صبح فردا

صبح فردا

دوستی داشتم که بهتر است بگویم برادری داشتم بنام شهید مهدی (بهروز) فلاحت پور که سالیان سال در جبهه های حق علیه باطل به جنگ و مبارزه با بعثیان کافر مشغول بود و چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت و هر بار با جراحات سنگین به پشت جبهه و بیمارستان بر می گشت بالاخره با چندین بار مجروحیت و شیمیایی شدن در 8 سال دفاع مقدس شهید نشد تا اینکه در اردیبهشت ماه سال 1371 به لبنان رفت تا درباره شهید سیدعباس موسوی و مبارزان لبنانی برنامه بسازد و از طرف موسسه فرهنگی روایت فتح به همراه چندتن از همکاران و دوستانش به جنوب لبنان رفت که در 31 اردیبهشت ماه سال 1371 در حین فیلمبرداری در دره بقاع لبنان ناگهان هواپیماهای رژیم صهیونیستی اسرائیل دره بقاع را بمباران کردند که ایشان هم در همان مکان به شهادت رسید و به آرزویش که وصل به حضرت دوست بود نائل آمد. از ایشان فقط یک قطعه کوچک از مچ پایش به وطن بازگشت ، لذا این وبلاگ را بیاد او و بنام او درست کردم تا هر از گاهی یادی از او و خاطرات شیرین با او بودن بنمایم. روحش شاد و یادش گرامی

آخرین نظرات

شهید بهشتی و جریان نفاق

سه شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۰، ۰۲:۳۱ ب.ظ

خبرگزاری فارس: ابعاد شخصیت آیت‎الله شهید بهشتی و سیر زندگی ایشان خود به خود این نکته را روشن می‌کند که چرا دشمنان انقلاب و اسلام مخصوصاً جریان نفاق این‎همه با او دشمن بود.


به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس،‌ حجت الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان از جمله افرادی است که او را می توان به عنوان تاریخ شفاهی انقلاب دانست. این مطلب پیرامون نفاق شناسی در طول تاریخ اسلام و انقلاب است:
به‎حق ابعاد شخصیت آیت‎الله شهید بهشتی و سیر زندگی، تلاش‌ها و نقش آفرینی‌های او در نهضت و انقلاب اسلامی و شکل‌گیری آن، خود به خود این نکته را روشن می‌کند که چرا دشمنان انقلاب و اسلام، مخصوصا جریان نفاق این همه با او دشمن بود. جریانی که به تعبیر امام همزاد با انقلاب بوده و هست و خواهد بود. بلکه می‌توان گفت جریانی که همزاد شکل گیری اسلام بوده، هست و خواهد بود و شناخت این جریان و عملکرد آن همچنان یکی از مسائل مهم نظام انقلاب ماست.

***
اینجانب از سال 41 و در سن سیزده سالگی که وارد حوزه علمیه قم شدم. ارادت خاصی نسبت به ایشان پیدا کردم. گرچه شناخت من نسبت به ایشان از سال‌ها قبل از آن بود. برای اولین بار در دستگرد اصفهان، در جلسه‌ای که جمع زیادی از مبارزان اصفهان و از جمله شهید آیت مهمان پدرم بودند، خدمت ایشان رسیدم و شاهد بودم که از اوایل صبح تا نزدیک غروب شهید بهشتی به تنهایی با آن مجموعه بحث می‌کردند و عمده بحث در مورد مرحوم کاشانی و مصدق و ماجراهای آن دوران بود. من در آن سن و سال چندان متوجه عمق مسئله نمی‌شدم، ولی از همان زمان این مسئله برایم روشن بود که ایشان می‌تواند با یک جمع 7-8 نفره که همگی افراد تحصیلکرده و سطح بالایی بودند، بحث و آنها را قانع و مجاب کند.

