صبح فردا

صبح فردا

دوستی داشتم که بهتر است بگویم برادری داشتم بنام شهید مهدی (بهروز) فلاحت پور که سالیان سال در جبهه های حق علیه باطل به جنگ و مبارزه با بعثیان کافر مشغول بود و چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت و هر بار با جراحات سنگین به پشت جبهه و بیمارستان بر می گشت بالاخره با چندین بار مجروحیت و شیمیایی شدن در 8 سال دفاع مقدس شهید نشد تا اینکه در اردیبهشت ماه سال 1371 به لبنان رفت تا درباره شهید سیدعباس موسوی و مبارزان لبنانی برنامه بسازد و از طرف موسسه فرهنگی روایت فتح به همراه چندتن از همکاران و دوستانش به جنوب لبنان رفت که در 31 اردیبهشت ماه سال 1371 در حین فیلمبرداری در دره بقاع لبنان ناگهان هواپیماهای رژیم صهیونیستی اسرائیل دره بقاع را بمباران کردند که ایشان هم در همان مکان به شهادت رسید و به آرزویش که وصل به حضرت دوست بود نائل آمد. از ایشان فقط یک قطعه کوچک از مچ پایش به وطن بازگشت ، لذا این وبلاگ را بیاد او و بنام او درست کردم تا هر از گاهی یادی از او و خاطرات شیرین با او بودن بنمایم. روحش شاد و یادش گرامی

آخرین نظرات
۰۷تیر

1- بعد از جنگ جمل و شکست سخت پیمان شکنان، معاویه که خود در برپایی فتنه جمل نقش برجسته و موثری داشت و اکنون آرزوی پیروزی بر حکومت عدل علی(ع) را بر باد رفته می دید، برای تردیدافکنی در دل مومنان به سرزنش آنان روی آورد. معاویه در شام و عوامل حکومت بنی امیه در جای جای جهان آن روز اسلام، این ساز بد صدا را کوک کرده بودند که اگر طلحه و زبیر، آنگونه که علی(ع) می گوید، از صراط مستقیم اسلام خارج شده بودند و پیکار با آنان ضرورت داشت، چرا پسر ابوطالب(ع) پیش از این، نه فقط آن دو را بیرون از دایره حق نمی دانست، بلکه ایثار و فداکاری آنان در رکاب رسول خدا(ص) را نیز می ستود و به زبان و قلم و قدم از آن دو حمایت می کرد؟! پاسخ این سؤال، روشن بود و کمترین ابهامی نداشت. مادام که طلحه و زبیر در مسیر اسلام گام می زدند و از صراط مستقیم الهی بیرون نرفته بودند، به حکم اسلام و منطق عقل و ایمان، در حلقه یاران به حساب می آمدند و اما، هنگامی که به زیاده خواهی روی آوردند و با تحریک دشمنان پای از صراط مستقیم الهی بیرون کشیده و به مخاصمه با حاکمیت عدل صف آراستند، مقابله با آنان ضرورتی غیرقابل اجتناب بود... «حق» همان بود که از آغاز بود و تغییری نکرده بود. این طلحه و زبیر بودند که تغییر کرده بودند و دیگر طرفدار حق نبودند، بلکه به مقابله با آن نیز آمده بودند. از این روی، مردمان مومن و خداجویی که در رکاب امیر مومنان(ع) به روی پیمان شکنان شمشیر کشیدند و چشم فتنه را بیرون آوردند، نه فقط قابل ملامت نبودند که ژرفای بصیرت آنان در تمیز به موقع سره از ناسره، شایسته بیشترین تقدیر و تقدیس و مثال زدنی نیز بود.
این روزها در پی افشای چهره واقعی جریان انحرافی که قبل از همه، اعتراض اصولگرایان و توده های عظیم مردم را در پی داشته و دارد، برخی از عوامل بیرونی و داخلی فتنه 88 دقیقا مانند اسلاف فکری و کاخ سبزنشین خود در «شام»، زبان به ملامت مردم مومن و چهره های اصولگرا گشوده و حمایت آنان از دولت احمدی نژاد را با این استدلال کودکانه زیر سؤال می برند که چرا علی رغم حضور این جریان انحرافی در کنار رئیس جمهور، از آقای احمدی نژاد حمایت کرده بودید؟! فلان نماینده مجلس رگ گردن به عصبانیت یا در تظاهر به عصبانیت سیخ می کند و فریاد برمی آورد «کسانی که برای احمدی نژاد از سر و کول هم بالا می رفتند، امروزه منتقد شده اند»! آن دیگری که در حمایت از فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 همه حیثیت خود را یکجا به قمار آورده و باخته است به زعم خود، هشدار می دهد که «چرا به توصیه های ناقدان - بخوانید سران فتنه- توجهی نکردید و آن هشداردهندگان را از میدان به در کردید که اکنون شاهد حضور و فعالیت جریان انحرافی باشید»؟!و ....
اکنون باید از این حامیان فتنه 88 و نان به نرخ روزخورهای حرفه ای پرسید؛ آیا کسانی که بلافاصله پس از مشاهده اولین نشانه های انحراف به مقابله با آن برخاسته اند قابل ملامت هستند یا شما که از نوک پا تا فرق سر در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 فرو رفته بودید و با مشاهده صدها سند غیرقابل انکار از وابستگی سران و عوامل فتنه به مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل، نه فقط زبان به کام کشیده بلکه با همه توان در خدمت بیگانگان قرار گرفته بودید؟! و این که، کلاه خودتان را قاضی کنید و به این پرسش پاسخ بدهید که آیا این روزها زبان اسلاف کاخ سبزنشین خود در شام آن روزها را به کام نگرفته اید؟ امروز میان شما و عوامل آن روز معاویه ها و عمروعاص ها چه تفاوتی هست؟ لطفا فقط به یک نمونه از این تفاوت ها - اگر هست که نیست- اشاره بفرمائید! شما دقیقاً مانند عوامل بنی امیه، هنگامی که طلحه و زبیر در رکاب رسول خدا(ص) شمشیر می زدند و در بیعت با علی علیه السلام بودند با آنان دشمنی می ورزیدید و بلافاصله پس از آن که جبهه حق را ترک کردند و ساز مخالفت نواختند، سالوسانه آنان را به نقد کشیدید و در باطن با آنها احساس همراهی و همنوایی کردید. آیا می توانید ارتباط نه چندان پنهان خود با جریان انحرافی را انکار کنید؟ مگر جریان انحرافی چه می گوید و چه می کند که شما هزاران برابر زشت تر و پلشت تر از آن را نگفته و نکرده اید؟ لطفاً خودتان را به آن راه نزنید، مدیریت جریان انحرافی و فتنه 88 یکی است. اینطور نیست؟! اگر جریان انحرافی اشغالگران قدس را «مردم اسرائیل»! نامیده است، شما که روز قدس به دستور مستقیم اسرائیل- به توصیه سایت وزارت خارجه اسرائیل، دو روز قبل از روز قدس- به نفع اسرائیل شعار دادید. اگر جریان انحرافی درباره حضرت صاحب الزمان(عج)، نظرات سخیف و منحرفی مطرح می کند، سخنگوی فتنه 88 که آشکارا وجود مبارک حضرت بقیه الله -ارواحنا له الفداء- را نفی کرد و شما نه فقط دم برنیاوردید بلکه به نمایندگی وی از جانب خود افتخار هم کردید!! نکردید؟! اگر جریان انحرافی مشکوک به رابطه پنهان با عوامل آمریکاست، شما که آشکارا و بی پرده از دستورالعمل آمریکایی ها و اسرائیلی ها پیروی کردید و روز مبارزه با استکبار جهانی به نفع آمریکا شعار دادید. ندادید؟! جریان انحرافی آلوده به فساد اقتصادی است اما، آیا هیچ یک از مفسدان اقتصادی و غارتگران بیت المال را می توانید آدرس بدهید که در جبهه شما نبوده باشند؟! شما مسجد آتش نزدید؟ شما به ساحت مقدس امام حسین علیه السلام اهانت نکردید؟ شما به دستور جرج سوروس صهیونیست عکس حضرت امام(ره) را پاره نکردید؟ به دستور مایکل لدین، شعار «توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد» سر ندادید؟ به پیروی از فرمول جین شارپ به روی مردم مستضعف و محروم صرفاً به دلیل پایداری آنان در اسلام، قمه نکشیدید؟! شما در جریان فتنه 88 با بهایی ها، منافقین، سلطنت طلب ها، مارکسیست ها، عبدالمالک ریگی ها، ائتلاف نکرده بودید و آیا این ائتلاف کماکان ادامه ندارد؟ آیا می توانید فقط یک نمونه -تأکید می شود فقط یک نمونه- از اقدامات و مواضع خود از آغاز فتنه 88 تاکنون را آدرس بدهید که با دستورالعمل از پیش ابلاغ شده سرویس های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و اسرائیل منطبق نبوده باشد؟! اگر فقط یک نمونه سراغ دارید، بفرمائید. همه دستورالعمل ها با ذکر تاریخ ابلاغ به شما موجود است.
راستی! چقدر جالب و خواندنی خواهد بود اگر فهرستی از یاران خود در فتنه 88 را که به آمریکا و اروپا و بعضاً اسرائیل گریخته و اکنون با کسب پناهندگی نقاب دروغین از چهره فرو انداخته و به دشمنی آشکار با اسلام و انقلاب و مردم ایران مشغولند، ارائه بدهید. این که کار سختی نیست. این فهرست را ارائه کنید تا همه بدانند شما چه کاره اید؟
2- معاویه بعد از آن که از ترفند پیش گفته نتیجه ای نگرفت و در توهم آفرینی میان مومنان و پیروان حضرت امیرعلیه السلام ناکام ماند، به ترفند دیگری روی آورد و آن، این که؛ اگر علی(ع) امام معصوم است و نگاه ملکوتی دارد، چرا، در آغاز از طلحه و زبیر حمایت کرد که امروز شاهد خروج و مخالفت آنها با خلیفه مسلمین باشد؟! پاسخ این سوال کودکانه نیز روشن و خالی از ابهام بود، چرا که؛ اولا؛ مولای ما حضرت امیرعلیه السلام، تا آن هنگام که طلحه و زبیر در رکاب رسول خدا(ص) به دفاع جانانه از اسلام و مسلمین مشغول بودند و پس از آن، مادام که پای از صراط مستقیم الهی بیرون نکشیده و در مقابل حاکمیت الهی امام(ع) به تخاصم صف آرایی نکرده بودند، به حکم عقل و شرع از آنان حمایت می کرد و بر این حمایت اصرار نیز می فرمود ولی پس از آن که انحراف و دشمنی خویش با اسلام و مسلمین را آشکار و فتنه جمل را برپا کردند باز هم به حکم عقل و شرع به مقابله با آنان همت گماشتند چرا که رهبران الهی و از جمله ائمه اطهار علیهم السلام قصاص قبل از جنایت نمی کنند و نیت ها را به محاکمه نمی کشند. و اما، درباره نگاه ملکوتی حضرت و این که آیا از ابتدا نسبت به هویت طلحه و زبیر و یا عاقبت کار آنان آگاه بودند یا نه؟ باید به بیان خود ایشان مراجعه کرد. آنجا که در بخشی از خطبه چهارم نهج البلاغه می فرمایند؛
«پیوسته پیمان شکنی شما را می پائیدم، و نشان فریفتگی را در چهره تان می دیدم. راه دینداران را می پیمودید و آنگونه نبودید که می نمودید. به صفای باطن، درون شما را می خواندم و بر شما حکم ظاهر می راندم» دقیقا همان گونه که حضرت آقا، به پیروی از مولا و مقتدای خویش امیر مؤمنان علیه السلام عمل فرمودند.
از این زاویه نیز، کنایه معنی دار! عوامل بیرونی و داخلی فتنه، حرف جدیدی نیست. همان ایراد معاویه و یارانش به حضرت امیر علیه السلام است!!
3- «بنی قریظه» و «بنی نضیر» دو قبیله بزرگ از یهودیان بودند. آنها از طریق تورات و بشارت های حضرت موسی(ع) دریافته بودند که پیامبر اکرم، حضرت محمدمصطفی(ص) بعد از بعثت به منطقه ای از حجاز و میان دو کوه «عیر» و «احد»- یثرب آن روز و مدینه امروز- هجرت می کند بنی قریظه و بنی نضیر در پی این دریافت به اطراف مدینه کوچ کرده و در انتظار هجرت پیامبر اعظم(ص) نشسته بودند تا اولین کسانی باشند که به ایشان ایمان می آورند. اما، هنگامی که رسول خدا(ص) به مدینه هجرت فرمود بنی قریظه و بنی نضیر، با آن که به تصریح قرآن- از جمله آیه 89 سوره مبارکه بقره- اوصاف او را می شناختند و در انتظارش بودند به او کفر ورزیدند، چرا که از یکسو بزرگان آنها به چرب و شیرین دنیا آلوده شده بودند و از سوی دیگر اعتراض داشتند که چرا پیامبر آخرالزمان(ص) از میان قوم یهود برانگیخته نشده و می گفتند؛ انتظار ما آن بود که رسول خدا(ص) از میان ما باشد!
این «قبیله گرایی» به جای «حق گرایی» اگرچه در قوم یهود بروز برجسته و تعیین کننده ای دارد ولی منحصر به آنان نبوده و نیست، بلکه در موارد فراوانی شاهد بوده ایم که قبیله گرایی یاد شده در قالب «گروه گرایی»، «حزب گرایی»، «ملی گرایی» و نظایر آن بروز کرده است.
اکنون روی سخن با جماعت اندک و فرو پاشیده فتنه گران 88 است و باید خطاب به آنان گفت؛ آیا شما که مانند یهود بنی قریظه و بنی نضیر، چشم و گوش بسته و دست از تفکر و تعقل شسته از گروه و حزبی که به آن وابسته اید اطاعت می کنید و با وجود روشنی و بدیهی بودن حقایق، به خاطر وابستگی جبهه ای و حزبی دست از باطل نمی کشید و عنان خود را به دست دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب و مردم کشورتان سپرده اید، مصداق واقعی «تعصب جاهلی» و «ارتجاع کور» نیستید؟ و آیا توده های عظیم مردم اصولگرا که به پیروی از امیرمومنان(ع)، مواضع و عملکرد اشخاص را با معیار «حق» می سنجند و نه حق را با اشخاص؟! و هر جا انحرافی ببینند به مقابله برمی خیزند شایسته تقدیر نمی باشند؟!


