صبح فردا

صبح فردا

دوستی داشتم که بهتر است بگویم برادری داشتم بنام شهید مهدی (بهروز) فلاحت پور که سالیان سال در جبهه های حق علیه باطل به جنگ و مبارزه با بعثیان کافر مشغول بود و چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت و هر بار با جراحات سنگین به پشت جبهه و بیمارستان بر می گشت بالاخره با چندین بار مجروحیت و شیمیایی شدن در 8 سال دفاع مقدس شهید نشد تا اینکه در اردیبهشت ماه سال 1371 به لبنان رفت تا درباره شهید سیدعباس موسوی و مبارزان لبنانی برنامه بسازد و از طرف موسسه فرهنگی روایت فتح به همراه چندتن از همکاران و دوستانش به جنوب لبنان رفت که در 31 اردیبهشت ماه سال 1371 در حین فیلمبرداری در دره بقاع لبنان ناگهان هواپیماهای رژیم صهیونیستی اسرائیل دره بقاع را بمباران کردند که ایشان هم در همان مکان به شهادت رسید و به آرزویش که وصل به حضرت دوست بود نائل آمد. از ایشان فقط یک قطعه کوچک از مچ پایش به وطن بازگشت ، لذا این وبلاگ را بیاد او و بنام او درست کردم تا هر از گاهی یادی از او و خاطرات شیرین با او بودن بنمایم. روحش شاد و یادش گرامی

آخرین نظرات
۲۳تیر

1- «خزانه دار» یکی از سلاطین که به روال جاری برای گزارش دخل و خرج ماهانه و میزان موجودی خزانه به ملاقات سلطان رفته بود، از او اجازه خواست تا خوابی را که شب گذشته دیده است بازگو کند. سلطان اجازه داد و خزانه دار نفسی تازه کرد و خواب شب گذشته را با آب و تاب و ذکر تمامی جزئیات برای سلطان تعریف کرد. بعد از آن که خزانه دار از شرح مفصل خواب خویش فارغ شد، سلطان رو به وزیر اعظم خود کرده و دستور عزل خزانه دار را صادر کرد. خزانه دار که از برکناری خویش مات و مبهوت شده بود، علت را پرسید و سلطان در پاسخ گفت: خزانه داری که با وجود وظیفه خطیر و مسئولیت حساس مراقبت از خزانه، اینهمه وقت برای خوابیدن دارد و اینگونه به خواب سنگین فرو می رود و خواب های دور و دراز می بیند، شایسته منصب خزانه داری نیست. از کجا معلوم که وقتی به دیدن خواب های دور و دراز مشغول است، دست حرامیان به خزانه دراز نباشد!
2- حجم خدمات دولت آقای دکتر احمدی نژاد در عرصه های مختلف اقتصادی، عمرانی، علمی، تکنولوژیک، سیاست خارجی و تلاش پیوسته ایشان برای فقرزدایی، توزیع عادلانه ثروت، تأمین رفاه عمومی و مخصوصاً رسیدگی به اقشار محروم و مستضعف به اندازه ای انبوه و متراکم است که ارائه فهرستی از آن نیز به آسانی ممکن نیست ولی متأسفانه چند ماهی است که حاشیه سازی یک جریان انحرافی همراه با کینه توزی اصحاب داخلی فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 و سنگ اندازی برخی از رقبای سیاسی دولت، بخش قابل توجهی از فرصت و ظرفیت رئیس جمهور محترم را به مسائل حاشیه ای و کم اهمیت و چالش های غیر ضروری و فرصت سوز اختصاص داده است و از این روی، شماری از وظایف اصلی و حیاتی دولت محترم به حاشیه رفته و یا از کانون توجه ایشان بیرون افتاده است. مقابله قانونمند با گرانی افسارگسیخته برخی از کالاها و خدمات مورد نیاز مردم را می توان از جمله این مسئولیت های تقریباً فراموش شده و یا به حاشیه رفته تلقی کرد.
3- طرح هدفمندی یارانه ها، آرزوی همه مسئولان دلسوز نظام بود که بیش از دو دهه بر زمین مانده و دولت های سازندگی و اصلاحات علی رغم آگاهی کامل از ضرورت انجام و دست آوردهای سرنوشت ساز این طرح، بنا به دلایلی، جرأت و جسارت اجرای آن را نداشتند. این طرح با آمادگی تحسین برانگیز دولت احمدی نژاد و پس از مطالعات فراوان و چاره جویی برای کاستن از پی آمدهای طبیعی و زودگذر و در مواردی به ظاهر ناگوار آن، نظیر گرانی برخی از کالاها و خدمات، به اجرا درآمد و از آنجا که طرحی ملی و فراگیر بود، تمامی ارکان نظام نیز در اجرای آن به یاری دولت شتافتند. توده های مردم، مخصوصا اقشار مستضعف که حامیان همیشگی اسلام و انقلاب بوده و هستند، اگرچه می دانستند شاهد افزایش قیمت برخی از کالا و خدمات مورد نیاز خود خواهند بود ولی این «بها» را در مقایسه با «متاعی» که از اجرای هدفمندی یارانه ها به دست می آورند، پذیرفتنی و قابل قبول تلقی می کردند. از این روی صادقانه به کمک دولت شتافتند.
امروزه اما، گرانی از محدوده کالا و خدماتی که افزایش قیمت آن پیش بینی شده و برای جبران این افزایش طبیعی از قبل و در متن طرح چاره اندیشی شده بود فراتر رفته است و متاسفانه دو عامل «سودجویی» عرضه کنندگان کالا و خدمات و نیز، «سوء مدیریت» در نظارت بر چرخه تولید و عرضه، برای مردم- مخصوصا اقشار کم درآمد و حقوق بگیران ثابت- دردسرساز شده است و در همان حال، بخش هایی از دولت محترم و برخی از مسئولان در کانون ها و مراکز دیگر نظام- با عرض پوزش- مانند «خزانه دار» مورد اشاره در صدر این وجیزه، امور خزانه را وانهاده و در چالش های غیرضروری و فرصت سوز به خواب و خواب گزاری مشغولند.
انتظار آن است که مسئولان دلسوز و مخصوصا رئیس جمهور محترم اجازه ندهند شیرینی هنر دولت در اجرای موفقیت آمیز طرح هدفمندی یارانه ها با حاشیه هایی از این دست به کام ملت تلخ شود.
شنیده ها حاکی از آن است که جلسات تخصصی هدفمندی یارانه ها که در فاصله های کوتاه برای نظارت بر حسن اجرای این طرح و پیشگیری از پی آمدهای ناهنجار و احتمالی تشکیل می شد، این روزها به طور منظم و آنگونه که قرار بود، تشکیل نمی شود!
4- دیروز خبرنگاران کیهان برای نمونه به چند فروشگاه عرضه گوشت قرمز و مرغ در چند محله مختلف تهران مراجعه کردند و با قیمت های متفاوت برای کالای واحد روبرو شدند! و این فقط یک نمونه است. مردم در تماس تلفنی و یا مراجعه حضوری به روزنامه، گلایه می کنند که هر از چند روز با افزایش قیمت برخی از کالاها و خدمات مورد نیاز خود روبرو هستند و تقریبا هیچ مرکزی برای کنترل بازار و یا شکایت از تولیدکنندگان و عرضه کنندگان سودجو و اخلال آفرین وجود ندارد و در صورت مراجعه، جواب های «سربالا» تحویل می گیرند!
روز شنبه یکی از مسئولان محترم که «کنترل بازار» بخشی از مسئولیت سازمان متبوع ایشان است در مصاحبه ای گفته بود «برخی از افزایش قیمت ها، ربطی به هدفمندی یارانه ها ندارد» که این سخن ایشان به وضوح قابل قبول است ولی سخن درباره افزایش قیمت برخاسته از هدفمندی یارانه ها نیست، چرا که افزایش قیمت این گروه از کالا و خدمات قبلا پیش بینی شده و دولت محترم با همکاری مجلس، برای پیشگیری از فشار بر محرومان و کم درآمدها، با پرداخت نقدی یارانه ها، چاره جویی کرده است ولی آنچه نگران کننده است بی توجهی مسئولان مربوطه نسبت به افزایش قیمت و گرانی لگام گسیخته بسیاری از دیگر اقلام مورد نیاز مردم است که قرار بود از طریق بازرسی های مستمر و کنترل قانونمند قیمت ها از این پدیده آسیب رسان پیشگیری شود که متاسفانه در بسیاری از موارد، نشده و نمی شود!
اشاره به این نکته نیز ضروری است که برخی از تولیدکنندگان از کم توجهی دولت محترم به این بخش گلایه دارند و افزایش قیمت کالای تولیدی خود را ناشی از افزایش بهای خدمات دولتی نظیر گاز و آب و برق و یا افزایش بی حساب و کتاب قیمت مواد اولیه مورد نیاز خود می دانند و معتقدند دولت به تعهدات خود در حمایت از بخش تولید آنگونه که پیش بینی شده بود، عمل نکرده است و این در حالی است که قرار بود بخشی از درآمد حاصل از هدفمندی یارانه ها به تقویت تولید اختصاص یابد.
5- دود حاصل از پدیده گرانی در صورتی که با آن مقابله جدی نشود، فقط به چشم مردم کم درآمد یعنی حامیان پا به رکاب و همیشگی نظام نمی رود، بلکه چشم نظام نیز از این دود در امان نیست. چرا که اولا؛ درآمد نامشروع حاصل از گرانی به جیب سودجویان حرامخوار که طیفی اندک و کم شمار و همواره در تقابل با مردم و نظام هستند می ریزد و پی آمدهای سوء آن به حساب نظام و دولت محترم نوشته می شود. ثانیاً؛ پیدایش این تلقی که مسئولان نظام، امور اصلی را وانهاده و به مسائل کم اهمیت -و یا در درجه چندم اهمیت و اولویت- مشغولند، به اقتدار نظام در سایر عرصه ها نیز آسیب می رساند. مثلا در حالی که طرح سرنوشت ساز و جهش آفرین هدفمندی یارانه ها نیاز به توجه جدی دولت محترم دارد، چرا باید، پیشنهاد واگذاری 1000 متر زمین به هر خانوار که نه کارشناسانه است و نه- با توجه به شرایط و مختصات جغرافیایی و اجتماعی- امکان پذیر، به «موضوع روز»! تبدیل شود و ذهن و وقت و ظرفیت گره گشای دولت را به خود اختصاص دهد؟ و یا شماری از نمایندگان محترم مجلس بی توجه به نیازهای قانونی نظام و مردم، وقت و امکانات مجلس شورای اسلامی را که امانت ملت است برای دور زدن قانون اساسی و تبدیل لیسانس مجلسی- و نه علمی- خود به فوق لیسانس- باز هم مجلسی- هزینه کنند و این تلقی را پدید آورند که در پی موروثی کردن نمایندگی خود در مجلس هستند و حال آن که ده ها زمینه خدمت دیگر پیش روی آنان گسترده است. و باز هم از همین قبیل است افزایش قیمت برخی از خدمات شهرداری محترم تهران. آیا شهرداری نمی توانست و نمی تواند از بسیاری هزینه های غیرضروری خود بکاهد و در شرایط کنونی به کمک دولت آمده و کرایه وسایل حمل و نقل عمومی را افزایش ندهد؟! و...
6- و اما، در این میان، «درازدستی» اصحاب «کوته آستین» فتنه نیز، شنیدنی و خندیدنی است! «بنی فتنه» که در دوران مسئولیت خویش بیشترین دست درازی به بیت المال مسلمین را داشتند و دست های آلوده آنان در بسیاری از کلان ترین پرونده های فساد اقتصادی دیده شده و می شود، و در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88، آشکارا به خدمت مثلث آمریکا و انگلیس و اسرائیل درآمده بودند و از فلان پادشاه عرب و فلان مرکز اروپایی و آمریکایی برای فتنه انگیزی علیه مردم مظلوم وطن خویش بودجه اختصاصی دریافت می کردند و... این روزها، دایه مهربان تر از مادر شده و زبان و قلم علیه دولت می چرخانند که باید گفت؛ غریبه های در دامن دشمن خزیده را به این حلقه راهی نیست و ظاهراً فراموش کرده اند که در دوران مسئولیت خود وقتی سخن از رسیدگی به معیشت مردم در میان بود، به تمسخر از محرومان با عنوان «لشگر قابلمه به دست ها»! یاد می کردند و آن دیگری که امروزه به آمریکا پناهنده شده است با وقاحت از پشت تریبون مجلس می گفت؛ این مردم!! اگر مرگ موش هم توزیع شود برای دریافت آن صف می کشند! و...
و بالاخره از رئیس جمهور محترم و سایر مسئولان ذیربط در مجلس و دستگاه قضایی و سازمان های بازرسی و نظارتی انتظار می رود که امور کم اهمیت و یا در درجه چندم اهمیت را واگذارند و اطراف خود را از حضور احتمالی خزانه داران خواب آلود پاکسازی کنند.
حسین شریعتمداری

