدمت کنم.
ساجدی: چه شد که تحصیل خارج فقه را در حوزه شروع کردید؟
آقاتهرانی: چون درس خارج را مسلط بودم به محضر آیت اله مظاهری رسیدم و به ایشان گفتم درسهای من بیشتر روانشناسی و اخلاق است ایشان گفتند اگر فقه و اصول را رها کنید فراموش میکنید که بنده گفتم نمیرسم و ایشان حکم دادند که درس خارج فقه را داشته باشیم.
ساجدی: دیدگاه آیت اله بهجت درباره کاندیکاتوری شما چه بود؟
آقاتهرانی: من خیلی در فضای سیاسی نبودم اما به اصرار بعضی دوستان به این مسأله فکر کردم اما به نیتجه نرسیدم بعد به ذهنم رسید با آیت اله بهجت مشورت کنم و می دانستم که ایشان معمولا مرا منع میکنند ولی وقتی خدمت ایشان رسیدم از طریق عروس بزرگوار ، ایشان که درس فقهی داشتند درخواست خودم را نوشتم و نظر ایشان را خواستم و ایشان در مجموع موافق بودند.
ساجدی: چقدر برای تبلیغات مجلس پول خرج کردید؟
آقاتهرانی: حتی یک ریال هم خرج نکردم و گفتم مردم اگر مرا بشناسند و بخواهند انتخاب میکنند و به طور ناخودآگاه مرا در لیست قرار دادند.
ساجدی: چطور شد استاد اخلاق دولت دهم شدید؟
آقاتهرانی: آقای احمدی نژاد وقتی در دور اول برای ریاست جمهوری کاندید شدند من رفسنجان بالای منبر بودم که ایشان مرا دیدند و دعوت کردند که مباحث اخلاق را در دولت داشته باشم.
ساجدی: چه مباحثی را درس میدادید؟
آقاتهرانی: یکی دیگاه امام عصر (عج) درباره دولت کریمه و وصایای امام علی (ع) به امام حسن(ع) و امام حسین (ع) در دوره اول بود و الان هم مکارم اخلاق امام سجاد (ع) با تکیه به دعای بیستم صحیفه سجادیه است. حضرت سجاد دراین دعا از خدا میخواهند که ایشان را جزء ظالمین قرار ندهد و هدایتش کند و من این موضوع را برای هیئت دولت تشریح میکنم هدایت در قرآن تحت عنوان نور آمده که واحد است و گمراهی تحت عنوان ظلمات است به معنی اینکه راههای گمراهی بسیارند.
ساجدی: شما که اینقدر به دولت نزدیک هستید مسائل دیگری هم به دولت میگویید؟
آقاتهرانی: خیلی از بحث تخطی نمیکنم. اما گفتگوهای خصوصی با وزرا و رئیس جمهور داریم.
ساجدی: نظر شما درباره ظهور و مسائل ماورائی چیست؟
آقاتهرانی: اینها مسائلی نیست که بشود درباره آنها ادعا کرد. کسی که چیزی میداند ادعایی نمیکند.
ساجدی: تطبیق برخی چهرههای امروز با آدمهایی مانند شعیب بن صالح که از یاوران حضرت مهدی (عج) است میتواند صادق باشد؟
آقاتهرانی: اینگونه نیست که بتوان به این صراحت به نشانههای ظهور اشاره کرد، من خیلی این کار را نپسندیدم.
ساجدی: با توجه به انیکه عضو هیئت امنای عرفان دانشکده قم هستید در این باره توضیح دهید؟
آقاتهرانی: بناست که در این دانشکده مفاهیم درست عرفان غرب به کار گرفته شود، در نشست و برخاست با جوانها متوجه اشکالی شدم تحت عنوان اهمال کاری که تصمیم گرفتم در کتابی به این موضوع بپردازم که مورد استقبال قرار گرفت و به عنوان کتاب سال انتخاب شد. "یاران شیدای حسین (ع)" با هدف معرفی یاران امام حسین (ع)، "اهمال کاری و راههای درمان"، "حدیث دل سپردن"، "طریق وصال"، "این است بهشت"، "سودای روی دوست"، "دولت کریمه"، "با عرشیان" مجموعه کتابهایی است که بنده به رشته تحریر درآوردهام که عمدتا عرفانی و اخلاقی هستند.