حسین شریعتمداری  کیهان یکشنبه ۵ تیرماه ۹۰

شاهرخ بزرگی
۰۴تیر

آقای خامنه‌ای فولکسی داشتند، سوار شدیم و ایشان رانندگی می‌کردند. یادم هست که فولکس ایشان سر و صدای زیادی می‌کرد.

به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، آیت‌الله محمدعلی موحدی کرمانی در یکی از خاطراتشان تعریف کرده‌اند: آقای خامنه‌ای فولکسی داشتند، سوار شدیم و ایشان رانندگی می‌کردند. یادم هست که فولکس ایشان سر و صدا و تق و توق زیادی می‌کرد. مرحوم ربّانی املشی به شوخی گفت: «ما خجالت می‌کشیم سوار این ماشین شویم. هر کس صدای این ماشین را بشنود، می‌گوید این‌ها کی هستند؟!» همگی خندیدیم.

آنچه در ادامه می‌خوانید خاطراتی از همراهی رهبر انقلاب و شهید بهشتی از زبان آیت‌الله محمدعلی موحدی کرمانی است که پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، آن را منتشر نموده است:

ما معمولاً تابستان‌ها به مشهد می‌رفتیم. تابستان سال ۱۳۵۵ بود یا ۱۳۵۶. در مشهد به مرحوم ربّانی املشی برخوردم که از دوستان قدیمی و صمیمی‌ام بود. پرسید: «کی آمدید؟» جواب دادم: «همین تازگی‌ها آمده‌ام.» گفت: «پس به دیدنت می‌آییم.» گفتم تشریف بیاورید. نشانی منزل را گرفت و گفت: «با آقای خامنه‌ای می‌آییم.» آن موقع آیت‌الله خامنه‌ای در مشهد بودند. با هم قرار گذاشتیم. پیش از ظهر بود که آقایان تشریف آوردند. یک ساعتی با هم نشستیم. در بین صحبت‌ها این مسئله مطرح شد که چه خوب است تشکلی به‌وجود آوریم. این فکر در جمع‌مان مورد پسند واقع شد. جمع اصل قضیه را پذیرفت.

تشکل نیاز به جذب افرادی دارد که در واقع این افراد مؤسس آن می‌شوند. صحبت شد که آیت‌الله دکتر بهشتی هم مشهد هستند و بهتر است با ایشان هم صحبت کنیم تا اگر اصل قضیه را پذیرفتند، ایشان هم به جمع ما بیاید. همان موقع راه افتادیم. دوستان منزل آقای بهشتی را بلد بودند. آقای خامنه‌ای فولکسی داشتند، سوار شدیم و ایشان رانندگی می‌کردند. یادم هست که فولکس ایشان سر و صدا و تق و توق زیادی می‌کرد. مرحوم ربّانی املشی به شوخی گفت: «ما خجالت می‌کشیم سوار این ماشین شویم. هر کس صدای این ماشین را بشنود، می‌گوید این‌ها کی هستند؟!» همگی خندیدیم.

در راه هنوز به منزل آقای بهشتی نرسیده‌ بودیم که دیدیم دکتر باهنر می‌خواست از یک طرف خیابان به آن طرف برود. به ایشان رسیدیم. به نظر می‌رسید صبحانه‌ای تهیه کرده بود. گفتیم ما در فکر چنین تشکلی هستیم، شما هم با ما بیا. ایشان هم گفت: «چشم!» ایشان هم آمد و چهار نفر شدیم. به ایشان گفتیم که می‌خواهیم به منزل آیت‌الله بهشتی برویم. شهید بهشتی دم در آمد. گفتیم که می‌خواهیم قدری راجع به موضوعی صحبت کنیم. ایشان عذر خواستند و گفتند که نمی‌شود، چون آن موقع جلسه یا مهمان داشتند. برای جلسه‌ی بعد قرار گذاشتیم. خاطرم نیست که روز بعد بود یا عصر همان روز. در جلسه‌ی با شهید بهشتی ایشان پذیرفتند که ایجاد این تشکل کار خوبی است. به این ترتیب پنج نفر شدیم. گفتیم حالا بنشینیم ببینیم چه کسانی می‌توانند در این کار با ما هم‌فکر باشند تا آنها را جمع کنیم. شروع به شناسایی افراد در تهران و قم و مشهد کردیم تا با آنها صحبت کنیم.

در قم آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله مؤمن و آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی. یادم نمی‌آید در قم غیر از این‌ها شخص دیگری را پیدا کرده باشیم. در تهران آیت‌الله مهدوی‌کنی و چند نفر دیگر. آقایان هاشمی و منتظری هم مورد نظرمان بودند که آن موقع این دو نفر در زندان بودند. البته برخی مثلاً در روحانیت مبارز بودند که بعدها ملحق شدند، ولی تا آنجا که یادم می‌آید، در این مرحله‌ی تشکل حزب نبودند. در مشهد هم آقای طبسی و شهید هاشمی‌نژاد بودند. با این‌ها صحبت و مذاکره شد و در جریان قرار گرفتند و قرار شد اعضای اصلی و مؤسس باشند. پیش از اتمام سفر مشهد، تصمیم گرفته شد که در تهران هم جلسه‌ای تشکیل بدهیم.