 
کیهان سه شنبه 21 تیر 1390
شاهرخ بزرگی
۲۳تیر

جاسوس مترجم نمای سفارت روسیه با استفاده از موادمخدر و جاه طلبی سید علی محمد شیرازی (علی محمد باب) توانست به او بقبولاند که وی باب امام زمان(عج) بلکه خود امام زمان است!
کینیاز دالگورکی جاسوس روسی سال 1834 میلادی به عنوان مترجم سفارت روسیه به ایران آمد و تظاهر به اسلام آوردن کرد و همان نقشی را در راه اندازی فرقه جعلی و انحرافی «بابیت» ایفا کرد که مستر همفر انگلیسی در راه اندازی وهابیت در منطقه حجاز کرد. دالگورکی حتی به یادگیری علوم دینی پرداخت و سپس سراغ سیدمحمدعلی شیرازی رفت.
به گزارش «بولتن نیوز» به نقل از کتاب «کینیاز دالگورکی جاسوس روسیه تزاری در ایران»، این جاسوس روسی در ذکر خاطرات خود می گوید: روزی سر درس آقای سیدکاظم یک نفر سوال کرد آقا حضرت صاحب الامر کجا تشریف دارند؟ آقا سیدکاظم گفت من چه می دانم شاید در همین جا تشریف داشته باشند ولی من او را نمی شناسم. من مثل برق یک خیالی به سرم آمد، که سیدعلی محمد این اواخر به واسطه کشیدن قلیان و چرس و ریاضت های بیهوده بانخوت و جاه طلب شده بود و روزی که آقاسیدکاظم این مطلب را فرمود، سیدحضور داشت. پس از این مجلس من بی نهایت به سید احترام می کردم و برای همیشه بین خود و او در راه رفتن حریم قرار می دادم و حضرت آقا به او می گفتم. یک شبی که قلیان چرس را زده بود، من بدون آن که قلیان کشیده باشم، با یک حال خضوع و خشوع در حضور او خود را جمع کرده گفتم «حضرت صاحب الامر! به من تفضل و ترحمی فرمائید. بر من پوشیده نیست، تویی تو.» سید یک پوزخندی زده و خودش را از تک و تا نینداخت. من مصمم شدم یک دکان جدیدی در مقابل دکان شیخی باز کنم و اقلا اختلاف سوم را من در مذهب شیعه ایجاد کنم. گاهی بعضی مسائل آسان از سید می پرسیدم او هم جواب هایی مطابق ذوق خودش که اغلب بی سر و ته بود، از روی بخار حشیش می داد. من هم فوری تعظیمی کرده و می گفتم: «تو باب علمی یا صاحب الزمانی، پرده پوشی بس است. خود را از من مپوش.»(!!)
جاسوس روسی اضافه می کند: یک روز که سید از حمام آمده بود، باز من سخن را باز کردم. او گفت «آقاشیخ عیسی، این صحبت ها را کنار بگذار، صاحب الزمان از صلب امام حسن عسگری(ع) و بطن نرجس خاتون(س) است. صاحب ید و بیضا است، صاحب معجزه است. مرا دست انداختی؟ من پسر سیدرضای شیرازی و مادرم رقیه، موسوم به خانم کوچک و از اهل کازرون است.» گفتم «آقای من! تو خود می دانی که بشر هرگز هزار سال عمر نمی کند و این موهبت نوعی است. تو سیدی و از صلب حضرت امیری. آن چه بر من محقق شده تو باب علمی، صاحب الزمانی، پس دست از دامن تو برنمی دارم.» سید با حال قهر از من جدا شد ولی من مجددا به منزل او رفتم و طرح بعضی از مطالب از جمله تقاضای تفسیر سوره عم (نبأ) را کردم. سید هم قبول این خدمت کرد. قلیان چرس را کشیده شروع به نوشتن نمود ولی اغلب مطالب او را من اصلاح می کردم و به او می دادم، که بلکه او تحریک و معتقد شود باب علم است. آری سید بهترین آلت برای این عمل بود. خواهی نخواهی من سید را با این که متلون و سست عنصر بود در راه انداختم و چرس و ریاضت کشیدن او هم به من کمک می کرد.
در خاطرات دالگورکی همچنین آمده است: تفسیر سوره عم را به من نمود. از او گرفتم. خیلی جرح و تعدیل کردم، آخر هم مفهوم و معنی درستی نداشت ولی از او خواهش نمودم که خط مبارک نزد من بماند و سواد او را که خود درست کرده بودم به او دادم ولی به واسطه استعمال دخان و چرس حوصله آن را نداشت که آن را دوباره بخواند. همیشه تردید داشت و می ترسید دعوی صاحب الامری بکند. به من می گفت که اسم من مهدی نیست. گفتم «من نام تو را مهدی می گذارم. تو به طرف تهران حرکت کن. اینهائی که ادعا کرده اند از تو مهم تر نبودند. تو فقط حال تردید و ترس را از خود دور کن و متلون مباش. سید درست گوش می داد و بی نهایت طالب شده بود که ادعایی بکند ولی جرات نمی کرد. من برای این که به او جرات بدهم به بغداد رفته، چند بطر شراب خوب شیراز را یافتم و چند شبی به او خوراندم. کم کم با هم محرم شدیم. به او حقایق را حالی کردم(!)
جاسوس مشهور روسی درباره علت اجرای این سناریو و راه اندازی حرکت بابیه توضیح می دهد: از او انکار و از من اصرار. باری به هر وسیله ای بود رگ جاه طلبی او را پیدا کردم و او را به حدی تحریک کردم که کم کم دعوی این کار بر او آسان آمد. من فکر می کردم چگونه است که این عده قلیل شیعه بر یک دولتی مثل عثمانی غلبه کرده اند و چگونه همین جماعت با یک عده قلیل جنگ هایی با روسیه نموده و یک لشکر انبوه را از میان برداشته اند. آن وقت دانستم که به واسطه اتحاد مذهبی و عقیده و ایمان راسخی است که به اسلام دارا بوده و هیچ اختلاف مذهبی نداشته اند... من هم درصدد دین تازه دیگری افتادم. ... به سید گفتم: «از من پول دادن و از تو دعوی مبشری و بابیت و صاحب الزمانی کردن.» آری با این که در ابتدا اکراه داشت، ولی به قدری به او خواندم و او را تطمیع کردم که کاملا حاضر شد.

                                                                       کیهان پنجشنبه 23 تیر 1390- شماره 19974

شاهرخ بزرگی
۲۱تیر

طلبه بلاگ به نقل از شیخ حسین انصاریان نوشت:

یک بار زمان شاه وارد یک مشروب فروشی شدم، با همین عبا و عمامه! دیدم سر تمام میزها مشروب است، یک عده‌ای مشغول نوشیدن و یک عده‌ای مست هستند و یک عد‌ّه تازه نشسته‌اند.  من که وارد شدم صاحب کافه گفت: آقا اشتباه آمده‌اید! گفتم: نه برادر، اشتباه نیامده‌ام، آدرس گرفتم و درست آمدم، مگر اینجا فلان کافه نیست؟ گفت : چرا ! گفتم: پس من درست آمدم. گفت: فرمایشی دارید؟ گفتم: یک کلام!

آن زمان هم من سی سه سالم بود، جوان بودم! گفتم: من فقط یک کلمه می‌خواهم به تو بگویم، اما باید اول از تو بپرسم: یهودی هستی: گفت : نه! مسیحی هستی؟ گفت: نه! مسلمانم! گفتم: سنی هستی؟ گفت: نه شیعه هستم! گفتم : پس می‌توانم آن یک کلمه را به تو بگویم! گفت: بگو! گفتم: پروردگار فرموده: مؤمنان پیر، نورِ من هستند و من حیا می‌کنم که نورم را با آتشم بسوزانم، من خدا دیگر از او حیا می‌کنم.

گفتم: تو که از شصت سال گذشتی و سر و صورتت پر از سفیدی است، چه می کنی؟ گفت: چکار بکنم؟ تکان عجیبی خورد!. گفتم: دیروز چقدر آوردی؟ آن زمان، گفت: هفت هزار تومان! هفت هزار تومان شمردم و گفتم: این پول مشروب ها، به اینها هم بگو دیگر نخورند و بلند شوند بروند. همه را بیرون کرد. با هم رفتیم تمام مشروب ها را داخل چاه ریختیم. رفتم رفقایم را آوردم یک پولی روی هم گذاشتند، بیست و چهار ساعت نشد که به تعداد دویست نفر دیگ و بشقاب و قاشق و چاقو همه چیز آوردیم!؛ یعنی من صبح این کار را کردم، بعد از ظهر آنجا تابلوی چلوکبابی خورده بود، چلوکباب هم داشت! روز اول هم یک روحانی گفت: دویست پرس چلوکبابش را من می‌خرم! بعد هم دیگر چلوکبابی شد!

شاهرخ بزرگی
۱۲تیر
به گزارش خبرنگار مشرق : مرکز مطالعات ایران و اعراب که ریاست آن را ضدانقلاب فراری، علیرضا نوری زاده، برعهده دارد؛ کنفرانسی چند روزه را در لندن برگزار نمود که در آن، مخالفان جمهوری اسلامی بر سر شکل نظام سیاسی مورد نظر خود پس از براندازی جمهوری اسلامی(!)، به منازعه و مشاجره پرداختند.

در آخرین روز از کنفرانس مخالفان جمهوری اسلامی در لندن، اختلافات میان مخالفان جمهوری اسلامی بالا گرفت و منجر به مشاجرات و اعتراضات و درگیریهای لفظی گردید.

در کنفرانس مذکور، علاوه بر سایر طرح های ضد ایرانی، طرحی با مضمون تغییر نام "استان خوزستان" به "استان عربستان" مطرح گردید.

گفته می شود که بودجه این کنفرانس را وهابیون عربستان سعودی که به دنبال تجزیه ایران است به ایرانیان برگزارکننده این کنفرانس، پرداخت نموده و البته قرار شده که توافقات حاصل در این نشست مطبوعاتی نشود.

در کنفرانس ضد ایرانی مذکور، افراد و گروههایی از اپوزسیون ایران، از جمله جمهوری خواهان و مشروطه خواهان و روزنامه نگاران و فعالان دانشجویی و فعالان جنبش سبز و سلطنت طلبان و فعالان حقوق زنان نیز حضور داشتند. در این نشست همچنین برای اولین بار اغلب گروه های مخالف از جمله، راستگرایان، چپ گراها، لیبرال ها، اصلاح طلبان و همچنین رهبران احزاب و شخصیت های قومی را دربرگرفت.

نکته اینجاست که، مدعیان وطن پرستی و دلسوزی برای ایران، چگونه پس از نشستن بر سر سفره دشمنان ایران، به دعوت وهابیون آل سعود گردآمده و سهم عربستان از تجزیه ایران را بررسی می کنند؟

چنانچه فرد دیگری که به نام فعال حقوق بشر در نشست حقوق بشر در سازمان ملل شرکت کرده بود؛ با نشان دادن نقشه عربستان سعودی که بوشهر و مناطقی از استان خوزستان تحت مالکیت عربستان سعودی بوده بحث های خود را مطرح نموده است.

شرکت کنندگان در پایان کنفرانس از شبکه تلویزیونی وهابیون (العربیه) به دلیل پوشش رویدادهای ایران اظهار قدردانی کردند.

به نظر می رسد مخالفان انقلاب اسلامی با شفاف تر شدن مواضعشان نسبت به ایران، روزهای پایانی حیات خود را سپری می کنند.