***
بررسی شکل‌گیری دبیرستان «دین و دانش» در قم و فعالیت‌های نوینی که شهید بهشتی در آن زمان در قم آغاز کرد، با توجه به توصیف شرایط آن زمان (حتی در حوزه علمیه قم) بسیار ضروری است؛ زیرا نشان می‌دهد که این حرکت شهید در آن دوران چقدر دوراندیشانه و مدبرانه بوده است. به دنبال این فعالیت‌ها شهید بهشتی که جزو اولین یاران امام است، از اقامت در قم ممنوع و همین ممنوعیت، منشأ خیر می‌شود. مهاجرت ایشان به تهران و گسترش فعالیت‌ها در دانشگاه‌ها و سطوح دیگر و ارتباط با مؤتلفه اسلامی و نقشی که در ماجراهای حساس آن زمان ایفا کرد و سرانجام مهاجرات ایشان به آلمان، در هر یک از این مقاطع، آثار و برکات ارزشمندی را برای پیشبرد نهضت به ارمغان آورد.

***
در زمانی که ایشان در آلمان بود، در سال 48 به نجف اشرف مشرف شد. من هم آن زمان در نجف اشرف بودم. یک شب در مدرسه آیت الله بروجردی، طلبه‌های اصفهانی از ایشان دعوت کردندو جلسه بحث و گفت‌وگو برقرار شد. مرحوم علامه فانی نیز که از مراجع و صاحب رساله و از علمای بزرگ بود، در این جلسه حاضر شد. ایشان طبق روال از فرصت حداکثر استفاده را کرد. برخی از طلبه‌ها تصور می‌کردند که مرحوم شهید بهشتی که در آلمان زندگی می‌کند و سال‌ها از حوزه دور بوده و قبل از آن هم در تهران بوده، تسلط و حضور ذهن چندانی در بحث‌های علمی نداشته باشد، اما بحث بسیار جدی و فنی بین ایشان و علامه فانی که تقریبا بخش اعظم وقت جلسه به آن گذشت، باعث شد که همگی متوجه عمق بینش و تسلط شهید بهشتی در مباحث فقهی و اصولی که رشته تخصصی علمای نجف بود،‌شدند.

***
نکته دیگری که من به علت مباشرت با شهید بهشتی متوجه آن شدم، زندگی شخصی و وارستگی ایشان در قبال مسائل دنیا بود. این قضیه را یک وقتی برای شهید منتظری بیان کردم و آنقدر این نکته برایش جالب بود که جهت‌گیری او از همان موقع عوض شد و به شهید بهشتی پیوست و سرانجام به آنجا رسید که خون پاک آنها در هفتم تیر به هم پیوند خورد و با هم به ملکوت اعلی پرواز کردند. فکر می‌کنم بیان این داستان در نگاه مثبت و عمیق او به شهید بهشتی، مخصوصا در آن شرایط نقش بسیار مؤثری داشت.