ما برای تنظیم اساسنامه‌ی حزب، جلسات سرّی متعددی داشتیم. پس از پیروزی انقلاب مسئله آشکار شد و حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد. به دنبال آن جلسات هم تشکیل می‌شد. در جلسه‌ای که همه‌ی اعضا دعوت شده بودند تا شورای مرکزی و شورای داوری و شورای افتاء** را انتخاب کنند، یادم می‌آید مرحوم حاج احمدآقا هم شرکت کردند. اول شورای مرکزی تعیین شدند و بعد، اعضای شورای داوری و شورای افتاء نیز مشخص شدند.

نشستن در این جلسه حرام است!
یکی از اعضای وقت شورای مرکزی جامعه‌ی روحانیت، به دلایلی کدورتی از حزب داشت؛ در شورای مرکزی جامعه‌ی روحانیت و در غیاب شهید بهشتی تعبیر بدی درباره‌ی حزب و در مورد شهید بهشتی به کار برده بود؛ کلمه‌ای که شاید قدری موهن بود. تلقی‌اش این بود که شهید بهشتی نقش اصلی‌ای را در این تحزب دارد. آن موقع شهید بهشتی دبیرکل حزب بود. آن شخص در واقع شبه عقده‌ای از حزب داشت و از این ‌رو تعبیر موهنی در مورد ایشان کرد. خوب یادم هست به محض این‌که این تعبیر را به کار برد، آقا به‌قدری ناراحت شدند که گفتند: «نشستن در جلسه‌ای که به آقای بهشتی توهین می‌شود، حرام است» و بلند شدند. شما از همین مورد می‌توانید به رابطه‌ی آقا و دکتر بهشتی پی ببرید.

آقا فوق‌العاده به شهید بهشتی علاقمند بودند. وقتی می‌خواستیم خبر شهادت آیت‌الله بهشتی را به آقا بدهیم، واقعاً نمی‌دانستیم چگونه بگوییم. آن موقع آقا بر اثر سوء قصدی که به ایشان شده بود، مجروح بودند. وقتی این خبر را شنیدند، بسیار برایشان ناگوار بود.

شاهرخ بزرگی
۳۰خرداد
فقید سعید جناب سرهنگ توکل مریدی قبل از شتافتن به دیار باقی یعنی جمعه شب ۲۷/۳/۱۳۹۰ ساعت ۲۱ و ۴۵ دقیقه ۵۵ ثانیه شب برای همرزم و همراه قدیمی و صمیمی اش رزمنده جانباز عبدالرحیم چگله پیامکی به شرح ذیل ارسال نمود:

پرکن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز

دست من و نگاه شما ایهاالعزیز

اللهم عجل لولیک الفرج

 

برای شادی روحش فاتحه مع الصلوات

شاهرخ بزرگی
۳۰خرداد
به گزارش مشرق ،حسین شریعتمداری مدیر مسئول کیهان در شماره امروز این روزنامه در مطلبی به انتصاب محمد شریف ملک زاده به سمت معاون وزیر امور خارجه واکنش نشان داد.
در این مطلب که در قالب " نکته" نگاشته شده آمده است:
 
این سخن-ظاهراً- از «برناردشاو» نویسنده شوخ طبع و بلندآوازه ایرلندی است که می گوید «اگر بعد از گاز زدن سیب متوجه شدید یک «کرم درسته» در آن است، جای نگرانی چندانی نیست. کرم را بیرون می آورید و بقیه سیب را می خورید. نگرانی واقعی هنگامی است که بعد از گاز زدن سیب، «نصف کرم» را در آن می بینید و معلوم می شود نصف دیگر کرم را بلعیده و به معده خود راه داده اید. اینجاست که باید نگران باشید و تا دیر نشده، عوارض بعدی را چاره کنید.»!... و اما، ابتدا باید گفت «در مثل مناقشه نیست» تا گلایه تشبیه در میان نباشد و بعد...
دیروز خبر انتصاب آقای محمدشریف ملک زاده، یکی از سه عضو اصلی حلقه انحرافی به معاونت مالی و اداری وزارت امور خارجه، بلافاصله پس از انتشار، موج گسترده ای از اعتراض توأم با ناباوری دلسوزان نظام و دوستداران مردم را در پی داشت، چرا که بعد از آشکار شدن چهره واقعی جریان انحرافی و دهها نمونه از فساد اقتصادی، روابط مشکوک بیرونی، زمینه سازی برای نفوذ عوامل شناخته شده دشمنان به مراکز حساس نظام، حیف و میل گسترده بیت المال، بی بند و باری فرهنگی و سایر اقدامات پلشت این جریان، انتظار آن بود - و هست- که افراد وابسته به جریان انحرافی از حلقه اطرافیان رئیس جمهور محترم پاکسازی شوند و به «درازدستی» این «کوته آستینان» خاتمه داده شود نه آن که یکی از اصلی ترین اعضای حلقه انحرافی در کانون تعیین کننده و حساسی نظیر معاونت مالی و اداری وزارت امور خارجه کشورمان به کار گرفته شود!
برخی از مقامات مسئول از پرونده قطور تخلفات و قانون شکنی های آقای محمدشریف ملک زاده در مراکز اطلاعاتی و دستگاه قضایی کشور خبر می دهند و به همین علت، صلاحیت ایشان برای کاندیداتوری مجلس هشتم رد شده بود. بنابراین بدیهی است که انتصاب نامبرده به معاونت وزارت امور خارجه با اعتراض گسترده دلسوزان و نمایندگان مجلس شورای اسلامی روبرو شود که شده است و درخواست استیضاح آقای صالحی به خاطر این انتصاب بلافاصله تهیه شده و به جریان افتاده است. انتصاب آقای ملک زاده با سوابقی که به آن اشاره شد به اندازه ای غیرمنتظره، غیرقانونی و مصداق انحراف از اصول بوده است که نمایندگان مجلس برخلاف روال جاری در اینگونه موارد جایی برای طرح سؤال از وزیر محترم خارجه ندیده و مستقیماً به استیضاح ایشان روی آورده اند.
و اما، در این باره گفتنی ها و احتمالاتی هست؛
1- جریان انحرافی می داند که فاقد پایگاه مردمی است و حضور مؤثر خود در صحنه را از طریق نفوذ در دولت آقای احمدی نژاد به دست آورده است، بنابراین طبیعی است که پایان دوره دولت دهم را نقطه پایان عمر مؤثر خود تلقی کند.
در این حالت جریان یاد شده، اگر به کانون یا مرکزی بیرون از نظام وابسته نباشد، کنج عافیت اختیار می کند تا در فاصله باقیمانده از دوره قانونی دولت، حساسیت برانگیز نباشد و زمینه ادامه حضور عادی خود پس از پایان دوره یاد شده را از دست ندهد. اما چنانچه زلف جریان مورد اشاره با زلف یکی از مراکز و یا کانون های غریبه و بیرونی گره خورده و اهداف - احتمالاً و خدای نخواسته- دیکته شده داشته باشد، ادامه ماجرا به گونه ای دیگر رقم خواهد خورد. در این حالت، فرصت باقیمانده جریان انحرافی عمدتاً در دو محور به کار گرفته و هزینه می شود. اول؛ مهره چینی در سطح مدیران میانی با هدف ایجاد ردپا و نقاط نفوذ برای کانون وابستگی و دوم؛ دست زدن به ساختارشکنی های پی درپی به منظور تنش آفرینی و ارائه تصویری متزلزل از نظام برای بهره گیری از سوی دشمنان بیرونی که مخصوصاً در شرایط کنونی و حساس منطقه به منظور مقابله با الگو گرفتن ملت های مسلمان از جمهوری اسلامی ایران، نیاز مبرمی به آن دارند.
 همین جا گفتنی است که جریان انحرافی در پی خیزش های اسلامی منطقه، اصرار داشت این خیزش ها را ترفند آمریکا!! معرفی کرده و تأثیرپذیری آن از انقلاب اسلامی ایران را انکار کند!
بدون کمترین تردیدی می توان گفت جریان انحرافی از واکنش شدید دلسوزان نظام نسبت به انتصاب آقای ملک زاده باخبر بوده است و با توجه به نکته پیش گفته بعید نیست که این واکنش قابل پیش بینی، هدف اصلی جریان انحرافی از انتصاب مورد اشاره بوده باشد.
2- آقای ملک زاده قبل از انتصاب اخیر، دبیر شورای عالی ایرانیان خارج از کشور بود. این شورا طی سه سال گذشته فعالیت های مشکوک فراوانی داشت که هزینه بی حساب و کتاب بیت المال، دعوت از برخی عوامل تابلودار وابسته به محافل بیگانه و پیشگیری از استعلام وزارت اطلاعات درباره هویت آنها، برقراری ارتباط های پنهان و اعلام نشده با شماری از مقامات و مراکز بیرونی و... فقط چند نمونه از این نوع فعالیت های سؤال برانگیز و غیرقانونی بوده است.
 امسال مجلس شورای اسلامی از اختصاص بودجه به شورای مورد اشاره خودداری کرد و این شورا عملا به مرز انحلال و یا دستکم، انفعال کشیده شد. بنابراین، بعید نیست که انتصاب آقای ملک زاده به معاونت وزارت خارجه با هدف تعقیب فعالیت شورای مورد اشاره در قالب و چارچوب دیگری صورت پذیرفته باشد و با توجه به عملکرد جریان انحرافی، بیم آن می رود که این انتصاب، پوششی برای حفظ ارتباط برخی از اعضای حلقه انحرافی با مراکز بیرونی باشد!
3- برخی از اخبار و گزارش های موثق حکایت از آن دارند که اخیرا پیگیری پرونده قطور تخلفات و قانون شکنی های آقای ملک زاده در دستور کار دستگاه قضایی و مقامات امنیتی و اطلاعاتی کشور قرار گرفته بود و مخصوصا بعد از دستگیری شماری از افراد مرتبط با حلقه انحرافی و کشف موارد مستندی از فساد اقتصادی و تخلفات دیگر آنان، این احتمال قوت بیشتری یافته بود. آیا انتصاب آقای ملک زاده به معاونت مالی و اداری وزارت امور خارجه برای پیشگیری از تعقیب قضایی و نهایتا بازداشت احتمالی ایشان صورت گرفته است؟! و آیا حلقه انحرافی در پی آن بوده است که بعد از این انتصاب، تعقیب قضایی وی را «پرهزینه» نشان داده و مسئولان مربوطه را از پیگیری ماجرا به دلیل پرهزینه بودن آن، منصرف کند؟!
4- و بالاخره، با توجه به موارد و احتمالات یاد شده، این انتصاب نه فقط در صورت تداوم، می تواند برای نظام اسلامی زیان آفرین باشد، بلکه موقعیت پرطرفدار دولت خدمتگزار و شخص رئیس جمهور محترم را نیز با آسیب جدی روبرو می کند و بعید نیست، که ضربه زدن به موقعیت شناخته شده و مردمی آقای دکتر احمدی نژاد- دانسته یا ندانسته- هدف اصلی از این انتصاب غیرقابل توجیه باشد.
شاهرخ بزرگی
۲۹خرداد