شاهرخ بزرگی
۰۸تیر

نشریه ساندی تایمز فهرستی از پردرآمدترین بازیکنان فوتبال جهان در سال 2011 را منتشر کرد. این فهرست که براساس اعلام بنگاه های اقتصادی به واقعیت بسیار نزدیک است، دیوید بکهام، کریستیانو رونالدو و لیونل مسی را در صدر قرار داده است.
این جدول براساس میزان درآمد این بازیکنان از می سال 2010 تا می سال 2011 محاسبه شده است. عدد اول، تمام درامد انها است که به صورت تقریبی محاسبه شده است. عدد دوم مربوط به رقم قرارداد آنها با باشگاه هایشان است.
در صدر این آمار، دیوید بکهام قرار گرفته که درآمدش در این سال 219 میلیون دلار بوده است. این بازیکن تیم لوس آنجلس گلکسی، عددی معادل 40 میلیون دلار را از طریق قرارداد رسمی به دست آورده است. وی درآمد قابل توجهی از قراردادش با شرکت آدیداس (بزرگترین تولید کننده البسه ورزشی در جهان) به دست آورده است.
کریستیانو رونالدو از رئال مادرید در رده بعدی قرار گرفته است. درآمد وی 160 میلیون دلار بوده که 38 میلیون دلارش توسط قراردادش به ثبت رسیده است. این بازیکن که با حواشی متعددی نیز مواجه است و هر از چندگاهی در این ارتباط خبرساز می شود، صفحه شلوغی هم در فیس بوک دارد. 24 میلیون نفر عضو این صفحه هستند که موجب شده تا شرکت هایی مانند نایک، کاسترول، آرمانی و ...، در زمره حامیان مالی وی باشند.
لیونل مسی، مرد شماره یک این روزهای فوتبال جهان با 110 میلیون دلار، سکوی سوم را در اختیار دارد. این هافبک توانمند بارسلونا، قراردادی 32 میلیون دلاری دارد. این ستاره بزرگ فوتبال با شرکت هایی مانند آدیداس، خط هوایی اروپا، کونامی و ... قرارداد دارد.
رده چهارم از آن کاکا با 100 میلیون دلار است. قرارداد 25 میلیون دلاری وی با رئال مادرید، وی را راهی اسپانیا کرده است؛ اما علاقه وافر وی به مسیحیت موجب شده تا قصد ورود به کلیسا را داشته باشد. عکس وی روی بازی فیفا 2011 با فروشی 100 میلیون نسخه ای همراه بوده که نشان از محبوبیت خاص وی و البته این بازی دارد.
دیگر برزیلی این فهرست، رونالدینیو است. وی با ارزشی 90 میلیون دلاری مواجه است که قراردادی 24 میلیونی داشته است. بازیکن تیم فلامینگو برزیل، البته با روزهای اوج خود فاصله زیادی دارد.
تیری هانری با ارزش 60 میلیون دلاری، بر سکوی بعدی قرار دارد. ستاره فرانسوی سال های قبل آرسنال، در این فصل عایدی برابر 21 میلیون دلار داشته است. وی اکنون در نیویورک رد بولز امریکا توپ می زند و با روزهای اوج خود فاصله زیادی دارد. وی در آپارتمانی به ارزش نزدیک 15 میلیون دلار در نیویورک سیتی اقامت دارد؛ اما با توجه به اقبال کمتر اسپانسرها، پیش بینی می شود با افت درآمد مواجه شود.
رده بعدی در اختیار یک انگلیسی است؛ وین رونی. وی با ارزش 59 میلیون دلاری که قراردادی 20 میلیون دلاری داشته، نایک و شرکت هنرهای الکترونیکی را حامی خود می داند. ستاره منچستر، با حواشی زیادی روبرو بوده که همین موجب شده تا کمی از محبوبیتش کاسته شود.
فرانک لمپارد با مجموع 43 میلیون دلار و قرارداد 17 میلیون دلاری، دیگر انگلیسی این جدول است. شوت و پاس های این بازیکن چلسی مشهور است.
زلاتان ابراهیموویچ از میلان ایتالیا در رده بعدی قرار دارد. این بازیکن سوئدی با درآمد مجموع 60 میلیون دلار که با قرارداد 17 میلیون دلاری همراه بوده، در ادامه فهرست قرار دارد. بارسلونا در سال 2009 با رقمی بیش از 90 میلیون دلار، زمینه ساز جدایی این بازیکن از اینتر میلان شد که دومین قرارداد تاریخ دنیای فوتبال نام گرفت.
رده دهم نیز اختصاص دارد به بهترین بازیکن قاره افریقا؛ ساموئل اتوئو. وی ارزشی چهل میلیون دلاری در سال گذشته داشته است. وی که در اینتر توپ زده است، قراردادی 15 میلیون دلاری داشته است. مهاجم کامرونی حامیان مالی چون پوما و فورد را داشته است.

شاهرخ بزرگی
۰۷تیر

خبرگزاری فارس: در راهروها همه جا تاریک بود و ما روی قشر ضخیمی از شیشه خرده راه می‌رفتیم. به حیاط رفتیم، ولی تا چند دقیقه هنوز متوجه قضیه نبودیم چون هوا تاریک بود یک وقت کسی از بین ما گفت: «این سالنی که بود، دیگر نیست.»

به گزار ش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، بررسی نقش نفاق در میان گروه و افراد مختلف در طی انقلاب اسلامی بسیار پر اهمیت است. گروه های مانند سازمان مجاهدین خلق(منافقین) و اشخاصی مانند بنی صدر جزو همین اسامی هستند.
آنچه که پیش روی شماست گفتگو با دکتر علی اکبر ولایتی پیرامون نقش بنی صدر و منافقین پیرامون ترورهای اوایل انقلاب که در جامعه رخ می داد:


*سوال: از تقابل بین نمایندگان مجلس و رئیس جمهور وقت، بنی‌صدر، چه نکاتی را قابل ذکر می‌دانید؟

*ولایتی: در آن زمان یک نوع تقابل بین مجموعه طرفداران بنی‌صدر و اکثریت مجلس وجود داشت. نمایندگان و وزرایی که به تعبیر امروز اصولگرا بودند برای اینکه کارهایشان را در دولت و در مجلس هماهنگ کنند، در روزهای یکشنبه جلساتی را در محل حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه برگزار می‌کردند. بنده هم جزو ائتلاف بزرگی بودم که مرکب از حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و تعدادی از انجمن‌های اسلامی مثل انجمن اسلامی معلمان بود و به عنوان نماینده مردم تهران در دوره اول مجلس انتخاب شدم و به تدریج فراکسیون اصولگرایان یا خط امامی ها در مجلس شکل گرفت.

*سوال: آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی هم جزو نمایندگان تهران بودند؟

*ولایتی:بله، از آن طرف هم بنی‌صدر بود و طرفدارانش که عمدتا از جبهه ملی، نهضت آزادی و بعضی از منفردین بودند. شرایط دشواری بود. مرحوم شهید رجایی نخست وزیر شده بود و بنی‌صدر در فرآیند انتخاب وزرا مشکل ایجاد می‌کرد. به خصوص در مورد بعضی از وزارتخانه‌های حساس مثل وزارت امور خارجه، حاضر نمی‌شد کسی را انتخاب کند که مورد قبول اکثریت مجلس بود. در زمان بنی صدر، مجلس مصوبه‌ای را تصویب کرد که اگر بین رئیس جمهور و نخست وزیر اختلافی وجود داشت و برای وزارتخانه‌‌ای وزیر انتخاب نشد، نخست وزیر می‌‌تواند سرپرستی موقت آن وازتخانه را به عهده بگیرد و مرحوم شهید رجایی هم سرپرستی موقت وزارت خارجه را بر عهده گرفت.
به هر حال بنی‌صدر در اسفند 1358 انتخاب و در آخر خرداد سال 1360 به دلیل عدم کفایت توسط مجلس معزول شد. وی در این مدت مشکلات زیادی، هم در جبهه و هم در اداره کشور درست کرد.
واقعا نقشی جز تخریب در مدیریت کشور نداشت و به هیچ وجه زیر بار تفاهم با بقیه نمی‌رفت. ضرورت حکومت دموکراتیک و دموکراسی این است که افراد بتوانند با هم کار کنند. او زیر بار هیچ کس نمی‌رفت و هر کاری که دلش می‌خواست می‌کرد. از امام جانشینی فرماندهی کل قوا را درخواست کرد و امام به او دادند. او به جبهه می‌رفت، در دزفول در زیرزمینی می نشست، از خاطرات جنگ نوار پر می‌کرد و دستورات عجیب و غریب می‌داد. بدون تردید بخشی از دست رفتن خرمشهر، معلول بی‌لیاقتی وی بود. در آن برهه نیروهای مردمی و سپاه تازه تشکیل شده بودند و ارتش مقاومت می‌کرد. چند بار عراقی‌ها از شلمچه تا خرمشهر آمدند و باز عقب رانده شدند. به دستور بنی‌صدر بود که عقب‌نشینی از خرمشهر انجام شد. گفته بود ما مثل زمان اشکانیان عمل می‌کنیم که ابتدا جنگ و گریز و عقب‌نشینی تاکتیکی می‌کردند و بعد هجوم می‌بردند. می گفت ما زمان می‌دهیم، زمین می گیریم، آدمی بود که هیچ کار جنگی نکرده بود، ولی حاضر هم نبود به اظهار نظر متخصصان در جنگ گوش بدهد و سر خود کارهایی می‌کرد. تا زمانی که او بود، ما در جنگ جز تحمل فشار راهی نداشتیم و پیروزی‌ای هم به دست نیاوردیم و فقط خسارت دیدیم. بعد از عزل او کارها سامان گرفتند و شما می‌بینید که حصر آبادان شکسته شد که رویداد بسیار مهمی بود و بعد هم پیروزی‌ها یکی پس از دیگری پیش آمدند. تا زمانی که او بود از 31 شهریور 1359 که جنگ شروع شد تا آخر خرداد 1360 ما پیروزی‌ای نداشتیم و عقب‌نشینی داشتیم.
او بیش از آنکه به فکر اداره کشور باشد، به فکر رقابت‌های سیاسی بود، یعنی اداره کشور را با وضعیتی که قبل از انقلاب بین گروه‌های سیاسی مثلا در اروپا بود، اشتباه گرفته بود. در آن زمان تعداد طرفداران جبهه ملی در اروپا و بین دانشجویان، معدود بودند و همین‌ها هم با هم اختلاف داشتند. یکی از رئوس و علل اصلی اختلافات بین کسانی که در اروپا بودن، خود بنی‌صدر بود. آنها در پیروزی انقلاب نقشی نداشتند، نقش را امام داشتند و مردم. حالا که انقلاب پیروز شده بود، اینها آمدند و امام با سعه صدر اجازه دادند که دولت موقت تشکیل بشود و بعد هم بنی‌صدر انتخاب شد. گویی این انقلاب به عنوان غنیمت به دست او افتاده بود. رفتارش مثل زمانی بود که داخل گروهک‌های سیاسی قبل از انقلاب در اروپا فعالیت می‌کرد. این نحوه اداره یک کشور بزرگ و با عظمتی مثل ایران توسط رئیس جمهوری بود که فقط تا نوک بینی‌اش را می‌دید.

*سوال:سعی نکرده بود سطح خود را به نسبت زمان بالا ببرد؟

*ولایتی: اصلا لیاقت این کار را نداشت. قدرت درک نداشت تا ببیند چه اتفاقی در این کشور افتاده. چون زحمتی برای سقوط رژیم قبلی نکشیده بود زحمت را دیگران در زندان‌ها، شکنجه‌گاه‌ها و همراهی‌های بسیار سخت و طولانی با امام کشیده بودند. در آن شرایط چاره‌ای جز سکوت نبود. موقعی که امام فرمودند: «بروید به فکر مجلس باشید که مجلس در راس امور است» انصافا تعداد زیادی از افراد صاحب نام و کار کرده در امور سیاسی و مبارزات به مجلس آمدند، از جمله حضرات آیت‌الله خامنه‌ای، جناب آقای هاشمی رفسنجانی، شهید دکتر باهنر و شهید رجائی، هیچ مجلسی هیچ گاه به این پر و پیمانی نشد که آن هم اشاره امام بود که همه باید به مجلس بروند و انصافا اشاره حکیمانه‌ای بود و بعد هم همین مجلس بنی‌صدر را که لیاقت ریاست جمهوری را نداشت، ساقط کرد.

*سوال: از حال و هوای روزهای منتهی به فاجعه 7 تیر چه خاطره‌ای دارید؟

*ولایتی: در مورد 7 تیر اتفاقی که درست قبل از آن افتاد، در روز شنبه 6 تیر بود که آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد اباذر ترور شدند. ضبط صوتی که در آن ماده منفجره بود، هنگام سخنرانی ایشان منفجر شد. ظاهرا کار گروه فرقان بود.