ساجدی: آیا بازهم کاندید مجلس میشوید؟
آقاتهرانی: بنده دوست داشتم همیشه معلم باشم، چراکه همیشه برای معلمی ارزش قائل هستم، اما هرجا که احساس وظیفه کنم گام برمیدارم.
گروه تاریخ- اگرچه شکل گیری جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق به سال 1328 و قبل از انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی برمیگردد، اما فراز و نشیبهای زیادی بر سر راه این جبهه وجود داشته تا آنجا که برخی بازه فعالیت آن را به چهار دوره تقسیم میکنند؛ چهار دورهای که با معلق شدن نسبتاً کامل فعالیتهای جبهه ملی و احیای دوباره آن از هم تفکیک میشود. بازه فعالیت جبهه ملی چهارم از سال 1356 آغاز میشود و تا برخورد قاطع امام با آنها ادامه مییابد. در تابستان 1356 سه تن از رهبران جبهه ملی یعنی کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار طی نامه سرگشادهای به شاه تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر را از وی خواستار شدند.
اما با شکل گیری مقدمات نهضت، جبهه ملی درصدد برقراری ارتباط با انقلابیون برآمد. رهبران جبهه ملی خواهان مواجهه با اصل سلطنت شاه نبودند، بلکه هدف خود را مقابله با استبداد البته در چارچوب ساختار حاکم معرفی میکردند. این رویکرد تا ملاقات کریم سنجابی با امام در پاریس در آبان ماه 57 ادامه یافت. بعد از این ملاقات جبهه ملی با صدور بیانیه ای سه ماده ای نظام پادشاهی را غیرقانونی اعلام کرد. در این بازه زمانی البته امام از اینکه راه جبهه ملی با انقلابیون متفاوت است سخنان به میان آوردند و تأکید کردند:«اینجانب نمی توانم از جبهه ایها و نه از بزرگشان اسمی ببرم و ترویجی بکنم؛ راه آنها با ما مختلف است.»
با اوج گیری نهضت، مواضع جبهه ملی در مواجهه با اسلام مکتبی و فقاهتی کم کم آشکارتر شد. با این همه امام میکوشید تا با مدارا از حذف این جریان جلوگیری کند. امام در تاریخ آذرماه 1357 در پاسخ به این سؤال که «آیا جبهه ملی را با کلیه اجزای متشکله اش حفظ خواهید کرد؟»، پاسخ دادند:«هر فرد یا گروه و دسته ای که بتواند خود را با خواستههای نهضت اسلامی موجود در ایران که عموم ملت در آن شرکت دارند، هماهنگ سازد، میتواند در ادامه کار، وظیفه خود را انجام دهد. در غیر این صورت در میان مردم جایی ندارد و ملت ایران هوشیارانه این مسائل را تعقیب میکنند.»
این مدارا ادامه یافت تا آنکه کار به مواجهه جبهه ملی با لایحه قصاص رسید. جبهه ملی که رویکردی لیبرال داشت در مقابل لایحه قصاص که برآمده از قرآن و شریعت بود، ایستاد و مردم را دعوت به راهپیمایی کرد. امام در واکنش به این فعالیتها که در واقع قیام در مقابل قرآن دانسته میشد، موضع شدیدی گرفتند و «ارتداد» جبهه ملی را اعلام کردند تا این جبهه برای همیشه با حضور مردم در خیابانها از صحنه سیاسی کشور حذف شود.