محمدحسین صفار هرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی در تحلیلی درباره نقاط اشتراک جریان انحرافی و فتنه 88 در پایگاه اطلاع‌رسانی برهان گفت: برابر این پرسش که آینده‌ی اصلاحات و اصلاح طلبی چه خواهد شد؟ روشن است که باید ابتدا تبیین و تعریفی از اصلاح طلبی و ماهیّت آن داشته باشیم. زمانی که کارنامه‌ی اصلاحات مورد بررسی قرار می‌گیرد یک مبدأ برای آن تعریف می‌شود که بروز عینی آن مبدأ بدون تردید مقطع دوم خرداد سال 76 است. اما باید گفت این جریان خلع الساعه به وجود نیامده و به طور حتم یک عقبه‌ی مشخص، دارد. وقتی عقبه‌ی جریان مورد بررسی قرار می‌گیرد باید به تک تک عناصر تشکیل دهنده‌ی آن توجه داشت. به عبارتی اگر مجموعه‌ی اصلاحات یک گروه بود این امکان وجود داشت که آن‌ها را جریانی قلمداد کنیم که از بیست سال پیش به وجود آمده و در مقطعی صرفاً با تغییر نام به این نقطه رسیده است.

پس وقتی که این جریان به دقت بررسی گردد، دیده می‌شود که یک‌پارچه نبوده و دارای تنوع و گوناگونی مشخصی در درون خود می‌باشد. گروه‌های تشکیل دهنده‌ی جبهه‌ی دوم خرداد، 17 الی 18 گروه بودند که برخی از آن‌ها مانند «حزب مشارکت» در مقطع انتخابات هنوز شکل نگرفته و بعد از پیروزی آقای خاتمی متولد شدند. ولی برخی دیگر نظیر «کارگزاران، مجمع روحانیون، انجمن اسلامی معلمان و دفتر تحکیم وحدت به اعتبار اتحادیه‌ی انجمن‌های اسلامی سابق و ...» از قبل وجود داشتند. شاید بتوان گفت در رأس این گروه‌ها آن که بیش‌تر از همه مدعی بوده و برای خود یک حق پدرخواندگی هم قائل می‌شد، «مجمع روحانیون» بود.

باید عنایت داشت که سابقه‌ی تشکیل مجمع روحانیون به انشعاب یک گروه از بطن جامعه‌ی روحانیت مبارز برمی‌گردد لذا می‌توان ریشه‌ی این جریان را در جامعه‌ی روحانیت مبارز جست‌وجو نمود بنابراین باید گفت خواستگاه ابتدایی این جریان درون انقلاب بوده است.

در مورد سازمان مجاهدین انقلاب هم باید به این گونه عمل کرد. سازمانی از هشت گروه به هم پیوسته که پیش از انقلاب با اعتقاد به مبارزه مسلحانه شناخته شده‏اند، تشکیل شد .برخی از اعضای این سازمان به شدت تحت تأثیر روش مبارزاتی «مجاهدین خلق» بوده و انتخاب نام «مجاهدین انقلاب» نیز برای تداعی این مسأله بود. اما بر همراهی و همنوایی با انقلاب اسلامی تأکید می‏کردند.

این مجموعه دارای طیف‏بندی‏هایی بود که شاخه‏ی بهزاد نبوی، فدایی، ذوالقدر و ... در رأس آن‏ها بودند. این طیف‏ها نیز تضادهایی داشتند که در نهایت منجر به جدایی آن‏ها شد. جالب است که برخی از آن‏ها که در جبهه دوم خرداد نیز حضور داشتند در مقطعی در حزب جمهوری اسلامی هم بوده‏اند.

لذا در بررسی هر گروه و حتی هر شخصیتی ملاحظه می‏شودکه با گذشت زمان دچار دگردیسی‏ها و تغییر و تحولات شخصیتی، فکری و مشربی می‏شوند.

با این مقدمه باید گفت، وقتی پیشینه‏ی جریان اصلاح‏طلب در مقابل وضعیت امروز آن قرار می‏گیرد، هیچ تعریف واحدی از آن نمی‏توان داشت. به عبارتی نمی‏توان گفت که آن‏ها همان مجمع روحانیون سابق و لاحق هستند. همچنین نمی‏توان ادعا کرد که کلیت این جریان، معادل سازمان مجاهدین انقلاب یا کارگزاران یا مشارکت است.

این گروه‏ها هریک تشکیل دهنده یک جبهه بوده‏اند که یک هدف مشترک را دنبال کرده و البته به لحاظ اعتقادی، فرهنگی و سیاسی نیز پیوندهایی دارند.

در این بین درگیری‌های نظری دو جریان راست و چپ روحانیت حداکثر مرزبندی میان این دو گروه را تشکیل می‌دهد. عنصر وفاق بخش گروه‌هایی که در دهه‌ی 60 به عنوان گروه‌های چپ محسوب می‌شدند مواضع اقتصادی بوده که دولت را عنوان عامل اصلی در عرصه‌ی اقتصاد می‌دانستند. در مقابل جریان راست، معتقد بود که مردم و بخش خصوصی باید در این حوزه فعال‌تر باشد. هم‌چنین تقسیم بندی دیگری که گروه‌های سیاسی را در دهه‌ی 60 از یک‌دیگر جدا می‌نمود این بود که یک دسته به حضور حداکثری دین در جامعه معتقد بودند و عمده‌ی تشکیل دهندگان آن چپ‌ها به شمار می‌آمدند. در مقابل نیز عده‌ای‌ حضور حداقلی آن را مطرح می‌کردند.

مورد دیگر میزان نزدیکی گروه‌ها به انقلاب از سویی و تمایز آن‌ها با گروه‌هایی از جمله لیبرال‌ها، ملی‌گراها و منافقین و ... از دیگر سو به شمار می‌آید.

تمایز دیگر در حوزه‌ی سیاست خارجی بود که برخی معتقد بودند دشمنی با کشورهایی چون آمریکا و اسراییل و مانند این‌ها یک دشمنی آشتی ناپذیر و ابدی است و برخی این میزان تعصب را نداشته و یا حداقل این‌گونه ابراز عقیده نمی‌کردند؛ البته این مسأله مطلق نبود.
همان طور که در بسیاری از موارد راست‌ها نیز همان موضع تند و تیز ضد آمریکایی را می‌گرفتند یا آن‌که بعد از رحلت امام در مقطعی که چپ‌ها تا حدی تنازل کرده و برخی از آن‌ها بحث رفاقت با آمریکا را مطرح کردند این مسأله انتقاد راست‌ها را به همراه داشت.

*عامل اصلی تمایز میان چپ و راست

تصور بنده این است که شکاف و نقطه‌ی تمایز اصلی میان دو مشرب چپ و راست سابق -که بعدها در دگردیسی‌های متعدد به اشکال مختلف در می‌آیند- یک نوع نگرش شبه عقیدتی است که نمود عینی آن نگاه روشنفکرانه به دین در مقابل نگاه متعبدانه به آن می‌باشد. لذا اگر از گروه‌هایی که در دوم خرداد 76 به هم پیوستند علت این پیوستگی مورد سؤال واقع شود گذشته از بحث ائتلاف انتخاباتی، نگاه روشنفکرانه‌ی کاندیدای آن‌ها به دین و به مسایل انقلاب و نظام - در مقابل نگاه بسته و ارتجاعی- به عنوان عامل اصلی وفاق آن‌ها مطرح خواهد شد اما علت درگیری جریان روشنفکری و جریان تعبد ریشه در کجا دارد؟ وقتی سابقه‌ی این دو، بررسی می‌گردد ملاحظه می‌شود که در یک دوره دعوای درون دینی و برون دینی مطرح است.

برجسته‌ترین نمود این مسأله در دعوای بین چپ‌های مارکسیست با مذهبی‌ها بوده که درگیری‌های دهه‌ی 40 در ایران به شمار می‌آید. کمونیست‌ها و سوسیالیست‌های آن روز که مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه می‌شناختند به عنوان جریان تراز و جریان روشنفکری معرفی شده و هر کس که این مسأله را نمی‌پذیرفت از رژیم شاه گرفته تا حوزه‌ی علمیّه، به عنوان مرتجع معرفی می‌گردید. ارتجاع از دید آن‌ها به معنای نرفتن زیر بار تفکر سوسیالیستی که تفکر تراز روشنفکری آن موقع محسوب می‌شد، بود.