***
قبل از انقلاب دو نفر از دوستان که یکی از آنها زنده است و دیگری از دنیا رفته و آن که زنده است، متأسفانه در سال‌های اخیر دچار مشکلاتی شد، بر سر مال دنیا با هم دعوایشان شد و به شدت باهم درگیر شدند. بنده چون با هر دو رفیق بودم، سعی کردم بین آنها را اصلاح کنم، ولی نشد، سرانجام پیشنهاد کردم که اگر هر دو شهید بهشتی را قبول دارید، برویم تهران منزل ایشان و صورت مسئله را برایشان بیان کنیم و ایشان قضاوت کنند. تماس گرفتیم، قرار گذاشتیم و خدمت ایشان رسیدیم. در آن زمان منزل شهید بهشتی نزدیک حسینیه ارشاد بود، البته هنوز آن منطقه کاملا ساخته نشده بود و ما از فضاهای کاملا بایر عبور می‌کردیم تا برسیم به منزل شهید بهشتی. شب، طبق قرار خدمت آقای بهشتی رسیدیم. این دو برادر به تفصیل داستان و صورت مسئله را برای ایشان بیان کردند. البته یکی از آن دو که معروف‌تر و معتبرتر و رفاقت بیشتری با شهید بهشتی داشت، چون هم لباس و شاید همدرس ایشان بود، انتظار داشت حرف او بهتر جا بیفتد و احیانا آقای بهشتی به نفع او قضاوت کند. شهید بهشتی طبق شیوه و عادت خودش، با تأمل همه حرف‌های آن دو را گوش کرد. حالا انتظار قضاوتی بود و احیانا قضاوت به نفع آن آقایی که همشهری هم بود. مرحوم شهید بهشتی فرمود بد نیست یک داستان بگویم و اشاره کرد به جمعی از دوستان که از خوبان بودند و شرکتی را تأسیس کرده بودند و کار ساخت و ساز و امثال اینها را انجام می‌دادند. کاری که بسیار درآمد زا بود و وضعیت خوبی داشت.
ایشان فرمودند که این جمع دوستان آمدند پیش من و به من گفتند ما علاقه‌مندیم بخشی از سهام این شرکت را به نام شما کنیم و شما شریک ما باشید. من به آنها گفتم من طلبه هستم و اهل شرکت و تجارت نیستم و پول این کار را هم ندارم. آن دوستان گفتند، خوب اگر شما پول ندارید اشکال ندارد. ما از شما پول نمی‌خواهیم، فقط شما قبول کنید بخشی از سهام شرکت به نام شما و برای شما باشد، بدون اینکه پول بدهید. ما سهم شما را خودمان تقبل می‌کنیم و درآمدش در اختیار شما باشد. آقای بهشتی فرمودند به ایشان گفتم: «نه،‌من به این شکل هم مایل نیستم. من طلبه هستم و خدا رزق مرا می‌رساند و نیازی به شرکت و درآمد آن نمی‌بینم.» گفتند: «این سودی را که از بابت سهامی که به نام شما می‌کنیم و به شما می‌دهیم، برای شخص خودتان نباشد و برای اسلام و برای نهضت خرج کنید. ما فقط می‌خواهیم نام شما و برکت نام شما در این شرکت باشد» به آنها گفتم:«من برای زندگیم برنامه و راه و روشی دیگر دارم و به شیوه طلبگی خودم عمل می‌کنم و مناسب نمی‌دانم که خودم را در این گونه امور وارد کنم و از زی طلبگی خود خارج شوم» سرانجام به هر شکلی که قضیه را مطرح می‌کنند شهید بهشتی نمی‌پذیرد.
آیت الله بهشتی این ماجرا را با شیوه زیبا و بیان مخصوص به خود بیان کرد و من در ادامه صحبت ایشان به چهره آن دو برابر نگاه کردم و دیدم که هر دو در برابر عظمت روح شهید بهشتی، مثل شمع دارند آب می‌شوند و فرو می‌ریزند.

***
ایشان در دوران بعد از انقلاب و تصدی مسئولیت‌های حساس و مهمی که در شورای انقلاب و مجلس خبرگان و در مسئولیت دیوان عالی کشور و در قوه قضاییه داشت، آن طور که من فهمیدم، از هیچ یک حقوقی دریافت نکرد و همچنان با همان حقوق آموزش و پرورش زندگی را سپری می‌کرد. جالب این بود که با این همه وارستگی، جریان نفاق چه اتهامات و چه افترائاتی را که برازنده خودشان بود، به این عزیز نسبت دادند. البته شیوه منافقین همین است که آنچه را خودشان گرفتار آن هستند. با تهمت افترا و شایعه سازی به نیکان نسبت می دهند.