*سوال:عضویت شما در حزب جمهوری به چه شکلی بود؟

*ولایتی: ما گروه پزشکی حزب را تشکیل داده بودیم، البته ما انجمن اسلامی پزشکان را از قبل از انقلاب داشتیم. من از دوره دانشجویی از پایه گذران انجمن اسلامی دانشکده پزشکی بودم. بعد هم که پزشک شدم، همراه با همفکران خود، انجمن اسلامی پزشکان را تشکیل دادیم و همین را به حزب منتقل کردیم و عملا انجمن پزشکان حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دادیم. بنابراین هم به عنوان عضو حزب و هم به عنوان نماینده مجلسی که طرفدار حزب بود به آنجا می‌رفتم. در یکشنبه 7 تیرماه 1360، مرحوم شهید بهشتی چند نفر را مامور کردند که آیین‌نامه کنگره حزب را بنویسند. این چند نفر عبارت بودند از: مرحوم آقایان زواره ای، دکتر عباس شیبانی، سید آقایی، شمسیان و بنده. من جزو هیئت رئیسه مجلس هم بودم. در آن زمان جلسه را روز شنبه 6 تیر قبل از واقعه انفجار در اتاق هیئت رئیسه برگزار کردیم. ما را مرحوم شهید بهشتی مامور کرده بودند که آیین نامه کنگره حزب را که قرار بود قریبا تشکیل شود بنویسم. گفتند جلسه بعد چه موقع باشد؟ گفتیم همین فردا یکشنبه که به حزب می‌رویم. کمی زودتر می‌رویم در اتاق دیگری می‌نشینیم و کار حزب که شروع شد، ما هم به آن می‌پیوندیم.
اگر ساختمان قدیم حزب یا عکس آن را دیده باشید، در حقیقت این ساختمان، ساختمان سابق دانشکده الهیات و به صورت L و شامل سالن سخنرانی و یک طبقه بود و بقیه سه طبقه. ما قبل از ساعت نُه به آن ساختمان سه طبقه رفتیم. و در اتاقی نشستیم تا بحث‌های مربوط به تدوین آئین‌نامه حزب را انجام بدهیم. جلسه ساعت نُه تشکیل می‌شد و ما قرارگذاشتیم که ساعت نُه و ربع یا نُه و بیست دقیقه برویم. جلسه سر ساعت نُه تشکیل شد. حدود نُه و چند دقیقه بود که ناگهان دیدیم صدای انفجاری آمد. ما فکر می‌کردیم که بمب در اتاق ما منفجر شده زیرا تمام شیشه‌های اتاق ما خرد شدند و برق هم رفت. از پائین صدای فریاد می‌آمد و بعضی از رانندگان و همراهان افراد در حیاط بودند. آقای دکتر شیبانی از پنجره به آنهائی که در حیاط گفت: «چیزی نیست. اتاق ما بود کسی چیزی‌اش نشده».
از آنجا بیرون آمدیم. در راهروها همه جا تاریک بود و ما روی قشر ضخیمی از شیشه خرده راه می‌رفتیم. به حیاط رفتیم، ولی تا چند دقیقه هنوز متوجه قضیه نبودیم چون هوا تاریک بود یک وقت کسی از بین ما گفت: «این سالنی که بود، دیگر نیست.» سقف سالن به زمین متصل و با خاک یکسان شده بود. تازه همه فهمیدند چه اتفاقی افتاده. بیل و کلنگ آوردند، ولی سقف یکپارچه و بتونی، به شکلی کامل فرود آمده بود. جرثقیلی را از سرچشمه آوردند که این طاق را بلند کند، ولی جرثقیل زورش نرسید، به جای اینکه بتون بلند شود، ته جرثقیل بلند شد. رفتند یک جرثقیل بزرگ‌تر آوردند که در داخل نمی‌آمد. سر در را خراب و سقف را بلند کردند. جرثقیل بزرگ هم یک دفعه در رفت و افتاد. بعضی‌ها را در این کند و کاوها در آوردند علت اینکه عده‌ای زنده ماندند این بود که صندلی‌های آنجا صندلی‌های آهنی ارج بود. سقف روی آنها فرود آمده و عده‌ای به واسطه این صندلی‌ها زنده مانده بودند و اگر روی زمین نشسته بودند همه رفته بودند.

*سوال: از عوامل وقوع حادثه بگوئید.

*ولایتی: به نظرم مهم ترین مطلب این بود که وقتی بنی‌صدر عزل شد، متفقینش از او ناامید شدند. درست روز بعد از عزل بنی‌صدر بود که منافقین به خیابان ریختند و شروع به تیراندازی کردند. آقای هادی غفاری که نماینده مجلس هم بود، تعریف می‌کرد، همان طور که ما در ماشین بودیم، از بغل گوش ما تیر رد می‌شد و منافقین به هر طرف تیراندازی می‌کردند این اولین واکنش شان بود و واکنش‌های بعدی انفجار حزب و انفجار نخست‌وزیری بود و بعد هم ترور ائمه جمعه و وکلای مجلس. وضع طوری بود که هر نماینده‌آی که از مجلس بیرون می‌آمد، به محض اینکه او را پیدا می‌کردند، اگر از گروه اصول‌گراها به تعبیر امروز بود، او را می‌زدند. تعدادی از نماینده‌ها به صورت فردی ترور شدند. کار به جایی رسید که ریاست مجلس، آقای هاشمی رفسنجانی، تصمیم گرفت نمایندگان شبانه روز در مجلس باشند. مقداری پتو و بالش خریدند و ما شبانه روز در مجلس بودیم، چون برای مثال خود من دو بار بعد از آن قضیه تهدید شدم و لذا از خانه‌ام بیرون آمدم. من با مرحوم خانمم و دو تا بچه هر شب خانه یکی از اقوام و دوستان بودیم که ترور نشویم.

*سوال: در آن شرایط که در مجلس می‌خوابیدید، خانواده‌تان را چطور می‌دیدید؟

*ولایتی: گاهی فرصتی پیدا می‌کردیم و تحت حفاظت و پوشش بیرون می‌آمدیم، به خصوص نمایندگان شهرستان‌ها باید در تهران جایی را اجاره می‌کردند که آن قدر‌ها حفاظت نداشت. بیش از یک سال به این دشواری گذشت ائمه جمعه ترور می‌شدند، آدم‌های معمولی مثلا میوه فروشی که عکس امام را داشت و معروف به این بود که حزب‌اللهی است و کاسب جزء بود، در مغازه‌اش ترور می‌شد. مرحوم لاجوردی نقش اساسی در خاموش کردن این فتنه داشت. قاطعیت امام، آقای محمدی گیلانی به عنوان قاضی دادگاه انقلاب و مرحوم لاجوردی به عنوان دادستان انقلاب این غائله را ختم کرد. مردم دیدند که اینها چه موجوداتی هستند. مردم ما همیشه مخالف افراط کاری‌اند. طبع آدم این گونه است. این کارهایی که اینها می‌کردند با هیچ یک از موازین شرعی، عرفی، انسانی، دنیایی، ایرانی و اسلامی حور در نمی‌آمد، لذا کارشان به آمریکا، اسرائیل و صدام حسین کشید.
در حقیقت ما در جنگ در دو جبهه خارجی و داخلی می‌جنگیدیم. از این طرف عده‌ای باید به مرز می‌رفتند و جلوی صدام حسین و حامیانش که عده زیادی از اعراب و کشورهای غربی بودند می‌ایستادند و از آن طرف در داخل منافقین بودند و اصلا کسی بر جان خودش ایمن نبود، معذالک مردم ایستادند. در شهریور سال 1359 جنگ خارجی شروع شد، یعنی دشمن خارجی به ما حمله کرد و هجوم داخلی از تیر 1360 شروع شد و هر دو به موازات هم ادامه پیدا کرد. جالب است که بعضی از گروه‌های سیاسی، حتی در آن زمانی که مردم در مرزها علیه بیگانه‌ها می‌جنگیدند و در داخل، منافقین علیه دولت و حکومت اعلامیه می‌دادند، این سئوال را مطرح می‌کردند که چرا بعد از فتح خرمشهر به جنگ ادامه می‌دهید؟ کسی نیست از اینها بپرسد مگر وقتی خرمشهر فتح شد، بقیه سرزمین ها هم آزاد شدند؟ هنوز بخش مهمی از سرزمین ما در اشغال نیروهای عراقی بود. حالا خرمشهر چه خصوصیتی داشت که اگر ما آنجا را باز پس گرفتیم. ولی هنوز بخشی مهمی از ارتفاعات و مناطقی در کردستان و کرمانشاه و ایلام و خوزستان در تصرف دشمن بود، باید جنگ را تمام می‌کردیم، حداقل باید دشمن را از خاک خودمان بیرون می‌کردیم. آن وقت بعضی از این گروه‌های سیاسی که آن زمان متفق بنی‌صدر بودند، علیه حکومت اعلامیه می‌دادند که چرا به جنگ ادامه میدهد؟ اما کسی نمی‌دید که اینها یک مواجهه جدی با منافقین داشته باشند، چون بالاخره منافقین یک جوری سر منشاشان در گذشته ایجاد شده بود. اینها انشعاباتی بودند که از بعضی از این گروه‌های سیاسی شروع شده بودند. سازمان مجاهدین خلق از گروه‌هایی بود که از همان ابتدا انحرافاتی در برداشت شان از مسائل مبارزاتی سیاسی و اسلامی وجود داشت و بالاخره آن شد، لذا همه اینها دور بنی‌صدر جمع شدند. در جنگ احزاب هم همین طور شد دشمن خارجی به صورت مجموعه مشرکان و یهودیان بنی‌غریظه و بنی‌نذیر به داخل شهر مدینه آمدند.
یعنی مسلمانان در جنگ احزاب از دو طرف تحت فشار بودند. وضعیت ما هم عینا مثل جنگ احزاب بود. در داخل دشمن داشتیم که حتی عده‌ای از اینها در مجلس هم بودند. این طور شده بود که بین ما به صورت طنز رد و بدل می‌شد که هر نماینده حزب‌اللهی که می‌خواهد ترور نشود، در کنار یکی از این نماینده‌هایی که منافقین با آنها کاری ندارند از مجلس بیرون برود، چون هیچ کس با آنها کاری نداشت و حتی یک نفر از آنها مورد تعرض قرار نگرفت. اگر تاریخ ترورها را ببینید، یک نفر از کسانی که به لحاظ مشی سیاسی با بنی‌صدر همراه بودند و به نوعی از او حمایت می‌کردند، توسط منافقین ترور نشدند. هر چه ترور شد از حزب‌اللهی‌ها بود، از جمله حزب‌اللهی‌هایی که فرض کنید در سنگر مسجد محله‌اش از کیان نظام دفاع می‌کرد، بچه‌اش هم در جبهه بود، فرزندش توسط صدام حسین کشته و پدرش در اینجا توسط منافقین ترور شد.
بسیار شرایط سختی بود. آن وقت در چنین شرایطی، دولت‌های غربی و آن کشورهای عربی که از صدام حسین حمایت می‌کردند، به نفع جمهوری اسلامی چه کار می‌خواستند بکنند؟ چه توقعی از آنها بود؟ بنی‌صدر که اینجا چنین کارهایی کرده بود، بعد با مسعود رجوی فرار کرد و به فرانسه رفت و پناهنده شد و در آنجا ماند. اینجا این همه آدم‌های بیگناه و شاخص را ترور کرده بودند، آن وقت فرانسه به اینها پناه داد و غربی‌ها حاضر نشدند. حرف ما را بشنوند. یک آدمی که مزدور آنهاست، در هر کشور جهان سومی و اسلامی اگر مورد تعرض حکومت قرار بگیرد، همه رسانه‌های غربی به صدا در می‌آیند که چرا حقوق بشر نقض شده، ولی یک سبزی فروش به جرم اینکه عکس امام را زده ترور می‌شود و از حقوق بشر خبری نیست. اگر غربی‌ها به معنای واقعی کلمه مخالف تروریسم هستند و مخالفتشان جنبه سیاسی ندارد، چرا یک کلمه حرف نزدند؟ همین حالا برخی از این کشورها به دلیل مشکلات سیاسی‌ای که با جمهوری اسلامی دارند، منافقین را از رده تروریست‌ها خارج و مجالس‌شان تصویب کرده‌اند منافقین، خودشان اقرار کرده‌اند که آدم‌ها را ترور کرده و اعلامیه داده‌اند. این را که نمی‌شود منکر بشویم. پس چرا اینها را از این لیست تروریست‌ها خارج کردند؟ برای اینکه با جمهوری اسلامی ایران سر مسئله هسته‌ای مشکل دارند. این عکس‌العمل کشورهای غربی یا بعضی از کشورهای عربی است. البته تعدادی از کشورهای عربی در آن زمان متحد ما بودند مثل سوریه، الجزایر، لیبی و یمن جنوبی. آن زمان تا حدودی بعضی از گروه‌های سازمان آزادی بخش فلسطین و بعضی از گروه‌های فلسطینی، از جمهوری اسلامی ایران حمایت می‌کردند، لذا تلاشی که عراقی‌ها کردند که جنگ بین عراق و ایران را جنگ بین عرب و فارس کنند، نتیجه نداد، چون بعضی از کشورهای شاخص و مهم جهان عرب مثل سوریه، لیبی و الجزایر با ما رابطه خوبی داشتند و این توطئه شکست خورد، ولی تعدادی از اعراب منطقه، خودشان هم اقرار کردند که حدود هفتاد میلیارد دلار به صدام حسین کمک کرده‌اند، بنابراین آنها از واقعه‌ای که اتفاق افتاد، چه اظهار تاسفی داشتند بکنند؟

*سوال: در مورد پیوندهای تشکیلاتی مجاهدین خلق (منافقین) با سازمان اطلاعاتی مثل سیا بگوئید.