شایان ذکر است مقطعی در اواخر قرن 19 نیز که مارکسیسم چندان موضوعیّت نداشت، تفکر لیبرالی غربی با اندیشه‌های جمهوری خواهی و دموکراسی خواهی به عنوان تراز روشنفکری مطرح بود.

در این میان برخی از نیروهای مذهبی یا از باب شیفتگی نسبت به آرمان‌های مارکسیستی مثل عدالت‌خواهی و مانند این‌ها و یا از باب مرعوب شدن در برابر این اندیشه‌ها تحت تأثیر این جریان قرار گرفتند. لذا با تلفیق آموزه‌هایی از اندیشه‌های مارکسیستی و اندیشه‌های اسلامی معجونی درست شد که بعدها تفکر التقاطی «مجاهدین خلق» نام گرفت.

این تفکر التقاطی در اواخر دهه‌ی 40 و اوایل دهه‌ی 50 سایه‌ی خود را روی محیط روشنفکری دینی می‌اندازد؛ و این‌جاست که جنگ بین نگاه روشنفکرانه و نگاه متعبدانه هر روز بالا می‌گیرد. تا جایی که با خروج شاخه‌ی غیردینی و مارکسیستی رخنه کرده درون مجاهدین خلق، ضربه‌ای به جریان روشنفکری وارد می‌شود.

و این شرایط گرایش نگاه تعبدی را تقویت کرد. همین مسأله به دست مایه‌ای در آستانه‌ی انقلاب تبدیل شد. به گونه‌ای که وقتی امام(ره) به عنوان یک رهبر روحانی پیش قدم شد، تمایل به سمت ایشان بیش‌تر از تمایل به گروه‌های روشنفکر مثل مجاهدین خلق و مانند این‌ها بود.
این جریان علی رغم داشتن تشکیلات پردامنه و وسیع، در ذیل هیبت و هیمنه‌ی امام(ره) ذوب و محو شدند. چرا که در انقلاب نگاه تعبدی به عنوان نگاه مبنا مطرح بود؛ اما آیا این نگاه تعبدی منافاتی با داشتن نگاه نواندیش نسبت به مسایل دین داشت؟ باید گفت خیر! چرا که حضرت امام(ره)، خود در رأس نواندیشان قرار داشتند.

در این بین پرسشی مطرح است که هم اینک وارثان آن تفکر طرد شده توسط مردم، انقلاب و امام(ره) چه افراد و جریان‌هایی هستند؟ به عبارتی می‌توان بخش‌هایی از آن را در تفکرات امثال مجاهدین انقلاب شاخه‌ی «بهزاد نبوی»، شاخه‌ای از دفتر تحکیم وحدت که به تکیه بر نگاه روشنفکری اصرار داشت، نفراتی از مجمع روحانیون که خود را مبرای از نگاه متعبد به مسایل دینی می‌دانستند، عناصری از حوزویان که از نگاه تعبدی برائت می‏جستند و نگاه روشنفکرانه را تعقیب می‌کردند نظیر «مجتهد شبستری» و «کدیور» جست‌وجو نمود.

*ائتلاف با لیبرال‌ها

با گذشت زمان ملاحظه می‌شود کسانی که حتی تا یک دوره‌ای با هم رقیب محسوب می‌شدند، مانند لیبرال‌ها که به شدت با مجمع روحانیون و نیز با مجاهدین انقلاب زاویه داشتند ، هم‌سو می‌شوند. همان طور که با بررسی نشریه‌ی «عصر ما» در سال‌های 74 -75 به وضوح مواضع تند علیه جریان لیبرال در آن دیده می‌شود. لکن پس از چند سال این نگاه تلطیف شده و رفته رفته به این سمت ترغیب می‌شود و در نهایت به طور رسمی اعلام می‌کند که ما با لیبرال‌ها مشکل نداشته و در کنار هم فعالیت خواهیم کرد.

از این‌جا نگاه آن‌ها در مورد حضور دین در جامعه که یک نگاه حداقلی است به صورت رسمی اعلام می‌شود. بدین معنا که دین در ساحت مسایل اجتماعی باید حداقل مداخله را داشته باشد. همان‌گونه که از ظواهر امر پیداست این نگاه طبعاً با نظریه‌ی «ولایت فقیه» سازگار نمی‌باشد. لذا به تدریج شاهد انتقادهای ایشان به مبانی انقلاب و ولایت فقیه هستیم. به عنوان نمونه «محسن کدیور» در مقالات مفصلی ادعا می‌کند که خود حضرت امام(ره) هم از احساسات انقلابی مردم سو استفاده کرد و در آن هیاهویی که گل کرده بود حرف خود را به کرسی نشاند. در حالی که اگر مردم فرصت اندیشیدن درست را در این خصوص داشتند زیر بار ولایت فقیه نمی‌رفتند.

طبعاً در این نگاه، کارکرد دین، حداکثر یک رابطه‌ای قلبی میان مؤمنان با خدای خویش است. همه‌ی کارکرد دین همین است که اگر انسان‌ها دین‌دار باشند روابط اجتماعی سالم‌تری خواهند داشت. ولی دین نباید به عنوان یک راهنمای عمل و یک آموزه برای گردش امور مبنا قرار گرفته و در جامعه حکومت بکند.

در این شرایط، این جمع آرام آرام هویّت واحد خود را به جامعه معرفی می‌کند. در یکی از شماره‌های نشریه‌ی «کیان» در مقاله‌ای «سنت نوین روشنفکری» یا «روشنفکری نوین دینی» مورد بررسی قرار می‌گیرد. این مقاله در بیان خصوصیات جریان روشنفکری تصریح می‌کند که آن‌ها بر خلاف جریان سابق، معتقد هستند که عقل و اندیشه متکی به مباحث عقلانی – و نه تعبد- باید محور باشد. ضمن این‌که باید تکلیف از جامعه رخت بربند و حق جایگزینش شود. آقای «سروش» تأکید داشت که «جامعه‌ی مدرن جامعه‌ی حقوق مداران است نه تکلیف مداران».
به نظر می‌رسد این مسأله هم از جمله واردات دوره‌ی روشنفکری اروپا به کشور است. به نحوی که انسان را غیر مکلف و صاحب حق قلمداد کرده و او را از پاسخ‌گویی مبرّا می‌داند.

خصوصیت دیگر این سنت نوین روشنفکری آن است که تابع حماسه نیست. حماسه‌ای که در چپ دهه‌ی 60 ، شور انقلابی ایجاد می‌کرد. وقتی در این دوره حماسه سرکوب می‌شود، روح سازش کاری جای آن را می‌گیرد. به عنوان مثال مطرح می‌کردند که ما در گذشته یک چیزی بر ضد آمریکا گفتیم. لکن دوران حماسه گذشته و می‌توان گفت که ما اشتباه کرده‌ایم.

اگر گروه‌های مختلف تشکیل دهنده‌ی جبهه‌ی دوم خرداد مورد تحلیل واقع شوند دیده می‌شود عامل کنار هم قرار گرفتن این‌ها فارغ از مباحث اقتصادی، سیاسی و ... این است که آن‌ها در یک نقطه به گونه‌ای به یک تجدید نظر طلبی نسبت به سابقه‌ی فکری و فرهنگی خود رسیده‌اند و همان‌گونه که قید شد ریشه‌اش در نگاه روشنفکرانه به مقوله‌ی دین است.

امروز هر قدمی که این جریان برداشته به سمت نزدیک‌تر شدن به اهداف روشنفکری بوده است. لذا در این مسیر از یک سو متحد کسانی خواهند شد که لاییک یا سکولار هستند. از سویی دیگر با گروهی از اهالی دین، که از قبل اعلام کرده‌اند که دین نباید در عرصه‌ی سیاست وارد بشود مثل «انجمن حجتیه» و گروه‌های مشابه پیوند می‌خورند. فلذا یک معجونی متشکل از افرادی که شاید به لحاظ فکری متحجرترین‌ها بودند، نظیر انجمن حجتیه و مانند این‌ها و تصورشان این بوده که از انسان، هیچ کاری جز انتظار امام عصر(عجل‌الله‌تعالی) ساخته نیست تا آن کسانی که اصلاً برای دین هیچ مأموریت اجتماعی قائل نیستند هم‌چون لاییک‌ها و سکولارها پدید می‌آید. به گونه‌ای که چنان‌چه از هر گروه دیگری نیز ریزشی صورت گیرد - به این معنا که معتقد باشند باید پر و بال دین را از دخالت در امور اجتماعی سیاسی چید- وارد این مجموعه می‌شود. به عنوان نمونه جریانی که معتقد به مهدویتی است که در آن، مسیر اعمال ولایت، یک مسیر شهودی است و نه مسیر و ترتیبی که سلسله مراتب طبیعی داشته باشد، از این دست ارزیابی می‌شود.

نگاه مبنای شیعی معتقد است که در عصر غیبت، مرجعیت پاسخ‌گویی به مسایل مستحدثه‌ی جامعه‌ی مسلمین به عهده‌ی دین آگاهانی است که نائب عام امام عصر(عجل‌الله‌تعالی) محسوب می‌شوند؛ اگرچه ارتباط مستقیم با امام ندارند اما در مجرای دین حکمرانی کرده و نظر آن را بیان می‌کنند که خود امام معصوم روشن کرده است. این مسیر فقهات و مرجعیت دینی در فقه تشیع است.