***
به مناسبت سالگرد این ایام مروری کردم بر بخش‌هایی از سخنان امام (ره) بعد از حادثه هفتم تیر. با اینکه در آن زمان تقریبا در تمام سخنرانی‌های امام حضور داشتم، صحبت‌های امام برایم تازگی داشتند. اجازه می‌خواهم فرازهایی از سخنان حضرت امام را در این مورد قرائت کنم که ازهر چه بگذری سخن دوست خوش تر است.
امام فرمودند:«من ایشان را به مدت بیست سال و بیشتر می‌شناختم، مراتب فضل و تفکر و تعهد ایشان بر من معلوم بود و آنچه که من در مورد ایشان متأثر هستم، شهادتشان درمقابل آن ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی را که به انقلاب، متعهدتر و در آن مؤثرند، بیشتر مورد هدف قرار داده‌اند.» در زمان پیامبر اکرم (ص) و بعد از ایشان هم مسئله همین بود.
یکی از مبانی کار منافقین که نمایندگان و نفوذی‌های جریان کفر و شرک در داخل جامعه اسلامی هستند این است که بیشتر به سراغ کسانی می‌روند که هم ایمان قوی‌تر و هم نقش مؤثری در جامعه و نظام اسلامی دارند. امام می‌فرمایند: «ایشان در طول زندگی مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها بود. تهمت‌های ناگوار به ایشان می‌زدند. می‌خواستند آقای بهشتی را موجودی ستمکار و دیکتاتور معرفی کنند؛ در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را می‌شناختم و بر خلاف آنچه این بی‌انصاف‌ها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و «مرگ بر بهشتی» گفتند، او را یک فرد متعهد، مجتهد، متدین، علاقه‌مند به ملت، علاقه‌مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می‌دانستم... خدا انصاف بدهد آنها را که خودشان انحصار طلب بودندو می‌خواستند شهید بهشتی، خامنه‌ای و رفسنجانی و امثال اینها را از صحنه‌ خارج کنند. اگر چه اینها در سال‌های اول یک نمایشی از مخالف با نهضت آزادی به راه انداختند، ولی معلوم بود که فرزندان نهضت ازادی هستند و سرانجام راهشان و هدفشان با نهضت آزادی یکی شد. قضیه آقای بهشتی نبود. شما دیدید که در طول این یکی دو سال با چه افرادی مخالفت شد. قضیه، قضیه شخصی افراد نبود. قضیه همان جریان بود که با اصل و اساس مخالفت کنند. قضیه دفترهای هماهنگی در سراسر کشور یک قضیه اتفاقی و عادی نبود. از همان وقت که دیگر اساس سلطنت سست شد، این جریان به کار افتاد. همان وقت که من در پاریس بودم این جریان شروع شد. همان وقت هم می‌خواستند شاه را نگه دارند، به اسم اینکه او سلطنت کند نه حکومت. با این اسم می‌خواستند حفظش کنند و از همان وقت هم می‌خواستند که بختیار را بیاورند و با ما آشتی دهند. ما کانه نزاعمان با بختیار بود از این جریان. از اول یک جریانی منسجم و برنامه‌ریزی شده در کار بود و ما درست توجه به آن نداشتیم، کم کم هی مطالب معلوم شد، کم کم خودشان را لو دادند و رسید که به اینجا و من هر چه جدیت کردم که نرسد به اینجا، رسید. نه از باب اینکه از اینها اعتمادی داشتم، از جهات دیگری که به خود آقایان گفتم. حالا رسیده به اینجا که از حفظ شاه و بعدش بختیار و بعدش شورای سلطنتی و بعدش اصل جمهوری اسلامی که با آن مخالفت شد و بعدش مجلس خبرگان و بعدش مجلس شورای اسلامی و بعدش دولت و بعدش قوه قضاییه که با همه مخالفت می‌شد. نه از باب اینکه با رجایی و بهشتی و امام جمعه تهران مخالفتی داشتند، چه مخالفتی؟ یک جریانی بود که باید افراد متعهد نباشند. اگر شد آنها را از صحنه بیرون کنند و منعزل کنند از مردم، بهتر، شایعه سازی کنند که حتی این اجناسی که برای جنگ زده‌ها می‌خواهند ببرند، این می‌رود توی جیب آقای بهشتی و آقای خامنه‌ای و آقای کذا، آقای هاشمی. هر جنایتی که در ایران به دست خود آنها واقع می‌شد، به مردم می‌گفتند که اینها کردند. این جریانی بود و هست که می‌خواهند این کشور را با آن جریان بکشند به طرف امریکا. نباید ما فراموش کنیم که در جنگ با آمریکا هستیم ما در جنگ با تفاله‌های آمریکا هستیم، این تفاله‌هایی که قالب زدند خودشان را و ما غفلت کردیم. الان هم هستند. باید هر یک از اینها را شناسایی کنید و به دادگاه‌ها معرفی کنید، بنشینید که باز یک جایی را آتش بزنند. اینها می‌خواهند خرابی کنند. کاری ندارند به این که کی کشته بشود. و کی از بین برود، دشمنی خصوصی هم با هیچ کدام ندارند. خوب هفتاد و چندنفر از بهترین جوانان ما را از بین برود. اینها با افرادشان آشنایی نداشتند، نمی‌شناختند، اما می‌خواستند یک شلوغی بشود یک انفجاری حاصل بشود و مردم از صحنه بیرون بروند و دیدند که خیر، عکس شد مطلب. این شهادت اسباب این شد که همه با هم منسجم بوشند. این اسباب این شد که مشت این ادعا کن‌ها که ما برای آزادی و برای کذا می‌خواهیم زحمت بکشیم و باید این ملت آزاد باشد و کذا، مشت اینها باز شد که اینها از چه سنخ آزادی میخواهند، آزادی انفجار! آزادی انفجار اینها می‌خواهند. اینها خواستند که این منافقین هم آزاد بیایند توی مردم.
«بعد از یک سال دیگر بسیاری از جوان های ما را منحرف کنند و بسیاری از کارهایی که می‌خواهند مخفیانه انجام بدهند، آزادانه انجام بدهند. برای اینکه، آزادی هست! بی‌جهت نیست که در آن نطق‌های با اجتماع یاد روز عاشورا سوت می‌زنند و کف می‌زنند. امام مظلوم ما، پای نطق و سخنرانی یک آدمی که با آنها دوست است، کف می‌زنند و سوت می‌کشند و آمریکا را از یاد می‌برند. خط این بود که اصلا آمریکا منسی بشود. یک دسته شوروی را طرح می‌کردند تا آمریکا منسی بشود، یک دسته «الله اکبر»‌را کنار می‌گذاشتند،‌ سوت می‌زدند و کف می‌زدند آن هم روز عاشورا خط این بود که این قضیه مرگ بر آمریکا منسی بشود.»