*ولایتی: اینها را باید از آدم‌های اطلاعاتی بپرسید، ولی انسان از قرائن این طور می‌فهمد که آنها پشت منافقین هستند. برای اینکه همین‌ها که این همه کارهای تروریستی کرده‌اند، همین‌هایی که در جنگ علیه ایران و جنگ علیه کردهای عراقی تحت حمایت آمریکایی‌ها در عراق به صدام حسین کمک کرده‌اند، حالا هر چه دولت عراق می‌خواهد اینها را بیرون کند، آمریکایی‌ها نمی‌گذارند.

*سوال: به عنوان کسی که 16 سال وزیر امور خارجه و تقریبا 13 سال هم مشاور مقام معظم رهبری بوده اید، موضع دوگانه غرب را در مواجهه با تروریسم چگونه ارزیابی می‌کنید؟

*ولایتی: هر آدم آزاده‌ای با تروریسم مخالف است ولی اینها در بسیاری از مفاهیم انسانی را به عنوان یک ابزار سیاسی استفاده می‌کنند.
شاهرخ بزرگی
۰۷تیر

خبرگزاری فارس: ابعاد شخصیت آیت‎الله شهید بهشتی و سیر زندگی ایشان خود به خود این نکته را روشن می‌کند که چرا دشمنان انقلاب و اسلام مخصوصاً جریان نفاق این‎همه با او دشمن بود.


به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس،‌ حجت الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان از جمله افرادی است که او را می توان به عنوان تاریخ شفاهی انقلاب دانست. این مطلب پیرامون نفاق شناسی در طول تاریخ اسلام و انقلاب است:
به‎حق ابعاد شخصیت آیت‎الله شهید بهشتی و سیر زندگی، تلاش‌ها و نقش آفرینی‌های او در نهضت و انقلاب اسلامی و شکل‌گیری آن، خود به خود این نکته را روشن می‌کند که چرا دشمنان انقلاب و اسلام، مخصوصا جریان نفاق این همه با او دشمن بود. جریانی که به تعبیر امام همزاد با انقلاب بوده و هست و خواهد بود. بلکه می‌توان گفت جریانی که همزاد شکل گیری اسلام بوده، هست و خواهد بود و شناخت این جریان و عملکرد آن همچنان یکی از مسائل مهم نظام انقلاب ماست.

***
اینجانب از سال 41 و در سن سیزده سالگی که وارد حوزه علمیه قم شدم. ارادت خاصی نسبت به ایشان پیدا کردم. گرچه شناخت من نسبت به ایشان از سال‌ها قبل از آن بود. برای اولین بار در دستگرد اصفهان، در جلسه‌ای که جمع زیادی از مبارزان اصفهان و از جمله شهید آیت مهمان پدرم بودند، خدمت ایشان رسیدم و شاهد بودم که از اوایل صبح تا نزدیک غروب شهید بهشتی به تنهایی با آن مجموعه بحث می‌کردند و عمده بحث در مورد مرحوم کاشانی و مصدق و ماجراهای آن دوران بود. من در آن سن و سال چندان متوجه عمق مسئله نمی‌شدم، ولی از همان زمان این مسئله برایم روشن بود که ایشان می‌تواند با یک جمع 7-8 نفره که همگی افراد تحصیلکرده و سطح بالایی بودند، بحث و آنها را قانع و مجاب کند.

***
بررسی شکل‌گیری دبیرستان «دین و دانش» در قم و فعالیت‌های نوینی که شهید بهشتی در آن زمان در قم آغاز کرد، با توجه به توصیف شرایط آن زمان (حتی در حوزه علمیه قم) بسیار ضروری است؛ زیرا نشان می‌دهد که این حرکت شهید در آن دوران چقدر دوراندیشانه و مدبرانه بوده است. به دنبال این فعالیت‌ها شهید بهشتی که جزو اولین یاران امام است، از اقامت در قم ممنوع و همین ممنوعیت، منشأ خیر می‌شود. مهاجرت ایشان به تهران و گسترش فعالیت‌ها در دانشگاه‌ها و سطوح دیگر و ارتباط با مؤتلفه اسلامی و نقشی که در ماجراهای حساس آن زمان ایفا کرد و سرانجام مهاجرات ایشان به آلمان، در هر یک از این مقاطع، آثار و برکات ارزشمندی را برای پیشبرد نهضت به ارمغان آورد.

***
در زمانی که ایشان در آلمان بود، در سال 48 به نجف اشرف مشرف شد. من هم آن زمان در نجف اشرف بودم. یک شب در مدرسه آیت الله بروجردی، طلبه‌های اصفهانی از ایشان دعوت کردندو جلسه بحث و گفت‌وگو برقرار شد. مرحوم علامه فانی نیز که از مراجع و صاحب رساله و از علمای بزرگ بود، در این جلسه حاضر شد. ایشان طبق روال از فرصت حداکثر استفاده را کرد. برخی از طلبه‌ها تصور می‌کردند که مرحوم شهید بهشتی که در آلمان زندگی می‌کند و سال‌ها از حوزه دور بوده و قبل از آن هم در تهران بوده، تسلط و حضور ذهن چندانی در بحث‌های علمی نداشته باشد، اما بحث بسیار جدی و فنی بین ایشان و علامه فانی که تقریبا بخش اعظم وقت جلسه به آن گذشت، باعث شد که همگی متوجه عمق بینش و تسلط شهید بهشتی در مباحث فقهی و اصولی که رشته تخصصی علمای نجف بود،‌شدند.

***
نکته دیگری که من به علت مباشرت با شهید بهشتی متوجه آن شدم، زندگی شخصی و وارستگی ایشان در قبال مسائل دنیا بود. این قضیه را یک وقتی برای شهید منتظری بیان کردم و آنقدر این نکته برایش جالب بود که جهت‌گیری او از همان موقع عوض شد و به شهید بهشتی پیوست و سرانجام به آنجا رسید که خون پاک آنها در هفتم تیر به هم پیوند خورد و با هم به ملکوت اعلی پرواز کردند. فکر می‌کنم بیان این داستان در نگاه مثبت و عمیق او به شهید بهشتی، مخصوصا در آن شرایط نقش بسیار مؤثری داشت.

***
قبل از انقلاب دو نفر از دوستان که یکی از آنها زنده است و دیگری از دنیا رفته و آن که زنده است، متأسفانه در سال‌های اخیر دچار مشکلاتی شد، بر سر مال دنیا با هم دعوایشان شد و به شدت باهم درگیر شدند. بنده چون با هر دو رفیق بودم، سعی کردم بین آنها را اصلاح کنم، ولی نشد، سرانجام پیشنهاد کردم که اگر هر دو شهید بهشتی را قبول دارید، برویم تهران منزل ایشان و صورت مسئله را برایشان بیان کنیم و ایشان قضاوت کنند. تماس گرفتیم، قرار گذاشتیم و خدمت ایشان رسیدیم. در آن زمان منزل شهید بهشتی نزدیک حسینیه ارشاد بود، البته هنوز آن منطقه کاملا ساخته نشده بود و ما از فضاهای کاملا بایر عبور می‌کردیم تا برسیم به منزل شهید بهشتی. شب، طبق قرار خدمت آقای بهشتی رسیدیم. این دو برادر به تفصیل داستان و صورت مسئله را برای ایشان بیان کردند. البته یکی از آن دو که معروف‌تر و معتبرتر و رفاقت بیشتری با شهید بهشتی داشت، چون هم لباس و شاید همدرس ایشان بود، انتظار داشت حرف او بهتر جا بیفتد و احیانا آقای بهشتی به نفع او قضاوت کند. شهید بهشتی طبق شیوه و عادت خودش، با تأمل همه حرف‌های آن دو را گوش کرد. حالا انتظار قضاوتی بود و احیانا قضاوت به نفع آن آقایی که همشهری هم بود. مرحوم شهید بهشتی فرمود بد نیست یک داستان بگویم و اشاره کرد به جمعی از دوستان که از خوبان بودند و شرکتی را تأسیس کرده بودند و کار ساخت و ساز و امثال اینها را انجام می‌دادند. کاری که بسیار درآمد زا بود و وضعیت خوبی داشت.
ایشان فرمودند که این جمع دوستان آمدند پیش من و به من گفتند ما علاقه‌مندیم بخشی از سهام این شرکت را به نام شما کنیم و شما شریک ما باشید. من به آنها گفتم من طلبه هستم و اهل شرکت و تجارت نیستم و پول این کار را هم ندارم. آن دوستان گفتند، خوب اگر شما پول ندارید اشکال ندارد. ما از شما پول نمی‌خواهیم، فقط شما قبول کنید بخشی از سهام شرکت به نام شما و برای شما باشد، بدون اینکه پول بدهید. ما سهم شما را خودمان تقبل می‌کنیم و درآمدش در اختیار شما باشد. آقای بهشتی فرمودند به ایشان گفتم: «نه،‌من به این شکل هم مایل نیستم. من طلبه هستم و خدا رزق مرا می‌رساند و نیازی به شرکت و درآمد آن نمی‌بینم.» گفتند: «این سودی را که از بابت سهامی که به نام شما می‌کنیم و به شما می‌دهیم، برای شخص خودتان نباشد و برای اسلام و برای نهضت خرج کنید. ما فقط می‌خواهیم نام شما و برکت نام شما در این شرکت باشد» به آنها گفتم:«من برای زندگیم برنامه و راه و روشی دیگر دارم و به شیوه طلبگی خودم عمل می‌کنم و مناسب نمی‌دانم که خودم را در این گونه امور وارد کنم و از زی طلبگی خود خارج شوم» سرانجام به هر شکلی که قضیه را مطرح می‌کنند شهید بهشتی نمی‌پذیرد.
آیت الله بهشتی این ماجرا را با شیوه زیبا و بیان مخصوص به خود بیان کرد و من در ادامه صحبت ایشان به چهره آن دو برابر نگاه کردم و دیدم که هر دو در برابر عظمت روح شهید بهشتی، مثل شمع دارند آب می‌شوند و فرو می‌ریزند.

***
ایشان در دوران بعد از انقلاب و تصدی مسئولیت‌های حساس و مهمی که در شورای انقلاب و مجلس خبرگان و در مسئولیت دیوان عالی کشور و در قوه قضاییه داشت، آن طور که من فهمیدم، از هیچ یک حقوقی دریافت نکرد و همچنان با همان حقوق آموزش و پرورش زندگی را سپری می‌کرد. جالب این بود که با این همه وارستگی، جریان نفاق چه اتهامات و چه افترائاتی را که برازنده خودشان بود، به این عزیز نسبت دادند. البته شیوه منافقین همین است که آنچه را خودشان گرفتار آن هستند. با تهمت افترا و شایعه سازی به نیکان نسبت می دهند.