جبهه ملی، طی اعلامیه ای، که بهانه آن نفی و حمله شدید به لایحه قصاص بود، مردم را به یک راهپیمایی در مسیر خیابان انقلاب به سمت دانشگاه تهران، در بعدازظهر روز 25 خرداد 1360فراخواندند. قرار بود در جلسه 26 خرداد مجلس شورای اسلامی پیرو درخواست 120 نماینده، دو فوریت طرح بررسی کفایت سیاسی رئیس جمهور به بحث و رأی گیری گذارده شود. به نظر می رسید راهپیمایی جبهه ملی اولاً به عنوان مقدمه و آزمون موفقیت شورش اجتماعی طراحی شده بود (که در صورت موفقیت زمینه را برای یک حرکت گسترده براندازانه و خشن در ادامه درگیریهای پراکنده تهران و شهرستانها، فراهم میساخت) و ثانیاً مانوری بود برای تقویت جایگاه اجتماعی و افزایش روحیه گروههای متحد بنی صدر در آستانه اقدام نهایی؛ صبح 25 خرداد، بازرگان، یدالله سحابی و کاظم سامی طی یک نامه مشترک اعلام کردند به دلیل عدم امنیت و وجود سانسور و ادامه توقیف چند روزنامه ، از شرکت در جلسات علنی مجلس خودداری خواهند نمود.
صبح آن روز، امام خمینی(ره) در میان جمعی از اقشار مختلف مردم بیاناتی ایراد کرد که موارد و نکاتی از آن از جمله انتقاد شدید و صریح به بنی صدر، اعلام ارتداد جبهه ملی در صورت اصرار و پافشاری بر نفی حکم ضروری قصاص، و تکلیف به نهضت آزادی در روشن کردن موضع خود و تبرّی جستن از اعلامیه جبهه ملی تا آن زمان سابقه نداشت.
امام فرمودند:«من مىخواهم ببینم که این راهپیمایى که امروز اعلام شده است، اساس این راهپیمایى چه هست. من دو تا اعلامیه از «جبهه ملى»، که دعوت به راهپیمایى کرده است، دیدم. در یکى از این دو اعلامیه، جز انگیزهاى که براى راهپیمایى قرار دادهاند، لایحه «قصاص» است. یعنى مردم ایران را دعوت کردند که مقابل لایحه قصاص بایستند. در اعلامیه دیگرى که منتشر کرده بودند تعبیر این بود که «لایحه غیر انسانى»! ملت مسلمان را دعوت مىکنند که در مقابل لایحه قصاص راهپیمایى کنند، یعنى چه؟ یعنى در مقابل نص قرآن کریم راهپیمایى کنند! شما را دعوت به قیام و استقامت و راهپیمایى مىکنند در مقابل قرآن کریم. نص قرآن کریم.»
امام همچنین ادامه دادند:«آقایان تمام تکلیف ها را به جا آوردند و عمل کردند، فقط یک تکلیف مانده و آن جمهورى اسلامى را به هم زدن؟! تمام تکلیف هایى که بر ما و شما متوجه است، چه از قشر نویسندگان و روشنفکران و جبههها و نهضتها و سایرین، تمام تکالیف فقط منحصر به این شده است که این جمهورى اسلامى را در خارج از کشورطور دیگرى که هست نمایش بدهید ومردم را دعوت کنید که بر خلاف جمهورى اسلامى شورش کنند؟! دیگر همه چیز درست شده است، فقط این یکى مانده؟! ... من باید متأسف باشم، من باید بسیار متأسف باشم، از اینکه غیب نمىدانم! نمىدانستم در چنته اینها چه هست. من بعضى از اینها را مىپذیرفتم؛ به ایشان هم محبت مىکردم؛ لیکن نمىدانستم که اینها بر ضد قرآن هم قیام مىکنند.» امام در نهایت تصریح کردند:«اینها مرتدند. جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است. بله، جبهه ملی هم ممکن است بگویند که ما این اعلامیه را نداده ایم. اگر آمدند در رادیو امروز بعد از ظهر آمدند در رادیو اعلام کردند به اینکه این اعلامیه ای که حکم ضروری مسلمین، جمیع مسلمین، را غیر انسانی خوانده، این اطلاعیه از ما نبوده؛ اگر اینها اعلام کنند که از ما نبوده، از آنها هم ما میپذیریم.» کریم سنجابی که در آن زمان دبیرکل جبهه ملی بود بعدها در خاطرات خود ضمن اشاره به ارتباط و ملاقاتهای خود با افرادی از مجاهدین خلق (منافقین) و شخص مسعود رجوی اشاره میکند و میگوید: ما میخواستیم در روز 25 خرداد اجتماع و تظاهرات و در صورت امکان راهپیمایی بزرگی ترتیب بدهیم... با آن که مسئولان جبهه ملی در حال نیمه اختفا بودند بر تصمیم خود در برگزاری تظاهرات راسخ بودیم... مجاهدین خلق هم به ما گفتند که اعلامیه مخالف علیه راهپیمایی نمیدهیم ولی رسماً در آن شرکت نمی کنند.