***
مطالعه انبوه مطالبی که حضرت امام در این زمینه به خصوص سخنرانی‌های ایشان در روز 8 تیرماه و روزهای بعد از آن که در حسینیه جماران ایراد کردند، عمق بینش امام را نسبت به حوادث و مسائل پشت پرده و دشمنی و کینه‌های آمریکا و مزدوران آنها و جریان نفاق به خوبی نشان می‌دهد. اگر این جریان نفاق همچنان هست و خواهد بود. مسئله نفاق‌شناسی، مسئله مهمی است که باید مورد مداقه و پژوهش قرار گیرد و با برگزاری سمینارهای علمی و پرسش و پاسخ خصوصا از منظر قرآن، این جریان خطرناک را بشناسیم. به طور نمونه اگر چند آیه اول سوره بقره ملاحظه شود، توضیح مختصری راجع به مومنین و دو آیه راجع به مومنین و دو آیه راجع به کفار است و وقتی می‌رسد به منافقین، در آیات پیوسته و متعدد خصوصیات و ویژگی‌های نفاق و منافق را بیان می‌فرماید و ده‌ها آیه در قرآن کریم به بیان مشخصات منافقان اختصاص یافته است که با بررسی و معرفت به آنها دقیقا می‌توان منافقان را در جامعه اسلامی شناخت.
یکی از مشخصات منافقان را در این آیه ملاحظه می‌کنیم:
«بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما» «الذین یتخذون الکافرین اولیا من دون المومنین اییتعون عندهم العزه فان العزه لله جمیعا» «منافقی را بشارت ده که عذابی درد آور بر ایشان آماده شده است. کسانی که به جای مومنان، کافران را به دوستی می‌گیرند: آیا عزت و توانایی را نزد آنان می‌جویند، در حالی که عزت به تمامی از آن خداست.»