***
به مناسبت سالگرد این ایام مروری کردم بر بخش‌هایی از سخنان امام (ره) بعد از حادثه هفتم تیر. با اینکه در آن زمان تقریبا در تمام سخنرانی‌های امام حضور داشتم، صحبت‌های امام برایم تازگی داشتند. اجازه می‌خواهم فرازهایی از سخنان حضرت امام را در این مورد قرائت کنم که ازهر چه بگذری سخن دوست خوش تر است.
امام فرمودند:«من ایشان را به مدت بیست سال و بیشتر می‌شناختم، مراتب فضل و تفکر و تعهد ایشان بر من معلوم بود و آنچه که من در مورد ایشان متأثر هستم، شهادتشان درمقابل آن ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی را که به انقلاب، متعهدتر و در آن مؤثرند، بیشتر مورد هدف قرار داده‌اند.» در زمان پیامبر اکرم (ص) و بعد از ایشان هم مسئله همین بود.
یکی از مبانی کار منافقین که نمایندگان و نفوذی‌های جریان کفر و شرک در داخل جامعه اسلامی هستند این است که بیشتر به سراغ کسانی می‌روند که هم ایمان قوی‌تر و هم نقش مؤثری در جامعه و نظام اسلامی دارند. امام می‌فرمایند: «ایشان در طول زندگی مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها بود. تهمت‌های ناگوار به ایشان می‌زدند. می‌خواستند آقای بهشتی را موجودی ستمکار و دیکتاتور معرفی کنند؛ در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را می‌شناختم و بر خلاف آنچه این بی‌انصاف‌ها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و «مرگ بر بهشتی» گفتند، او را یک فرد متعهد، مجتهد، متدین، علاقه‌مند به ملت، علاقه‌مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می‌دانستم... خدا انصاف بدهد آنها را که خودشان انحصار طلب بودندو می‌خواستند شهید بهشتی، خامنه‌ای و رفسنجانی و امثال اینها را از صحنه‌ خارج کنند. اگر چه اینها در سال‌های اول یک نمایشی از مخالف با نهضت آزادی به راه انداختند، ولی معلوم بود که فرزندان نهضت ازادی هستند و سرانجام راهشان و هدفشان با نهضت آزادی یکی شد. قضیه آقای بهشتی نبود. شما دیدید که در طول این یکی دو سال با چه افرادی مخالفت شد. قضیه، قضیه شخصی افراد نبود. قضیه همان جریان بود که با اصل و اساس مخالفت کنند. قضیه دفترهای هماهنگی در سراسر کشور یک قضیه اتفاقی و عادی نبود. از همان وقت که دیگر اساس سلطنت سست شد، این جریان به کار افتاد. همان وقت که من در پاریس بودم این جریان شروع شد. همان وقت هم می‌خواستند شاه را نگه دارند، به اسم اینکه او سلطنت کند نه حکومت. با این اسم می‌خواستند حفظش کنند و از همان وقت هم می‌خواستند که بختیار را بیاورند و با ما آشتی دهند. ما کانه نزاعمان با بختیار بود از این جریان. از اول یک جریانی منسجم و برنامه‌ریزی شده در کار بود و ما درست توجه به آن نداشتیم، کم کم هی مطالب معلوم شد، کم کم خودشان را لو دادند و رسید که به اینجا و من هر چه جدیت کردم که نرسد به اینجا، رسید. نه از باب اینکه از اینها اعتمادی داشتم، از جهات دیگری که به خود آقایان گفتم. حالا رسیده به اینجا که از حفظ شاه و بعدش بختیار و بعدش شورای سلطنتی و بعدش اصل جمهوری اسلامی که با آن مخالفت شد و بعدش مجلس خبرگان و بعدش مجلس شورای اسلامی و بعدش دولت و بعدش قوه قضاییه که با همه مخالفت می‌شد. نه از باب اینکه با رجایی و بهشتی و امام جمعه تهران مخالفتی داشتند، چه مخالفتی؟ یک جریانی بود که باید افراد متعهد نباشند. اگر شد آنها را از صحنه بیرون کنند و منعزل کنند از مردم، بهتر، شایعه سازی کنند که حتی این اجناسی که برای جنگ زده‌ها می‌خواهند ببرند، این می‌رود توی جیب آقای بهشتی و آقای خامنه‌ای و آقای کذا، آقای هاشمی. هر جنایتی که در ایران به دست خود آنها واقع می‌شد، به مردم می‌گفتند که اینها کردند. این جریانی بود و هست که می‌خواهند این کشور را با آن جریان بکشند به طرف امریکا. نباید ما فراموش کنیم که در جنگ با آمریکا هستیم ما در جنگ با تفاله‌های آمریکا هستیم، این تفاله‌هایی که قالب زدند خودشان را و ما غفلت کردیم. الان هم هستند. باید هر یک از اینها را شناسایی کنید و به دادگاه‌ها معرفی کنید، بنشینید که باز یک جایی را آتش بزنند. اینها می‌خواهند خرابی کنند. کاری ندارند به این که کی کشته بشود. و کی از بین برود، دشمنی خصوصی هم با هیچ کدام ندارند. خوب هفتاد و چندنفر از بهترین جوانان ما را از بین برود. اینها با افرادشان آشنایی نداشتند، نمی‌شناختند، اما می‌خواستند یک شلوغی بشود یک انفجاری حاصل بشود و مردم از صحنه بیرون بروند و دیدند که خیر، عکس شد مطلب. این شهادت اسباب این شد که همه با هم منسجم بوشند. این اسباب این شد که مشت این ادعا کن‌ها که ما برای آزادی و برای کذا می‌خواهیم زحمت بکشیم و باید این ملت آزاد باشد و کذا، مشت اینها باز شد که اینها از چه سنخ آزادی میخواهند، آزادی انفجار! آزادی انفجار اینها می‌خواهند. اینها خواستند که این منافقین هم آزاد بیایند توی مردم.
«بعد از یک سال دیگر بسیاری از جوان های ما را منحرف کنند و بسیاری از کارهایی که می‌خواهند مخفیانه انجام بدهند، آزادانه انجام بدهند. برای اینکه، آزادی هست! بی‌جهت نیست که در آن نطق‌های با اجتماع یاد روز عاشورا سوت می‌زنند و کف می‌زنند. امام مظلوم ما، پای نطق و سخنرانی یک آدمی که با آنها دوست است، کف می‌زنند و سوت می‌کشند و آمریکا را از یاد می‌برند. خط این بود که اصلا آمریکا منسی بشود. یک دسته شوروی را طرح می‌کردند تا آمریکا منسی بشود، یک دسته «الله اکبر»‌را کنار می‌گذاشتند،‌ سوت می‌زدند و کف می‌زدند آن هم روز عاشورا خط این بود که این قضیه مرگ بر آمریکا منسی بشود.»

***
مطالعه انبوه مطالبی که حضرت امام در این زمینه به خصوص سخنرانی‌های ایشان در روز 8 تیرماه و روزهای بعد از آن که در حسینیه جماران ایراد کردند، عمق بینش امام را نسبت به حوادث و مسائل پشت پرده و دشمنی و کینه‌های آمریکا و مزدوران آنها و جریان نفاق به خوبی نشان می‌دهد. اگر این جریان نفاق همچنان هست و خواهد بود. مسئله نفاق‌شناسی، مسئله مهمی است که باید مورد مداقه و پژوهش قرار گیرد و با برگزاری سمینارهای علمی و پرسش و پاسخ خصوصا از منظر قرآن، این جریان خطرناک را بشناسیم. به طور نمونه اگر چند آیه اول سوره بقره ملاحظه شود، توضیح مختصری راجع به مومنین و دو آیه راجع به مومنین و دو آیه راجع به کفار است و وقتی می‌رسد به منافقین، در آیات پیوسته و متعدد خصوصیات و ویژگی‌های نفاق و منافق را بیان می‌فرماید و ده‌ها آیه در قرآن کریم به بیان مشخصات منافقان اختصاص یافته است که با بررسی و معرفت به آنها دقیقا می‌توان منافقان را در جامعه اسلامی شناخت.
یکی از مشخصات منافقان را در این آیه ملاحظه می‌کنیم:
«بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما» «الذین یتخذون الکافرین اولیا من دون المومنین اییتعون عندهم العزه فان العزه لله جمیعا» «منافقی را بشارت ده که عذابی درد آور بر ایشان آماده شده است. کسانی که به جای مومنان، کافران را به دوستی می‌گیرند: آیا عزت و توانایی را نزد آنان می‌جویند، در حالی که عزت به تمامی از آن خداست.»

***
یکی از شاخصه‌های نفاق و منافق این است که به جای دوستی با مومنان، کافران را ولی خود می‌دانند و آنان را دوست خود قرار می‌دهند، آن چنان که گویی عزت خود را در پیوند با کفار می‌جویند، در حالی که تمامی عزت برای خدا و به دست اوست و تنها راه دستیابی به عزت در بندگی و قرب حق است. شاهد هستیم که عده‌ای در حالی که شیفته آمریکا و غرب هستند و عزت و شوکت خود را در برقراری رابطه دوستانه با کفار و دشمنان اسلام می‌پندارند، از مردم مومن و حزب‌اللهی و متلزم به ارزش‌ها و احکام الهی بدشان می‌آید و متدینین را به گمان خام خود با عناوینی مثل انحصار طلب واپس گرا، گروه فشار و سایر اتهاماتی که خودشان مصداق بارز آن هستند، می‌گویند منافقان نسخه مطابق با اصلش یعنی آمریکا هستند. آمریکایی که خود بزرگ‌ترین دیکتاتور دنیاست، جمهوری اسلامی را متهم به دیکتاتوری می‌کند و در عین حال خود را مظهر آزادی و آزادیخواهی تبلیغ می‌کند. شاید در طول تاریخ هیچ دولتی مانند آمریکا حقوق بشر را پایمال و منزلت بشر را حتی در داخل آمریکا منهدم نکرده باشد، در حالی که هیچ دولتی هم در دنیا مثل آمریکا مدعی دفاع از حقوق بشر نیست، اما جمهوری اسلامی و هر دولتی را که نوکر آمریکا نباشد، متهم به تضییع حقوق بشر می‌کند.

***
آنها نام اشغالگری را آزاد‌سازی می‌گذارند و با پوشش و شعار صلح‌طلبی، جنگ افروزی می‌کنند. با عنوان فریبنده دموکراسی بدترین و زشت‌تری استبداد را در خدمت سرمایه‌داری و غارت جهان به کار می‌گیرند. با نام اومانیسم و مردم سالاری، انسانیت را در اسارت شهوت و شکم به دره حیوانیت و بردگی برای زورمداران و زراندوزان ساقط می‌کنند. با شعار مبارزه با تروریسم، زمینه‌ساز تروریسم، پرورش دهنده و حامی تروریست‌ها هستند و خود جنایت‌بارترین اعمال تروریستی را مرتکب می‌شوند. منافقان نیز به عنوان ستون پنجم و عوامل نفوذی کفر و استکبار، با بهره‌گیری از همان شیوه‌های شیطان بزرگ و برای تحقق همان اهداف پلید می‌کوشند.
بیش از هر کسی شعار اصلاح‌طلبی می‌دهند، اما در پوشش این شعار فریبنده، یکسره به دنبال افساد هستند: «چون به آنان گفته شود که در زمین فساد نکنید، می‌گویند ما مسلمانیم»