اما کسانی هم معتقد هستند که اعمال ولایت امام عصر(عجل‌الله‌تعالی) هیچ‌گونه سلسله مراتبی نداشته و امام عصر(عجل‌الله‌تعالی) با یک یک آحاد مؤمنان رابطه‌ی مستقیم برقرار نموده و به آن‌ها تکلیف می‌کنند. لذا هر مؤمنی می‌تواند از راه شهود به ساحت امام عصر(عجل‌الله‌تعالی) رسیده و از ایشان دستور بگیرد. بنابراین فلسفه‌ی حکومت دینی با این نگرش خود به خود منتفی می‌شود.

آقایان اصلاح طلب به دلیل تمکین‌شان در برابر اندیشه‌ی روشنفکران به تدریج به این نقطه رسیده‌اند. در این میان برخی از آن‌ها جسارت بیان کردن این مباحث را به صورت جدی‌تر داشته که شاخه‌ی سکولار را تشکیل می‌دهند. برخی دیگر نیز هم‌چنان در رو دربایستی بوده و خود را شاگردان معنوی امام(ره) می‌خوانند لکن متحدان فکری خود را از بین سکولارها انتخاب می‌کنند.

طبیعی است در شرایط کنونی اگر این جریان قصد یارگیری از میان جریان اصول‌گرای فعلی را داشته باشد به حلقه‌هایی از این‌ها متصل می‌شود که در مجموع به آن نگاه روشنفکرانه نزدیک باشند. به عبارت دقیق‌تر جریانی که معتقد به وجود حکومت دینی در عصر غیبت نیستند شامل این مسأله می‌شود. به طور مشخص باید به جریان شهودی اشاره داشت که معتقد است امام عصر(عجل‌الله‌تعالی) در دوره‌ی غیبت به صورت مستقیم با افراد ارتباط برقرار نموده فلذا نیازی به حضور سلسله‌ی مراجع، روحانیان و دین شناسان از این دست وجود ندارد.

جریان منحرفی که به تازگی بروز یافته اگرچه حقیرتر از آن است که نظریه پردازی نماید لکن همین ایده را تعقیب می‌کند؛ تا جایی که سرکرده آن، پایان عصر اسلام‌گرایی و آغاز عصر انسان را اعلام می‌نماید. عصر انسان در حقیقت، همان دوره‌ی اومانیسمی است که سال‌ها پیش در غرب مطرح شد و جریان روشنفکری هم از آن‌جا ریشه گرفت. حال این جریان نیز ارجاع به اومانیسمی می‌دهد که در آن محور همه‌ی کائنات هستی، انسان بوده و تکلیف الهی در آن هیچ‌گونه موضوعیتی ندارد.

در این میان بعضی شواهد و قرائن، گواه این است که در خفا شاخه‌هایی از دو جریان انحرافی و فتنه در حوزه‌ی عملکردی با هم مرتبط می‌شوند. بعضی از چهره‌های شاخص اصلاحات با این تحلیل، که تا حدی کارکرد گرایانه است نمی‌گویند که ما با جریان انحرافی یک اتحاد فکری داریم بلکه معتقدند آن‌ها گروهی هستند که توانسته‌اند مرکزیّت نظام را به چالش بکشانند و این درست همان خواسته‌ی اساسی ما است. چرا که این امکان وجود دارد که ما در آینده هم فرصت حضور مستقیم در صحنه را نداشته باشیم. گروهی که شاید بتواند از این فرصت بهره ببرد، آن‌ها هستند. پس می‌توانیم در منافع مشترک با یک‌دیگر نوعی اتحاد ایجاد کنیم. به عنوان مثال صحبت‌های آقای «علی ربیعی» مبنی بر این‌که اظهارنظرهای فلانی به چیزهایی که ما می‌خواستیم خیلی نزدیک است و چنان‌چه ما نامزدی برای انتخابات نداشته باشیم، می‌توانیم روی او سرمایه گذاری کنیم.

به هر روی فصل مشترک آن‌ها همان نگاهی است که تأکید می‌کند باید از حاکمیت دین به صورت شناخته شده‌اش در تئوری ولایت فقیه فاصله گرفته و نباید آن را محور جامعه قرار داد. یکی به اسم تقرب به امام عصر(عجل‌الله‌تعالی) و دیگری با این توجیه که عصر جدید، عصر سکولاریسم است در این نقطه به هم می‌رسند.

شاهرخ بزرگی
۲۹خرداد

بیماری روحی ، بیماری‌ای نیست که به‌طور ناگهانی بروز کند، بلکه در اثر یک رشته علل پیش می‌آید.

خوشبختانه بعضی از دلایل بروز بیماری‌های روانی صرفاً به تغذیه مربوط می‌شوند ، بنابراین می‌توان با تغییر شیوه‌ی رژیم غذایی آن را برطرف ساخت. از مدت‌ها پیش ثابت شده است که کمبود ویتامین‌های گروه B می‌تواند یک نوع جنون ایجاد کند.

تحقیقات نشان می‌دهد کسانی که تحت رژیم‌های غذایی فاقد ویتامین‌های گروهB قرار گرفته‌اند، به اختلال روانی، اضطراب شدید و افسردگی مبتلا شده‌اند.

این آزمایش‌ها به صراحت ثابت می‌کند که کمبود ویتامین‌های B می‌تواند یکی از علل اصلی بعضی از اختلالات روانی باشد. گروهی از دانشمندان در سوئد، مغز اشخاصی را که در حالت جنون از دنیا رفته بودند، با مغز اشخاصی که با مرگ‌های ناگهانی و به‌طور عادی مرده بودند تشریح و مقایسه کردند و دریافتند که چهار ماده در مغز اشخاص عادی وجود دارد که در مغز کسانی که در اثر جنون جان خود را از دست داده بودند، وجود ندارد. این چهار ماده عبارت است از:

۱- آدنین، ۲- تیامین، ۳- سیتوزین، ۴- گوآمین .

این چهار ماده در گوشت‌ها مانند گوشت گوساله یا گوسفند ،جگر، مغز و قلوه وجود دارد.

کمبود ویتامین های گروه B باعث ایجاد اختلالات عصبی مانند اضطراب شدید ، افسردگی ، عصبانیت و فشار عصبی می شود.
اضطراب شدید و ناراحتی عصبی دائمی اغلب ناشی از کمبود ویتامین‌های گروه B بخصوص تیامین (ویتامین B1) است و اگر رژیم غذایی شما سرشار از مواد نشاسته‌ای (کربوهیدرات‌ها) باشد، عواقب کمبود ویتامین شدیدتر خواهد بود.

چنانچه غذای شما حاوی کلسیم کافی نباشد، میزان کلسیم در بدن شما پایین خواهد آمد و در نتیجه اعصاب شما تحریک خواهد شد. شیر و فرآورده‌های آن، بهترین منبع کلسیم محسوب می‌شوند. توصیه می‌شود مصرف آنها را جدی بگیرید.

خوب است بدانید که کلسیم زمانی به طور موثر جذب بدن می‌شود که ویتامینD به میزان کافی در روده‌ها باشد. اگر شما زندگی بدون تحرک و آرامی دارید ،می‌توانید مقدار زیادی کلسیم مصرف کنید. در این مورد توصیه می‌شود غذای خود را با یک قرص ویتامین‌ِِِD تقویت نمایید.

در حال حاضر بسیاری از متخصصان تغذیه توصیه می‌کنند که از مصرف غذاهای حاوی کلسیم و نیز انواع ویتامین‌ها غافل نشوید.

همان‌طور که ذکر شد کمبود ویتامین B می‌تواند منجر به فشار عصبی شود. کمبود شدید تیامین (ویتامین B1)، نیاسین (ویتامین B3) و پیریدوکسین (ویتامین B6) می‌تواند اختلالات عصبی وخیمی را به‌وجود آورد.
منابع ویتامین های گروه B به طور کلی شامل: مخمر (ماءالشعیر)، جوانه گندم و جو، غلات و نان سبوس دار، جگر و انواع گوشت است . به طور اختصاصی نیز :

مواد غذایی غنی از B1 : مخمر آب جوی موجود در ماء الشعیر ، گوشت گاو، دانه آفتابگردان و بادام زمینی، جوانه گندم و نان های سبوس دار است.

مواد غذایی غنی از B3 : مخمر آبجو ، بادام زمینی و گوشت است.

مواد غذایی غنی از B6 : جگر گاو، موز ، دانه آفتابگردان، جوانه گندم، برگه آلو، گوشت گاو و آب پرتقال است .

برای داشتن اعصابی آرام ، همیشه به مقدار کافی از مواد غذایی حاوی ویتامین های گروه B مانند انواع گوشت، جگر، غلات و نان سبوس دار و جوانه گندم استفاده کنید.
برای حفظ سلامتی و لذت بردن از شادابی زندگی ، باید غذاهای مصرفی حاوی انواع ویتامین‌ها باشد؛ چرا که غذاهای سرشار از ویتامین برای کار منظم سیستم عصبی لازم است.

زمانی که در اشخاص سالخورده عوارض عصبانیت ، به ‌صورت خستگی بروز می‌کند، نشانه‌ی این است که باید ماده‌ی غذایی مناسبی مصرف شود؛ بخصوص وقتی شخص کم خوراک باشد، میزان قند خون پایین می‌‌آید که در این مواقع مصرف یک قاشق عسل ، یک عدد شکلات ، یک لیوان شیر یا آب میوه، کمی پنیر و بیسکوییت توصیه می‌شود.

وقتی عصبانی و بی‌حوصله شدید، تا آن‌جا که ممکن است علت واقعی آن را بررسی و کشف کنید و اگر نتوانستید به پزشک روانشناس مراجعه نمایید تا او به شما کمک کند.

فراموشی‌ و ضعف حافظه نیز از کمبود غذایی به‌وجود می‌آید. روانشناسان می گویند که فراموشی علامت چیزی است که پیوندی با پیری ندارد و می‌تواند عارضه‌ی کمبود غذایی باشد.