***
یکی از شاخصه‌های نفاق و منافق این است که به جای دوستی با مومنان، کافران را ولی خود می‌دانند و آنان را دوست خود قرار می‌دهند، آن چنان که گویی عزت خود را در پیوند با کفار می‌جویند، در حالی که تمامی عزت برای خدا و به دست اوست و تنها راه دستیابی به عزت در بندگی و قرب حق است. شاهد هستیم که عده‌ای در حالی که شیفته آمریکا و غرب هستند و عزت و شوکت خود را در برقراری رابطه دوستانه با کفار و دشمنان اسلام می‌پندارند، از مردم مومن و حزب‌اللهی و متلزم به ارزش‌ها و احکام الهی بدشان می‌آید و متدینین را به گمان خام خود با عناوینی مثل انحصار طلب واپس گرا، گروه فشار و سایر اتهاماتی که خودشان مصداق بارز آن هستند، می‌گویند منافقان نسخه مطابق با اصلش یعنی آمریکا هستند. آمریکایی که خود بزرگ‌ترین دیکتاتور دنیاست، جمهوری اسلامی را متهم به دیکتاتوری می‌کند و در عین حال خود را مظهر آزادی و آزادیخواهی تبلیغ می‌کند. شاید در طول تاریخ هیچ دولتی مانند آمریکا حقوق بشر را پایمال و منزلت بشر را حتی در داخل آمریکا منهدم نکرده باشد، در حالی که هیچ دولتی هم در دنیا مثل آمریکا مدعی دفاع از حقوق بشر نیست، اما جمهوری اسلامی و هر دولتی را که نوکر آمریکا نباشد، متهم به تضییع حقوق بشر می‌کند.

***
آنها نام اشغالگری را آزاد‌سازی می‌گذارند و با پوشش و شعار صلح‌طلبی، جنگ افروزی می‌کنند. با عنوان فریبنده دموکراسی بدترین و زشت‌تری استبداد را در خدمت سرمایه‌داری و غارت جهان به کار می‌گیرند. با نام اومانیسم و مردم سالاری، انسانیت را در اسارت شهوت و شکم به دره حیوانیت و بردگی برای زورمداران و زراندوزان ساقط می‌کنند. با شعار مبارزه با تروریسم، زمینه‌ساز تروریسم، پرورش دهنده و حامی تروریست‌ها هستند و خود جنایت‌بارترین اعمال تروریستی را مرتکب می‌شوند. منافقان نیز به عنوان ستون پنجم و عوامل نفوذی کفر و استکبار، با بهره‌گیری از همان شیوه‌های شیطان بزرگ و برای تحقق همان اهداف پلید می‌کوشند.
بیش از هر کسی شعار اصلاح‌طلبی می‌دهند، اما در پوشش این شعار فریبنده، یکسره به دنبال افساد هستند: «چون به آنان گفته شود که در زمین فساد نکنید، می‌گویند ما مسلمانیم»