***
منافقان از دیدگاه قرآن، ویژگی‌های فراوان و قابل شناسایی و ارزیابی دیگری دارند که احصا و توضیح آن بحث مستقلی را می‌طلبد. فعلا در این مجال، دستورالعمل قرآن را در مورد چگونگی برخورد با منافقین مرور می‌کنیم.
«لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی‌المدینه لنفرینک بهم ثم لا یجاورو نک فیها الا تقلیلا» ،«ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلو تقتیلا»،«سنته الله فی‌الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنه لله تبدیلا»؛ اگر منافقین و بیمار دلان و آنها که در مدینه شایعه پراکنی می‌کنند دست از این کار برندارند، تو را بر آنها مسلط می‌گردانیم تا پس از آن جز اندکی در شهر، مجاور تو نباشند. اینان لعنت شدگانند. هر جا یافته شدند باید دستگیر و به سختی کشته شوند. این سنت خداوندی است که در میان گذشتگان بود و در سنت خدا تغییری نخواهی یافت (سنتی که پیش از پیغمبر اسلام و در زمان پیغمبر گرامی (ص) و تا ابد تغییر نخواهد کرد»
از این واوهای عطف، می‌شود فهمید که منافقین، بیماردلان و شایعه‌سازان سه عنوان جداگانه هستند که البته گاهی هم یکجا مصداق پیدا می‌کنند. اول نام منافقین را ذکر می‌فرمایند سپس «مرجفون فی المدینه» یعنی آنها که دل مردم را خالی می‌کنند، شایعه پراکنی می‌کنند، روحیه مردم را نسبت به اسلام، انقلاب و نظام سرد می‌کنند اینها «مرجفون فی‌المدینه» هستند «والذین فی قلوبهم مرض» آدم‌های بیمار دل هستند و در آیه دیگر قرآن، آیه سوره مانده یکی از مشخصه‌های «الذین فی قلوبهم مرض» را این گونه بیان می‌کنند که آنها کسانی هستند که «یقولون نخشی ان تصبینا دائره». دائما، هم خودشان می‌ترسند و هم مردم را می‌ترسانند. می‌گویند: آمریکا در خلیج فارس، در دریای عمان، در پاکستان، در افغانستان، در آسیای میانه، در قفقاز، در ترکیه، در شمال عراق، جنوب عراق و دور تا دور ما را احاطه کرده است و ما چاره‌ای جز سازش و تسلیم نداریم.
یکی از همین آقایان در یکی از مراکز استان‌ها گفته بود که با توجه به حضور آمریکا در منطقه و دایره‌ای که دور ما کشیده است و حتی مرزهای ما را با اطلاعاتش با ماهواره‌هایش با ابزار دیگرش در نوردیده، ما چاره‌ای جز تسلیم در برابر آمریکا و غرب نداریم، ولی قرآن جوابشان را می‌دهد که «عسی الله ان یاتی بالفتح اوامر من عنده» کمی صبر کنید، همان بلایی که خدا بر سر شاه، اسحاق رابین و صدام آورده، در آینده نزدیک یقینا بر سر بوش و شارون و حکومت آمریکا و اسرائیل خواهد آورد و در این شبهه‌ای نخواهد بود اگر در آیات و 16 سوره فصلت تدبر کنیم بعد از «و اما ثمود» یک قاعده و سنت الهی را در مورد مستکبران و مخصوصا ابر مستکبر و به اصطلاح ابر قدرت زمان، یعنی آمریکا به دست می‌آوریم: «فاستکبروا فی الارض بغیر الحق و قالوا من اشد مناقوه الوم یروا ان الله الذی خلقهم هوا شد منهم قوه و کانوا بایاتنا یحجدون» پس به ناحق در زمین گردنکشی کردند و گفتند چه کسی از ما قدرتمند‌تر «ابر قدرت» است؟!
نمونه بارز این وصف حال، استکبار جهانی آمریکا، به خصوص بعد از فروپاشی ابر قدرت شرق است که مسنی قدرت و برتری طلبی، آنها را کور کرده است. آیا نمی‌دیدند که خدایی که آنان را آفریده است از آنها نیرومندتر «ابر قدرت» است که آیات ما را انکار می‌کنند؛ اما روزگاران استکبار و دعوای ابر قدرتی آنان دیری نخواهید پایید و همان گونه که در طول تاریخ بشر و حتی در دوران معاصر خودمان، سقوط مستکبرانی چون آلمان نازی و هیتلرهای آن، شوروی و استالین‌های آن، شاه و ایادی او، حاکمیت بعث و صدام‌های آن را شاهد بودیم، بی‌گمان ابر قدرت آمریکا و بوش‌های آن نیز مصداق و مشمول این سخن هستند که : «فارسلنا علیهم ریحا صر صرا فی ایام نحسات لنذیقهم عذاب الخزی فی الحیوه الدنیا و لعذاب الاخره اخری و هم لا ینصرون» ما نیز طوفانی سخت در روزهای شوم برسرشان فرستادیم تا در دنیا عذاب خواری و ذلتی را که دقیقا متناسب با استکبار و برتری طلبی آنهاست، به آنها بچشانیم که قبل از آخرت، در همین دنیا دامن آنها را قطعا خواهد گرفت و تامل در عاقبت و فرجام ذلت‌بار رضاخان، محمدرضا خان، صدام و امثال آنان تفسیری عینی از عذاب خزی و در همین دنیا را نشان می‌دهد و البته عذاب آخرت خوار کننده‌تر است و کسی به یاری ایشان برنخیزد.

***
قرآن در موارد متعدد، منافقان را افراد بی‌شعور معرفی می‌کند و به راستی بی‌شعوری بالاتر از این نیست که انسان به جای خدا که مبدا عزت مطلق است، عزت خود را در رابطه و دلبستگی به کفار مستکبر جستجو کند! کفارمستکبری که قدرت و ابرقدرتی آنها به تعبیر قرآن، به سان تارهای خانه عنکبوت، بی‌بنیان است و زوال پذیر است و بدا به حال سست عنصرانی که همچون حشراتی ضعیف در دام تارهای عنکبوتی می‌افتند و هستی خود را می‌بازند و فنا می‌شوند.

***
به هر حال منافقانی که هم بیمار دل هستند و هم با شایعه پراکنی و جوسازی در صدد تضعیف پایه‌های نظام و جامعه اسلامی می‌باشند و در نقش ستون پنجم دشمنان اسلام، زمینه‌ های براندازی نظام اسلامی را فراهم می‌کنند، با سخت‌ترین برخورد قرآنی مواجهند: «ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلو تقتیلا» باید تحت تعقیب سخت قرار گیرند هر کجا یافت شدند، دستگیر شوند و به سختی کشته شدند، قرآن این برخورد شدید و سخت را با این جریان یک سنت ثابت دانسته که قبل از اسلام بوده و پیامبر (ص) نیز مامور به آن شده و تا همیشه نیز این سنت الهی پایدار و برقرار خواهد بود: «سنته الله فی الذین خلوا من قبل و لعن تجد لسنه الله تبدیلا»

***
جالب است توجه کنیم که حتی قدرت‌های شیطانی و مشخصا مدعیان دموکراسی و لیبرالیسم غربی و آمریکایی، در راستای اهداف مادی و صیانت از نظام‌های استکباریشان، دقیقا و بدون واهمه، سخت ترین و خشن‌ترین برخورد را با هر جریان و فردی که به مقابله با کیان و موجودیت نظام آنها برخیزند، به عمل می‌آورند همین مدعیان حقوق بشر که ظاهرا با حکم اعدام هم مخالفند، آنجا که منافعشان تا چه رسد به موجودیتشان به خطر بیفتد، کانه در چهارچوب همین سنت‌الهی در مسیر باطلشان به راحتی کشتن پشه و مورچه،‌آدم‌ها را می‌کشند! در همین ایام، در مهد تمدن و دموکراسی غربی، یک نماینده مجلسشان نه به عنوان حمایت از فلسطینی‌ها، بلکه به عنوان یک نظر روان‌شناسانه، نکته‌ای را درباره عملیات استشهادی (به تعبیر آنها انتحاری) به زبان می‌آورد و آن را ناشی از برخورد و فشار غیر قابل تحمل صهیونیست‌ها، قلمداد می‌کند، در کمترین زمان ممکن و در ظرف یکی دو روز از تمام سمت‌ها و مسئولیت‌هایش برکنار می‌شود، اما وقتی نوبت به جمهوری اسلامی می‌رسد، ما باید بنشینیم و تماشا کنیم که عده‌ای منحرف، پایه‌ها و اصول اسلام و نظام اسلامی و خط و راه امام، احکام اسلام و اصل اسلام را مورد تهاجم قرار دهند و انواع فحشا و منکرات و عوامل منهدم کننده را در جامعه ترویج کنند و کمترین برخوردی با این جریان‌، با هیاهوی بلندگوهای غربی و صهیونیستی رو به رو شود و اصحاب تسامح و تساهل نیز با آنها همصدا شوند.
اما این آیه قرآن است که با قاطعیت می‌فرماید: «کتب‌الله لاغلین انا ورسلی» و «فان حزب‌الله هم الغالبون» و این نیز سخن امام است که فرمود: «من با اطمینان می‌گویم که اسلام ابر قدرت‌ها را به خاک مذلت می‌نشاند»

«یادمان شهید بهشتی و 72 تن از یارانش در خبرگزاری فارس»

شاهرخ بزرگی
۰۷تیر

حجت الاسلام طائب با تبیین اهداف چشم‌انداز ۱۴۰۴ گفت: دشمن و جریان انحرافی به شدت به دنبال آن است که جلوی محقق شدن آنرا بگیرد، بنابراین اقدام به پخش CD "ظهور بسیار نزدیک است " کردند تا مسئولان و مدیران کشور از اجرای این سند بسیار مهم باز بدارد.

به گزارش ازفارس، حجت‌الاسلام و المسلمین مهدی طائب استاد حوزه و دانشگاه در مراسم بررسی ویژگی‌های شخصیتی مقام معظم رهبری در شرایط داخلی و بین‌المللی دوره رهبری ایشان، در ابتدا با تشریح شرایط حکومت رسول گرامی اسلام(ص) و حضرت علی(ع)، اظهار داشت: حکومت همیشه به صورت جمعی معنا پیدا می‌‌کند، لذا حکومت مجموعه‌ای است که توسط یک مجموعه، اداره می‌‌شود نه یک فرد، بنابراین پیامبر(ص) به عنوان یک حاکم فردی معصوم بود، اما در حکومت او ممکن بود اطرافیانش ضعف‌هایی ‌داشته باشند، چراکه پیامبر(ص) هیچ‌گاه فرصت نیروسازی نیافتند.

وی گفت: به غیر از معصومین(ع) سایر افراد ممکن است اشتباه کنند، چرا‌که پیامبر گرامی اسلام و حضرت علی(ع) فرصت تربیت نیرو را نداشتند.

این استاد حوزه و دانشگاه با تاکید بر اینکه حکومت اسلام بعد از پیامبر(ص) از منافقین ضربه خورد نه از کفار، گفت: این به آن دلیل بود که حضرت علی(ع) فرصت تربیت نیرو‌سازی نداشتند، لذا بعد از آنکه حکومت را از دست ایشان یعنی حضرت علی(ع) غصب کردند، در طول ۲۵ سال اقدام به تربیت نیرو کردند تا توانسته حکومتی را مستقر کنند، دشمن نیز متعاقباً‌ تصمیم گرفت این نیروها را از او بگیرد.

حجت‌الاسلام طائب ادامه داد: در عصر معاصر نیز دشمن در سال ۵۷ متوجه شد که امام خمینی(ره) در سال‌های قبل نیروهای انقلاب را تربیت کرده است، بنابراین سعی کرد که نیروهای امام(ره) را با ترور از دست او بگیرد، لذا من معتقدم ‌دشمن دقیقاً می‌دانست که چه کسانی را باید از سر راه بردارد و اصلا ترورهای زمان انقلاب، ترورهای کوری نبود، دشمن کور عمل نمی‌کرد و با دقیق‌ترین انتخاب سعی کرد نیروهای خوب انقلاب را از بین ببرد.

وی در ادامه با اشاره به CD "ظهور بسیار نزدیک است "، گفت: این CD هم اسمش و هم محتوایش غلط است، چرا‌که بیش از هزار سال است که علمای اسلام گفته‌اند که ظهور نزدیک است و ادعاهای آن‌ها نیز طبق آیه قرآن راست و درست است، اما اینکه عده‌ای بخواهند ظهور را بسیار نزدیک بخوانند و برای آن مصداق معرفی کنند، نیاز به دلایل قطعی دارد.

وی با بیان اینکه شیعه در بحث مهدویت و ظهور امام زمان(عج) منطق قوی و روشن دارد، گفت: امام زمان(عج) باید کاری را که انبیاء و ائمه دیگر نتوانستند انجام دهند، به انجام برسانند،‌ یعنی ایشان باید حکومت عدل جهانی را تشکیل دهد و لذا حکومت عدل یعنی اینکه از صدر تا ذیل آن همه عادل باشند.

وی با بیان اینکه امام زمان(عج) در حکومت خود نیاز به نیروهای متخصص و متعهد دارد، گفت: ظهور حضرت نیازمند وجود نیروهای تربیت شده برای حکومت جهانی است.

این استاد حوزه و دانشگاه در بخش دیگری از سخنان خود به فرمایش حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر این که فرمودند ما مقدمه‌ساز حکومت امام زمان(عج) هستیم، گفت: رهبران الهی هیچگاه در تاریکی به سمت هدف تیر پرتاب نمی‌کنند و این یعنی اینکه ایشان راه خود را به روشنی می‌دانند، بنابراین امام(ره) بعد از خود پرچم رهبری حکومت را به دست مقام معظم رهبری دادند.

طائب با اشاره به برخی از ویژگی‌های منحصر به فرد مقام معظم رهبری گفت: رهبر معظم انقلاب یک فرد جامع‌الاطراف و با معلومات بسیار بالا هستند و با توجه به مطالعات بسیار زیادی که دارند، از مسائلی که بسیاری گمان نمی‌کنند، به صورت عمیق مطلع هستند.

وی یا بیان اینکه رهبر معظم انقلاب سنگ صبور حضرت امام بودند، گفت: یک سری از شخصیت‌ها نیز بودند که نسبت به احترام و منزلتی که حضرت امام خمینی(ره) نسبت به حضرت آیت‌الله‌ خامنه‌ای داشتند، به شدت حسادت می‌کردند.

این استاد حوزه و دانشگاه گفت: دشمن تصمیم گرفته است امروز برای زمین زدن انقلاب اسلامی ایران با استفاده از راه‌ها و حرف‌های مثبت، مبانی اسلامی را مورد هجوم قرار دهند.