لازم به‌ یادآوری است که تغذیه‌ی نامناسب نه تنها بر روی اعصاب و روان آدمی تاثیر بدی می‌گذارد ، بلکه باعث مختل شدن فعالیت سایر سیستم بدن نیز می‌گردد. توصیه‌ی همه‌ی متخصصان این است که به آن‌چه می‌خورید دقت کنید و سعی نمایید مواد غذایی مغذی و مفید را بر مصرف موادی با ارزش غذایی کم، ترجیح دهید.

شاهرخ بزرگی
۲۹خرداد

پس از وارد شدن به داخل خودرو، پنجره‌های خودرو را پایین کشیده و صبر کنید تا هوای داخل خودرو عوض شود، بعد از چند دقیقه می‌توانید سیستم تهویه مطبوع خودرو را روشن نمایید.

آِیامی دانید دلیل انجام این کار چیست؟

بر اساس تحقیقات صورت گرفته، داشبورد، صندلی و سیستم تهویه هوای خودرو از خود گازبنزن ساطع می‌کنند که یک گازبسیار سمی و سرطانزاست(حتما" بارها بویی شبیه پلاستیک گرم شده را در خودرویتان احساس کرده اید،این همان بوی گاز سرطانزای بنزن است.) علاوه بر سرطانزایی، گاز بنزن به استخوان‌ها آسیب رسانده (مسمومیت استخوان ها) و نیز باعث ابتلا به آنومیا (نوعی از سرطان خون مربوط به گلوبولهای قرمز خون) و کاهش سطح گلوبولهای سفید بدن می‌گردد.همچنین تماس طولانی مدت با این گاز سمی باعث ابتلا به لوکمیا (نوع دیگری از سرطان خون مربوط به گلوبولهای سفید خون) و در مواردی همزمان با افزایش ریسک ابتلا به سرطان باعث سقط جنین در خانمها نیز می‌گردد.

جالب است بدانید:

میزان سطح قابل قبول بنزن در هوای آزاد حدود 50 میلی گرم در هر فوت مربع می‌باشد،در حالیکه میزان بنزن موجود در داخل یک خودروی پارک شده با پنجره‌های بسته بین 200 تا 400 میلی گرم می‌باشد.حال اگر این خودرو در فضای باز و زیر نور خورشید در دمای بالای 60 درجه فارنهایت پارک شده باشد سطح بنزن موجود در فضای داخل ان بین 2000 تا 4000 میلی گرم بالا می‌رود که 40 برابر بیشتر از سطح قابل قبول ان می‌باشد.

افرادیکه سوار خودرویی با پنجره‌های بسته می‌شوند بطور اجتناب ناپذیری در معرض تنفس پی در پی و بیش از اندازه این گاز مهلک و سمی قرار می‌گیرند.

علاوه بر موارد ذکر شده بالا بنزن گازیست که:

کلیه‌ها و کبد را تحت تاثیر قرار داده و از همه خطرناکتر اینکه بدن انسان به سختی می‌تواند این ماده سمی و خطرناک را دفع نماید.

شاهرخ بزرگی
۲۹خرداد
به گزارش مشرق ، جواد متین در وبلاگ خود در مورد مراسم عروسی دومین پسر رئیس‌جمهور در روز چهارشنبه گزارشی منتشر کرد که متن این نوشته در ادامه می‌آید:

غروب 4 شنبه بود که موبایلم زنگ خورد و برای فردا شب به یه جشن ازدواج دعوت شدم. جشن ازدواج دوست خوبم علیرضا. قبلاً خبرشو داشتم که در عید سعید غدیر خم خانوادگی به بیت رفته بودن و خطبه عقدش با خواهر زاده شهید کاوه خونده شده بود. آقا در وصف شهید محمود کاوه فرموده بودن: محمود، زمان انقلاب شاگرد ما بود اماحالا استاد ما شد.

پنجشنبه 26 خرداد 90 . شام ولادت باسعادت آقا امیر مؤمنان علی (ع) ساعت 21 وارد باشگاه فرهنگی ورزشی نهاد شدم. بیرون باشگاه رفت و آمد مردم و ماشین ها در خیابان فرشته و اطرافش بقدری عادی بود که شک کردم که شاید اشتباه اومدم. انگار نه انگار که داخل این مجموعه جشن ازدواجه پسر رییس جمهوره وارد محوطه حیاط تالار شدم و با دیدن یکدستگاه ون در سمت راست خودم فهمیدم که باید موبایلم رو  تحویل بدم. صدای صلوات در گوشه ای از حیاط توجه ام رو به خودش جلب کردم. صف نماز جماعت تشکیل شده بود و نماز اول رو خونده بودن. وارد تالار شدم. میزهای خالی از میهمون که همه برای نماز به محوطه حیاط رفته بودن. یک دیس میوه و شیرینی، یک بطری آب معدنی، پیش دستی و چاقو تموم اون چیزی بود که برای پذیرایی رو میزها گذاشته بودن.

از دکتر خبر گرفتم. گفتن در حیاط پشتی در حال نمازن. عده ای از مهمونها بدلیل کمبود جا به حیاط پشت رفته بودن. نماز رو به حاج آقا ثمره هاشمی اقتدا کردم وبرگشتم به سالن. دکتر میز اول در ورودیه سالن کنار حاج آقا اکبری (پدر عروس خانم) نشسته بودند.بعد از احوال پرسی گرم با ایشون و تعداد دیگه ای از مسئولین از جمله آقای مهندس زریبافان، آقای رحیمی، آقای دکتر زیاری سر میز نشستم.

مداح اهل بیت (ع) ضمن خیرمقدم به میهمانان شروع به مدیحه سرایی و مولودی خوانی کرد تا اینکه آقا داماد وارد مجلس شد. مثل همه مجالس جشن ازدواج با تک تک میهمانان احوالپرسی کرد و خوش آمد گفت و بعد هم کنار دکتر و حاج آقا اکبری نشست.

آقای خیرخواه مدیر باشگاه از دقت و اصرار دکتر به وضعیت پذیرایی برام تعریف کرد. از اینکه دکتر فقط یک نوع غذا سفارش داده و حدود 3.5 میلیون تومان کل هزینه سالن شده و دکتر پرداخت کرده . تعداد میهمانان مرد حاضر در سالن رو 180 نفر عنوان کرد. خودم هم هر چی دقت کردم غیر از چند مسئولی که اسمشون رو آوردم از مسئولین کشوری و لشگری کسی دیگه ای ندیدم. راستش قبلاً هم مراسم جشن ازدواج فرزندان مسئولین رفته بودم از بریز و بپاش هاشون که بگذریم حضور همه وزرا و مسئولین کشور برای آدم یک جلسه مهم مملکتی رو تداعی می کرد و شاید انتظار داشتم اونشب مسئولین و همراهانشون صف بکشن پشت هم و یه هزار نفری رو تو سالن ببینم!

ولی اونشب مواجه بودم با یه مجلس ساده ی ساده. مجلس جشنی از جنس مردم. چون پدر داماد از جنس مردم بود. در همه جای جشن سادگی بود و سادگی. در پذیرایی، ماشین عروس، شام در عین سادگی خوشمزه و خوش عطر. مجری برنامه هم کمی با علیرضا شوخی کرد و از یارانه و هدیه یک میلیون تومانی فرزند آیندش گفت که دکتر هم لبخندی گوشه لبهاش نشست.

مراسم تموم شد و دکتر و پدر عروس خانوم جلوی درب خروج ایستادن تا میهمانان از سالن خارج شوند. صحنه مواجهه بچه های 7. 8 ساله که فریاد میزدن دایی دایی با دکتر جالب بود که اونها رو در آغوش میگرفت و محبت میکرد. حاج خانوم مادر دکتر هم که بخاطر ناراحتی پا روی ویلچر نشسته بود اومده بود. علیرضا ولیچر رو تا درب خروج حرکت داد و به مادر بزرگ کمک کرد.

خواهر دکتر ، پروین خانوم احمدی نژاد که عضو شورای شهر تهرانه از اوضاع منطقه 17 ازم پرسیدن. همه رفتند و دکتر هم که صاحب مجلس بود به آشپزخونه رفت و به دست اندرکارای سالن خداقوت گفت. همه رفتند و عروس و داماد هم بدون هیچ تشریفات اضافی سوار ماشین شدند و همراه خانواده هاشون بسمت خونه رفتند...

به دوست خوبم علیرضای عزیز ، دکتر و خانواده محترمشون ، همینطور خانواده بزرگوار شهید عزیز محمود کاوه تبریک میگم و از خدا میخوام بحق علی بن موسی الرضا (ع) عاقبت بخیر بشن و زیر سایه امام زمان (عج) زندگی خوبی داشته باشن.

شاهرخ بزرگی
۲۸خرداد

خلبان عراقی گفت: ما در عراق با شبیه سازی پالایشگاه‌ اصفهان، بیش از سی بار ماموریت حمله به پالایشگاه فرضی را با موفقیت انجام داده بودیم. آن قدر این کار را انجام داده بودیم که من با چشم بسته هم می‌توانستم پالایشگاه را پیدا و آن را بمباران کنم، ولی نمی‌دانم چه شد که هدف قرار گرفتیم.


جنگ به روزهای پایانی خود نزدیک می‌شد. عراق با در اختیار گرفتن نسل جدید هواپیمای "میراژ " از کشور فرانسه، علاوه بر تمرکز برای زدن اسکله‌های نفتی و کشتی‌های نفتکش، گوشه چشمی نیز به زدن پالایشگاه‌های ایران پیدا کرده بود و بر این تصور بود که با توجه به تکنولوژی پیشرفته به کار رفته در این جنگنده، می‌تواند به راحتی به هر هدفی حمله کند. بر همین اساس و با برنامه ریزی و تمریناتی که انجام داده بود، به شکل گسترده‌ای برای زدن پالایشگاه‌های ما وارد عمل شده بود. در همین راستا پالایشگاه تبریز و شیراز در فاصله کوتاهی هدف هواپیماهای میراژ قرار گرفت.
خلبان عراقی گفت: ما در عراق با شبیه سازی پالایشگاه‌ اصفهان، بیش از سی بار ماموریت حمله به پالایشگاه فرضی را با موفقیت انجام داده بودیم. آن قدر این کار را انجام داده بودیم که من با چشم بسته هم می‌توانستم پالایشگاه را پیدا و آن را بمباران کنم، ولی نمی‌دانم چه شد که هدف قرار گرفتیم.

*نقشه‌های عملیاتی را مرور کردم

به تازگی پالایشگاه‌ها شیراز مورد حمله هواپیماهای میراژ دشمن قرار گرفته بود و من با توجه به اهمیت بالای پالاشگاه‌ اصفهان، مطمئن بودم که این بار نوبت پالایشگاه اصفهان است. پس باید پیش از وقوع حادثه فکری می‌کردیم.
سراغ نقشه‌های عملیاتی رفتم و به بررسی آنها پرداختم و تمامی راه‌هایی را که امکان داشت عراق از آن نقطه به ما ضربه بزند، بررسی کردم. شاید نزدیک به یک هفته روی این نقشه‌ها کار کردم و تمام مسیر‌های پرواز را روی نقشه مشخص نمودم و با بررسی مجددبا توجه به عوارض طبیعی موجود در اطراف پالایشگاه،‌ متوجه شدم فقط از یک نقطه امکان حمله با موفقیت صد در صد وجود دارد و آن ورود هواپیماهای دشمن از سمت شاهین شهر اصفهان است. با بررسی مجدد، راهکارهای برای مقابله با آن طراحی کردم، ولی این موضوع را به کسی نگفتم تا در صورت حمله احتمالی بتوانیم نقشه را بدون هیچ اشکالی دنبال کنیم.

*حمله هوایی انجام شد

یک هفته از این قضایا گذشته بود که آژیر حمله هوایی به صدا در آمد. بی درنگ به ستاد فرماندهی رفتم و با فرماندهان پدافند به بررسی شرایط پرداختیم. دقایقی از اعلام وضعیت قرمز نگذشته بود که رادار منطقه به ما اطلاع داد وضعیت سفید شده است. در ذهنم غوغایی برپای بود. به نوعی می‌دانستم که هواپیماهای عراقی می‌خواهند با استفاده از نقاط کور راداری و با استفاده از یک طرح بی نقص، به پالایشگاه نزدیک شوند.
فرمانده پدافند گفت: جناب سرهنگ! وضعیت را سفید اعلام کنم.

گفتم: نه تنها وضعیت را سفید اعلام نکن بلکه به همه نفرات اعلام کنید سمت آتش خود را به طرف شاهین شهر تغییر بدهند.
فرمانده پدافند در حالی که از چهره‌اش مشخص بود چقدر متعجب است، دستور ما را اجرا کرد و دستور را به تمامی نفراتش ابلاغ کرد.

*شاهین شهر نقطه‌ای حساس

شاهین شهر در ضلع شمال غرب، اصفهان قرار داشت و با توجه به مسیرهای پروازی، منطقی نبود که هیچ هواپیمایی برای زدن پالایشگاه اصفهان از این ناحیه وارد عمل شود؛ چون باید فاصله بیش‌تری را طی می‌کرد، تا ضمن دور زدن آنجا بتواند پالایشگاه را بمب‌باران کند، ولی با توجه به بررسی دقیقی که روی نقشه انجام داده بودم، می‌دانستم که عراقی‌ها از نوع استقرار پدافند ما در اطراف پالایشگاه خبر دادند و به همین دلیل حتما از سمتی به ما حمله می‌کنند که انتظارش را نداریم.
آنها می‌توانستند با دور زدن شاهین شهر و با استفاده از اصل غافلگیری پالایشگاه‌ را بمب‌باران کنند و سپس با کاهش ارتفاع، بین کوه‌ها اطراف در ارتفاع پایین از منطقه فرار کنند. در پست فرماندهی قدم می‌زدم و بسیار مضطرب بودم. حسی به من می‌گفت حتما به پالایشگاه حمله می‌شود تمام حواسم به بی سیم بود. شاید پنج دقیقه بیش‌تر نگذشته بود که ندای الله اکبر در بی سیم طنین انداخت.
دو فروند هواپیمای دشمن هدف قرار گرفت. دو فرونده هواپیمای پیشرفته میراژ عراقی به قصد بمب‌باران پالایشگاه اصفهان وارد خاک کشورمان شده بودند و با انتخاب یک طرح حساب شده و دقیق با استفاده از نقاط کور راداری و پرواز در ارتفاع پست توانسته بودند خود را به پالایشگاه‌ برسانند تا هدف شوم شان را که از کار انداختن پالایشگاه‌ها اصفهان بود، اجرا کنند. ولی خلبانان بخت بر گشته، غافل از این بودند که نقشه آنها لو رفته است و ما انتظار آنها را می‌کشیم.
دو فروند میراژ عراقی با ورود به منطقه شاهین شهر با آتش هم آهنگ پدافند روبه رو می‌شوند. یکی از میراژها در آسمان هدف قرار می‌گیرد و منهدم می‌شود که خلبان آن موقع به خروج از اضطراری از هواپیما می‌شود. هواپیما دوم نیز هدف قرار می‌گیرد و خلبان بمب‌های هواپیما را سراسیمه در بیابان رها می‌کند و به طرف خاک خودشان فرار می‌کند که او هم در خاک عراق سقوط می‌کند.
بسیار خوشحال بودم؛ چون با یک طرح موفق و هم آهنگ توانسته بودیم علاوه بر خنثی کردن نقشه دشمن، دو فرونده هواپیما حمله کننده دشمن را نیز هدف قرار دهیم.
بی درنگ سوار جیپ شدم و با دژبان به محل سانحه رفتیم. محلی که خلبانان عراقی اقدام به خروج از هواپیما کرده بود، جاده آسفالت نزدیک پالایشگاه بود، گویا مردم منطقه با باز شدن چتر خلبان او را دیده بودند و پیش از فرود آمدن خلبان عراقی، به استقبال نزدیک پالایشگاه بود، گویا مردم منطقه با باز شدن چتر خلبان او را دیده بودند و پیش از فرود آمدن خلبان عراقی، به استقبالش آمده بودند. تا ما به منطقه برسیم، حسابی کتکش زده بودند. به محض رسیدن، با کمک دژبان توانستیم خلبان را از دست مردم خشمگین نجات دهیم و به پایگاه منتقل کنیم.

*بازجویی از خلبان عراقی

خلبان عراقی فرود بدی انجام داده بود. جراحتی هم برداشته بود که با رسیدن به پایگاه او را به بهداری برای پانسمان زخم‌هایش فرستادم. ساعتی بعد به سراغش رفتم و از او پرسیدم، چرا هدف قرار گرفتی، مگر برای حمله برنامه نداشتید؟
گفت: اصلا نمی ‌دانم چه شد، ما در عراق با شبیه سازی پالایشگاه‌ اصفهان و عوارض طبیعی زمین، بیش از سی بار ماموریت حمله به پالایشگاه فرضی را با موفقیت انجام داده بودیم. و تاکتیک‌های آن را نیز بررسی کرده بودیم. آن قدر این کار را انجام داده بودیم که من با چشم بسته هم می‌توانستم پالایشگاه را پیدا و آن را بمباران کنم، ولی نمی‌دانم چه شد که هدف قرار گرفتیم.
گفتم: اگر شما این همه برای حمله به پالایشگاه‌ها اصفهان تمرین کرده‌اید، باید این را می‌دانستید که ما هم این جا بی کار ننشسته‌ایم و دست شما را خوانده‌ بودیم.

*عراق دست و پا بسته نبود

در آخر باید بگویم که ما با دشمن دست و پا بسته و بی فکر روبه رو نبودیم. این که ما فکر کنیم آنها بدون برنامه ریزی به ما حمله می‌کردند، کار اشتباهی است. نیروی عراقی با گذشت سه سال از جنگ، تجربه کافی در جنگ‌های هوایی را کسب کرده بود و ما به لطف خدا و تجربه بالای بچه‌های خلبان، پدافند و فنی توانستیم برتری خود را بر آن‌ها حفظ کنیم.

*خاطره ای از سرتیپ خلبان حسن افغان طلوعی

شاهرخ بزرگی
۲۸خرداد
رصد1 که اولین ماهواره بومی با قابلیت سنجش از راه دور ایران محسوب می شود در ساعت 13:45 روز چهارشنبه هفته گذشته با ماهواره بر بومی "سفیر رصد" به فضا پرتاب شد و با موفقیت در مدار قرار گرفت. این ماهواره تا کنون که ظهر شنبه می باشد بیش از 4۴ دور کامل به دور کره خاکی زده است. سرعت رصد در این لحظه حدود 7500 کیلومتر بر ثانیه، در ارتفاع حدود 300 کیلومتری و در حال حرکت به سمت نقطه اوج مسیر خود است.

 بر اساس گزارش پایگاه معتبر www.N2yo.com رصد1 هم اکنون پربازدیدترین ماهواره در این سایت محسوب می شود که بالاتر از ماهواره های آمریکایی و روسی قرار دارد.

عزیزانی که میخواهند مستقیما فعالیت این ماهواره افتخار آمیز کشورمان را مشاهده کنند به سایت زیر مراجعه نمایند.

www.n2yo.com

شاهرخ بزرگی