***
منافقان از دیدگاه قرآن، ویژگی‌های فراوان و قابل شناسایی و ارزیابی دیگری دارند که احصا و توضیح آن بحث مستقلی را می‌طلبد. فعلا در این مجال، دستورالعمل قرآن را در مورد چگونگی برخورد با منافقین مرور می‌کنیم.
«لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی‌المدینه لنفرینک بهم ثم لا یجاورو نک فیها الا تقلیلا» ،«ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلو تقتیلا»،«سنته الله فی‌الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنه لله تبدیلا»؛ اگر منافقین و بیمار دلان و آنها که در مدینه شایعه پراکنی می‌کنند دست از این کار برندارند، تو را بر آنها مسلط می‌گردانیم تا پس از آن جز اندکی در شهر، مجاور تو نباشند. اینان لعنت شدگانند. هر جا یافته شدند باید دستگیر و به سختی کشته شوند. این سنت خداوندی است که در میان گذشتگان بود و در سنت خدا تغییری نخواهی یافت (سنتی که پیش از پیغمبر اسلام و در زمان پیغمبر گرامی (ص) و تا ابد تغییر نخواهد کرد»
از این واوهای عطف، می‌شود فهمید که منافقین، بیماردلان و شایعه‌سازان سه عنوان جداگانه هستند که البته گاهی هم یکجا مصداق پیدا می‌کنند. اول نام منافقین را ذکر می‌فرمایند سپس «مرجفون فی المدینه» یعنی آنها که دل مردم را خالی می‌کنند، شایعه پراکنی می‌کنند، روحیه مردم را نسبت به اسلام، انقلاب و نظام سرد می‌کنند اینها «مرجفون فی‌المدینه» هستند «والذین فی قلوبهم مرض» آدم‌های بیمار دل هستند و در آیه دیگر قرآن، آیه سوره مانده یکی از مشخصه‌های «الذین فی قلوبهم مرض» را این گونه بیان می‌کنند که آنها کسانی هستند که «یقولون نخشی ان تصبینا دائره». دائما، هم خودشان می‌ترسند و هم مردم را می‌ترسانند. می‌گویند: آمریکا در خلیج فارس، در دریای عمان، در پاکستان، در افغانستان، در آسیای میانه، در قفقاز، در ترکیه، در شمال عراق، جنوب عراق و دور تا دور ما را احاطه کرده است و ما چاره‌ای جز سازش و تسلیم نداریم.
یکی از همین آقایان در یکی از مراکز استان‌ها گفته بود که با توجه به حضور آمریکا در منطقه و دایره‌ای که دور ما کشیده است و حتی مرزهای ما را با اطلاعاتش با ماهواره‌هایش با ابزار دیگرش در نوردیده، ما چاره‌ای جز تسلیم در برابر آمریکا و غرب نداریم، ولی قرآن جوابشان را می‌دهد که «عسی الله ان یاتی بالفتح اوامر من عنده» کمی صبر کنید، همان بلایی که خدا بر سر شاه، اسحاق رابین و صدام آورده، در آینده نزدیک یقینا بر سر بوش و شارون و حکومت آمریکا و اسرائیل خواهد آورد و در این شبهه‌ای نخواهد بود اگر در آیات و 16 سوره فصلت تدبر کنیم بعد از «و اما ثمود» یک قاعده و سنت الهی را در مورد مستکبران و مخصوصا ابر مستکبر و به اصطلاح ابر قدرت زمان، یعنی آمریکا به دست می‌آوریم: «فاستکبروا فی الارض بغیر الحق و قالوا من اشد مناقوه الوم یروا ان الله الذی خلقهم هوا شد منهم قوه و کانوا بایاتنا یحجدون» پس به ناحق در زمین گردنکشی کردند و گفتند چه کسی از ما قدرتمند‌تر «ابر قدرت» است؟!
نمونه بارز این وصف حال، استکبار جهانی آمریکا، به خصوص بعد از فروپاشی ابر قدرت شرق است که مسنی قدرت و برتری طلبی، آنها را کور کرده است. آیا نمی‌دیدند که خدایی که آنان را آفریده است از آنها نیرومندتر «ابر قدرت» است که آیات ما را انکار می‌کنند؛ اما روزگاران استکبار و دعوای ابر قدرتی آنان دیری نخواهید پایید و همان گونه که در طول تاریخ بشر و حتی در دوران معاصر خودمان، سقوط مستکبرانی چون آلمان نازی و هیتلرهای آن، شوروی و استالین‌های آن، شاه و ایادی او، حاکمیت بعث و صدام‌های آن را شاهد بودیم، بی‌گمان ابر قدرت آمریکا و بوش‌های آن نیز مصداق و مشمول این سخن هستند که : «فارسلنا علیهم ریحا صر صرا فی ایام نحسات لنذیقهم عذاب الخزی فی الحیوه الدنیا و لعذاب الاخره اخری و هم لا ینصرون» ما نیز طوفانی سخت در روزهای شوم برسرشان فرستادیم تا در دنیا عذاب خواری و ذلتی را که دقیقا متناسب با استکبار و برتری طلبی آنهاست، به آنها بچشانیم که قبل از آخرت، در همین دنیا دامن آنها را قطعا خواهد گرفت و تامل در عاقبت و فرجام ذلت‌بار رضاخان، محمدرضا خان، صدام و امثال آنان تفسیری عینی از عذاب خزی و در همین دنیا را نشان می‌دهد و البته عذاب آخرت خوار کننده‌تر است و کسی به یاری ایشان برنخیزد.