طائب اظهار داشت: تمام هدف نظام جمهوری اسلامی ایران رساندن بار سنگین حکومت اسلامی به سرمنزل مقصود و تحویل آن به دست صاحب اصلی‌اش حضرت مهدی (عج) است، بنابراین دشمن قصد دارد با مطالعه عمیقی که در این زمینه داشته است، طوری به مسئولان و مردم ما که این بار سنگین را به دوش می‌کشند، القاء کند که ظهور بسیار نزدیک شده است و دیگر نیازی به فعالیت، کار و برنامه‌ریزی برای آینده نیست تا اینکه مردم و مسئولان این بار را بر زمین بگذارند و از ادامه راه منصرف شوند چراکه می‌گویند امام زمان به زودی می‌آید و دیگر نیازی به ساختن و برنامه‌ریزی نیست.

وی ادامه داد: برنامه چشم‌انداز ۱۴۰۴ با کار کارشناسی دقیق و با هوشمندی و درایت رهبر معظم انقلاب طراحی و تدوین شده است و قصد دارد نظام جمهوری اسلامی ایران را در ۲۰ سال آینده به جایگاه واقعی خود برساند، اما دشمن به شدت به دنبال آن است که جلوی تحقق آنرا بگیرد، بنابراین اقدام به ترویج CD "ظهور بسیار نزدیک است " کردند تا مسئولان و مدیران کشور از اجرای این سند بسیار مهم باز بدارد.

این استاد حوزه و دانشگاه خاطرنشان کرد: در این برنامه ۲۰ ساله، آینده جهان اسلام، ملت‌های مسلمان و مستضعفان جهان درنظر گرفته شده است، لذا امروز این جریان انحرافی که بر سر زبان‌هاست، از همین جا نشأت می‌گیرد و این موضوع را دنبال می‌کند‌ که رهبر معظم انقلاب با بصیرت و تدبیر آن‌را حل کرده و مسئولان را به ساختن و کار در راستای برنامه چشم‌انداز ۱۴۰۴ هدایت کردند.

طائب ‌گفت: برخی جریانات‌ به‌دنبال این هستند که با ایجاد شرایطی کاری بکنند که آقای احمدی‌نژاد مسئولیت خود را رها کند و برود، اما قطعا مقام معظم رهبری وی را تا پایان دوره ریاست جمهوری نگه خواهند داشت.

وی همچنین با اشاره به انتخابات مجلس نهم گفت: قطعا مجلسی بسیار بهتر از این مجلس فعلی خواهیم داشت، مردم ما در وضعیتی هستند که گزینه ‌خود را بسیار عالی انتخاب ‌و مجلسی بسیار فهیم و متدین انتخاب خواهند کرد‌ تا ما این معضلاتی را که در این مجلس داشتیم، در مجلس بعد نداشته باشیم.

این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: ضمن اینکه از این مجلس تشکر می‌کنیم ولی انصافاً در برخی جاها زیاد چوب لای چرخ دولت احمدی‌نژاد گذاشت، در عین حال که جلوی بسیاری از اعوجاجات احتمالی را هم همین مجلس گرفت.

طائب گفت: نمره مجلس ۸۰ است، اما ‌باید کاری کنیم که نمره مجلس بعدی ۱۰۰ ‌باشد‌ و قطعا اینگونه خواهد بود‌ و این جریان انحرافی هیچ جایگاهی نخواهد داشت.

وی همچنین اظهار داشت: رئیس جمهور بعدی ما در همین مدل آقای احمدی‌نژاد و بهتر از او هم خواهد بود. ما تجربه بدی‌های رؤسای جمهور گذشته را داریم و نباید بگذاریم که در آینده آنها تکرار شود، البته همه کارهای هاشمی و خاتمی که مطلقا بد نبوده است، ولی آن بخش از بدی‌های آنها را نباید بگذاریم در آینده باقی بماند. هاشمی و خاتمی در مقاطعی کارهایی هم کردند اما ما می‌خواهیم رئیس جمهور آینده کاستی‌ها و بدی‌های گذشته را نداشته باشد.

این استاد حوزه و دانشگاه افزود: آقای احمدی‌نژاد یک رئیس جمهور اصولگرا بود و در عمل بهترین عملکرد را در بین رئیس جمهورهای زمان رهبری داشته است. انصافا همه تحلیلگران معتقدند ‌کارهایی که احمدی‌نژاد در چهار سال اول انجام داد، کم‌نظیر بود، بنابراین رهبر معظم انقلاب بیشترین حمایت را از این دولت داشتند و این حمایت همچنان ادامه دارد.

شاهرخ بزرگی
۰۷تیر

عصر ایران: یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران در زمان هخمنشیان آریوبرزن بود که در زمان حمله اسکندر مقدونی به ایران از سرزمین خود با شجاعت دفاع کرد و در این راه کشته شد .عده ای او را از اجداد کرد ها یا لر ها می دانند.

اسکندر مقدونی پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان که به جنگ آربل Arbel یا گوگامل Gqugamele مشهور است در سال ۳۳۱ پیش از میلاد مسیح ،بابل و شوش و استخر (در استان فارس کنونی) را از آن خود ساخت و تصمیم به دست یافتن به پارسه گرفت و به سوی پایتخت ایران حرکت کرد .

اسکندر سپاه خود را به دو بخش تقسیم کرد . یکی از بخش ها به فرماندهی شخصی به نام پارمن یونوس از راه جلگه رامهرمز و بهبهان به سوی پارسه حرکت کرد و خود اسکندر نیز با سپاه سبک اسلحه از راه کوهستان (کو ه های کهگیلویه) روانه پایتخت ایران شد و در تنگه های در بند پارس (برخی آن را تک آب و گروهی آن را تنگ آری می دانند) با مقاومت ایرانیان روبرو شد.

درجنگ در بند پارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن در برابر سپاهیان پرشمار اسکندر مقدونی دلاورانه از میهن خویش دفاع کردند و بی پروا با سپاهیان اسکندر به مقابله پرداختند و بسیاری از آنان را به خاک نشاندند و سر انجام توانستند سپاه اسکندر را به عقب نشینی وادارند .

با وجود آریوبرزن و پاسدارانی که جانانه از میهن خویش دفاع می نمودند گذر سپاهیان اسکندر از این تنگه های کوهستانی غیر ممکن بود . پس اسکندر به نقشه ی جنگی ایرانیان در جنگ ترموپیل Thermopyle روی آورد و با کمک یک اسیر ایرانی آریوبرزن را دور زد و از بیراهه ها و تنگه های سخت کوهستانی خود را به پشت سربازان پارس رسانید و آنان را به محاصره گرفت. ( پس از اتمام جنگ نیز عمر آن اسیر چندان دوامی نیاورد و به دستور اسکندر به دلیل خیانت کشته شد.)

آریو برزن با ۴۰ سواره و ۵ هزار سرباز پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن ، خط محاصره اسکندر را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه شتافت ولی سپاهیانی که اسکندر دستور داده بود از راه جلگه به طرف پارسه بروند ،پیش از رسیدن او به شهر دست یافته بودند .

آریو برزن با وجود تصرف پایتخت به دست سربازان اسکندر و در حالی که سپاهیان دشمن سخت در حال تعقیب او بودند حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشاری کرد که همه ی یارانش از پای افتادند و جنگ وقتی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.

در کتاب اتیلا نوشتهٔ لویزدول آمده که در آخرین نبرد اسکندر که از شجاعت آریوبرزن خوشش آمده بود به او پیشنهاد داده بودکه تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود ولی آریوبرزن گفته بود:"شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد."

اسکندر نیز در جواب او گفته بود:"شاه تو فرار کرده .تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم."

ولی آریو برزن در پاسخ گفته بود :"پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می مانم و آنقدر مبارزه میکنم تا بمیرم" و اسکندر که پایداری او را دیده بود دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند.

آنها آنقدر با تیر و نیزه او را زدند که یک نقطهٔ سالم در بدن او باقی نماند.پس از مرگ او را درهمان محل به خاک سپردند و روی قبر او نوشتند "به یاد لئونیداس”*.

در این جنگ یوتاب (به معنی درخشنده و بی مانند) خواهر آریو برزن که فرماندهی بخشی از سپاه را بر عهده گرفته بود ،در کوه ها راه را بر سپاه اسکندر بست .یوتاب و برادرش آنچنان جنگیدند تا هر دو کشته شدند و نامی درخشان از خود بر جای گذاشتند .

* لئونیداس کسی بود که در زمان حمله خشایارشا به یونان در جنگ ترموپیل مانند آریو برزن پایداری کرده بود و سرنوشتی همانند آریو برزن داشت اما بر خلاف آریو برزن که جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست ، یونانیان در محل بر زمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته اند و واپسین سخنانش را بر سنگ حک کرده اند تا از او سپاسگزاری شده باشد.

*منبع: گزیده ای از فرهنگ و تاریخ جهان
نوشته شده توسط فریدون زنگنه در گروه اسکندر مقدونی ، هخامنشیان

شاهرخ بزرگی
۰۷تیر

یک فوق تخصص تحقیقات پزشکی گفت : روش درمانی جدید برای بیماران افسرده که برتمام روشهای درمانی دارویی و غیر دارویی ارجح است ، اقامه نماز صبح و بیدار نگه داشتن آنها برای کاهش میزان آر. ایی. ام ( REM ) است .

 
دکتر 'مهدی اخبارده ' روز سه شنبه در گفت و گو با  ایرنا افزود: نماز صبح سبب کاهش قابل توجه میزان خواب REM در اشخاص می شود زیرا شخص نمازگزار خود را ملزم به اقامه نماز صبح می داند و باید صبحگاه بیدار شود، پس در حقیقت جلوی ورود به مرحله قابل توجهی از REM را می گیرد. 
 
وی ادامه داد: بیداری صبحگاهی برای نماز صبح به تنهایی می تواند یک عامل مهم بدون عارضه در پیشگیری از افسردگی باشد که بر تمام روشهای درمانی دارویی و غیر دارویی ارجح است زیرا پیشگیری بر درمان مقدم است. 
اخبارده افزود : آثار روحی وروانی ایمان به خدا و اقامه نماز بسیار زیاد است و نکات علمی بسیار شگرفی در اسرار سحر نهفته است . 
 
این متخصص خاطرنشان کرد : افسردگی (Depression) حالتی احساسی است که مشخصه اش اندوه، بی احساسی(apathy)، بدبینی (Pessimism) و احساس تنهایی است. 
 
وی یادآور شد : بیماری افسردگی امروزه در میان مردم شیوع بالایی دارد و این بیماری دارای نشانه های بسیاری است که از مهمترین آنها می توان به اختلالات خواب اشاره کرد. 
 
به گفته این متخصص تحقیقات نشان می دهد 75 درصد از بیماران افسرده، مشکلی در خواب (چه به صورت بی خوابی و چه به صورت پرخوابی) دارند و علایم این بیماران در هنگام صبح تشدید می شود. 
 
وی ادامه داد: افرادی که زمینه افسردگی در آنها بیشتر فراهم است، زمان بیشتری را در مرحله خواب REMبه سر می برند. یعنی به میزان بیشتری نسبت به سایرین خواب می بینند. 
 
فوق تخصص تحقیقات پزشکی اظهار داشت :به طور متوسط 20 -15 دقیقه طول می کشد تا یک فرد معمولی به خواب برود پس در عرض45 دقیقه وارد مراحل 3 و 4 خواب می شود که این مراحل عمیق ترین مراحل خواب هستند یعنی بیشترین تحریک برای بیدار کردن فرد در این مراحل لازم است. 
 
اخبارده افزود: چهارمین مرحله خواب حدود 45 دقیقه طول می کشد که نخستین دوره حرکات سریع چشم (REM) در آن فرا می رسد و هر چه از شب می گذرد، دوره های REMطولانی تر و مراحل 3و 4 خواب کوتاهتر می شود بنابراین در اواخر شب، خواب شخص سبک تر می شود و رویای بیشتری می بیند یعنی خواب REMاش بیشتر می شود. پس قسمت اعظم خواب REM در ساعات های نزدیک صبح به وقوع می پیوندد. 
 
وی یاد آور شد: یکی از مشکلات مهم بیماران افسرده، افزایش یافتن طول خواب REMو خواب دیدن زیاد است. از این جهت یک مبنای مهم در تولید داروهای ضد افسردگی ایجاد داروهایی است که کاهش دهنده مرحله REM خواب باشند که در این میان اقامه نماز صبح بهترین راه درمانی است . 
شاهرخ بزرگی