نشریه مجاهد ارگان منافقین قبل از اعلام راهپیمایی جبهه ملی، تحت عنوان «بررسی لایحه قصاص» ضمن رعایت احتیاط در عدم نفی اصل قرآنی و دینی آن، لایحه قصاص را زیر سؤال برده و محکوم ساخته بود. همچنین منافقین در نشریه مجاهد متن کامل نامه سرگشاده شیخ علی تهرانی به امام خمینی را در واکنش به سخنرانی 25 خرداد، انتشار داد.
شیخ علی تهرانی در این نامه حملات شدیداللحنی به امام نموده و کوشش کرده بود اعتبار و استناد دینی و فقهی بیانات امام را ازجمله در مورد حکم ارتداد منکرین حکم ضروری قصاص نفی کند.
این بیانیه در حالی صادر شد که آیت العظمی گلپایگانی رسماً در فتوایی تصریح نمود که «اگر مسلمانی حکم قصاص را در اسلام منکر شود، مرتد میشود ، چون انکار صریح قرآن و ضروری دین است.»
در پی عدم پاسخ جبهه ملی به درخواست امام خمینی(ره) مبنی بر نفی موضع گیری ضددینی اعلامیه قبلی خود و تلاش گروههای اندک و پراکنده ای برای اجابت به دعوت راهپیمایی آشوبگرانه 25 خرداد، حضور گسترده مردم تهران در خیابانها به حمایت از رهبری انقلاب، شرایط را به زیان این گروه و حامیان پشت پرده آن تبدیل نمود. روزنامه کیهان در شرح وقایع عصر روز 25 خرداد نوشت: مردم انقلابی و مبارز تهران، دیروز در اجتماعات پرشکوه خود و با حضور در صحنه ، توطئه راهپیمایی را که از طرف جبهه ملی اعلام شده بود، خنثی کردند... سرتاسر حدفاصل میدان فردوسی تا میدان انقلاب مملو از جمعیت بود. ملت یکصدا فریاد میزدند: فرمانده کل قوا خمینی، سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن، لبیک لبیک یا امام ، حزب الله پیشمرگ روح الله، مرگ بر بنی صدر... در پی اعلام راهپیمایی جبهه ملی که قرار بود ساعت 4 بعدازظهر دیروز از میدان فردوسی آغاز شود، گروه دیگری از مردم برای جلوگیری از برقراری این میتینگ در ساعات قبل از موعد تعیین شده در میدان فردوسی اجتماع کردند... جمعیت سپس مسیر خیابان انقلاب را به سوی میدان انقلاب و دانشگاه تهران در پیش گرفت و شعارهایی علیه جبهه ملی و بنی صدر سر داد. از سوی دیگر مهدی بازرگان طی اطلاعیهای که بعدازظهر 25 خرداد به خبرگزاری پارس ارسال نمود، صرفاً آنچه شایعه دعوت نهضت آزادی به راهپیمایی مینامید، تکذیب کرد. روزنامه کیهان روز بعد این اعلامیه بازرگان را یک اقدام زیرکانه و رندانه برای اجتناب از موضع گیری صریح مورد درخواست امام توصیف نمود.
به نقل از سایت : رجانیوز