***
قرآن در موارد متعدد، منافقان را افراد بی‌شعور معرفی می‌کند و به راستی بی‌شعوری بالاتر از این نیست که انسان به جای خدا که مبدا عزت مطلق است، عزت خود را در رابطه و دلبستگی به کفار مستکبر جستجو کند! کفارمستکبری که قدرت و ابرقدرتی آنها به تعبیر قرآن، به سان تارهای خانه عنکبوت، بی‌بنیان است و زوال پذیر است و بدا به حال سست عنصرانی که همچون حشراتی ضعیف در دام تارهای عنکبوتی می‌افتند و هستی خود را می‌بازند و فنا می‌شوند.

***
به هر حال منافقانی که هم بیمار دل هستند و هم با شایعه پراکنی و جوسازی در صدد تضعیف پایه‌های نظام و جامعه اسلامی می‌باشند و در نقش ستون پنجم دشمنان اسلام، زمینه‌ های براندازی نظام اسلامی را فراهم می‌کنند، با سخت‌ترین برخورد قرآنی مواجهند: «ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلو تقتیلا» باید تحت تعقیب سخت قرار گیرند هر کجا یافت شدند، دستگیر شوند و به سختی کشته شدند، قرآن این برخورد شدید و سخت را با این جریان یک سنت ثابت دانسته که قبل از اسلام بوده و پیامبر (ص) نیز مامور به آن شده و تا همیشه نیز این سنت الهی پایدار و برقرار خواهد بود: «سنته الله فی الذین خلوا من قبل و لعن تجد لسنه الله تبدیلا»

***
جالب است توجه کنیم که حتی قدرت‌های شیطانی و مشخصا مدعیان دموکراسی و لیبرالیسم غربی و آمریکایی، در راستای اهداف مادی و صیانت از نظام‌های استکباریشان، دقیقا و بدون واهمه، سخت ترین و خشن‌ترین برخورد را با هر جریان و فردی که به مقابله با کیان و موجودیت نظام آنها برخیزند، به عمل می‌آورند همین مدعیان حقوق بشر که ظاهرا با حکم اعدام هم مخالفند، آنجا که منافعشان تا چه رسد به موجودیتشان به خطر بیفتد، کانه در چهارچوب همین سنت‌الهی در مسیر باطلشان به راحتی کشتن پشه و مورچه،‌آدم‌ها را می‌کشند! در همین ایام، در مهد تمدن و دموکراسی غربی، یک نماینده مجلسشان نه به عنوان حمایت از فلسطینی‌ها، بلکه به عنوان یک نظر روان‌شناسانه، نکته‌ای را درباره عملیات استشهادی (به تعبیر آنها انتحاری) به زبان می‌آورد و آن را ناشی از برخورد و فشار غیر قابل تحمل صهیونیست‌ها، قلمداد می‌کند، در کمترین زمان ممکن و در ظرف یکی دو روز از تمام سمت‌ها و مسئولیت‌هایش برکنار می‌شود، اما وقتی نوبت به جمهوری اسلامی می‌رسد، ما باید بنشینیم و تماشا کنیم که عده‌ای منحرف، پایه‌ها و اصول اسلام و نظام اسلامی و خط و راه امام، احکام اسلام و اصل اسلام را مورد تهاجم قرار دهند و انواع فحشا و منکرات و عوامل منهدم کننده را در جامعه ترویج کنند و کمترین برخوردی با این جریان‌، با هیاهوی بلندگوهای غربی و صهیونیستی رو به رو شود و اصحاب تسامح و تساهل نیز با آنها همصدا شوند.
اما این آیه قرآن است که با قاطعیت می‌فرماید: «کتب‌الله لاغلین انا ورسلی» و «فان حزب‌الله هم الغالبون» و این نیز سخن امام است که فرمود: «من با اطمینان می‌گویم که اسلام ابر قدرت‌ها را به خاک مذلت می‌نشاند»

«یادمان شهید بهشتی و 72 تن از یارانش در خبرگزاری فارس»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۴/۰۷
شاهرخ بزرگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی