صبح فردا

صبح فردا

دوستی داشتم که بهتر است بگویم برادری داشتم بنام شهید مهدی (بهروز) فلاحت پور که سالیان سال در جبهه های حق علیه باطل به جنگ و مبارزه با بعثیان کافر مشغول بود و چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت و هر بار با جراحات سنگین به پشت جبهه و بیمارستان بر می گشت بالاخره با چندین بار مجروحیت و شیمیایی شدن در 8 سال دفاع مقدس شهید نشد تا اینکه در اردیبهشت ماه سال 1371 به لبنان رفت تا درباره شهید سیدعباس موسوی و مبارزان لبنانی برنامه بسازد و از طرف موسسه فرهنگی روایت فتح به همراه چندتن از همکاران و دوستانش به جنوب لبنان رفت که در 31 اردیبهشت ماه سال 1371 در حین فیلمبرداری در دره بقاع لبنان ناگهان هواپیماهای رژیم صهیونیستی اسرائیل دره بقاع را بمباران کردند که ایشان هم در همان مکان به شهادت رسید و به آرزویش که وصل به حضرت دوست بود نائل آمد. از ایشان فقط یک قطعه کوچک از مچ پایش به وطن بازگشت ، لذا این وبلاگ را بیاد او و بنام او درست کردم تا هر از گاهی یادی از او و خاطرات شیرین با او بودن بنمایم. روحش شاد و یادش گرامی

آخرین نظرات
۲۰فروردين

شبکه ایران: «سیدمرتضی آوینی» فقط یک نام نیست؛ یک فرد نیست؛ یک هنرمند نیست. سیدمرتضی آوینی یک آرمان است؛ یک رویکرد است؛ یک جبهه مستقل فرهنگی است.

سید شهیدان اهل قلم  با یادگاری‌های خود، از روایت فتح تا دست نوشته‌هایش، خط اصیل انقلاب فرهنگی را پیش روی ما گذاشته است؛ خطی که از آغازین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، برخی به دنبال منحرف کردن آن بودند و هم اکنون نیز آن را پیگیری می‌کنند.

به مناسبت 20 فروردین، سالروز شهادت سیدرتضی آوینی، نامه اعتراضی او در سال 70 خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت یعنی سیدمحمد خاتمی را بازخوانی می‌کنیم تا مشخص شود چه کسانی تلاش داشتند تا بعد از رحلت امام (ره) زمینه را برای انحراف فرهنگی انقلاب فراهم کنند.

در نماه آقا مرتضی آمده است: 

«وزیر فرهنگ و ارشاد در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران انجام گرفته بود سخنانی ایراد کرد که سخت قابل تأمل است.*

قبل از هر چیز آنچه که تحسین ما را برانگیخت صراحت لهجه و صداقتی بود که در گفتار ایشان وجود داشت. در روزگارانی که همه به مصلحت اندیشی و حزم و احتیاط و ملاحظه کاری گراییده‌اند، این صراحت بسیار پربُهاست و به اعتقاد ما، اگر دیگران نیز بتوانند با پرهیز از ریا و عُجب و دورویی و سیاست بازی، با همین صراحت نظرات خود را ابراز دارند، فضایی سالم برای تضارب آرا و دستیابی به حق ایجاد خواهد شد. تصورات ما از یکدیگر هنگامی درست است که ما دور از حیله بازی و نقاب سازی منویات خود را بیان کنیم و مصلحت اندیشی‌های ریاکارانه ما را از ابراز اعتقادات خویش منع نکند.

وزیرارشاد اسلامی در این سخنان آن همه صداقت دارد که در جایی می‌گوید: «ما معتقد نیستیم که هر چه در جمهوری اسلامی می‌شود خوب است. گاهی اشتباه می‌کنیم. اول فکر می‌کنیم خوب است، بعد می‌بینیم بد است و با آن برخورد می‌کنیم.»

... واین صداقت شرط پذیرش حق است. مناظره و مباحثه فکری هنگامی به حق خواهد رسید که طرفین برای خود امکان اشتباه قائل شوند و خود راحقّ مطلق نینگارند. مقدماتی که وزیر محترم ارشاد برای سخنان خویش چیده است نیز بسیار داهیانه و تحسین برانگیز است و ما به خود اجازه می‌دهیم که بر قسمت‌هایی از سخنان ایشان تأکید ورزیم و در حاشیه آن‌ها به بحث بپردازیم. ایشان در‌‌ همان آغاز در جهت «شناخت عالمانه واقعیت‌ها» می‌گوید: «انقلاب ما با آنچه در دنیا می‌گذرد در بنیاد فکری و اهداف در تضاد است و اصولاً هر انقلابی با وضع موجود به مخالفت بر می‌خیزد.»

و اما در عـین حال، ایشان از غـــرب و یا به قول ایشان «جهان رقیب ما» غفلت نکرده‌اند و گفته‌اند:
 «ما نباید از یاد ببریم که جهان رقیب ما از یک نظام نظری و سیاسی جا افتاده و پرسابقه برخوردار است. دنیای امروز – غرب فکری – دارای اندیشه است، قرن هاست که شکل گرفته است، مبانی آن فرموله شده است، از جهات مختلف توسط صد‌ها دانشمند بیان شده است، تجربیات مختلفی را پشت سر گذاشته است، خود را با واقعیت محک زده است و اصلاح کرده است و نحله‌های فکری مختلف سمبل آن است. مسئله مهم این است که این نظام ارزشی، فکری و سیاسی با تمایلات اولیه بشر سازگار است؛ خود به خود طبع اولیه مدافع و خواستار این نظام است. مبانی نظام امروز بر آزادی است؛ بخصوص با شکست تفکر سوسیالیستی این آزادی بیشتر مورد خواست است. آزادی از دیدگاه آن‌ها یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است.»

تمایلات پیش پا افتاده در غرب پاسخ داده می‌شوند

سازگاری نظام فکری، سیاسی و ارزشی غرب با تمایلات اولیه بشر حقیقی است که هرگز نباید مورد غفلت قرار گیرد و‌‌ همان طور که حجت الاسلام خاتمی فرموده‌اند، طبع اولیه بشر خود به خود خواستار این نظام است. به اعتقاد ما لفظ «بدویت» بیشتر مناسب این مقام است، تا آنجا که امروزه صورت مصطلح یافته. انسان هر چه بیشتر از بدویت به سوی تعالی روحانی که غایت خلقت اوست پیش رود، از تمایلات طبع اولیه خویش بیشتر فاصله خواهد گرفت و بنابراین، این «آزادی» به آن صورتی که در دنیای امروز تفسیر می‌شود هرگز مطلوب انسان مؤمن متعالی نیست. این آزادی، که در ادامه این گفتار وزیر ارشاد آن رامعنا کرده است، مطلوب انسان‌های بدوی است و بدویت به این معنا در مقابل تمدن قرار ندارد. بشر امروز بدویت را مثابه متضادی برای مفهوم تمدن می‌شناسد و لذا از این سخنان سخت در حیرت فرو خواهد شد. و اما بدویت – آن سان که مورد نظر ماست – نه در متضادّ تمدن بلکه متضاد تعالی روحانی است. تعالی روحانی غایت دین و وحی است و بنابراین، تمدن غرب از آن لحاظ که بشر را ازدین و دینداری دور کرده، او را بیش از پیش به سوی بدویت و جهالت ادوار جاهلیت رانده است.

اما این روزگار، از سویی دیگر، روزگار استحاله ظاهر و باطن تمدن‌های متفاوت باستانی در باطن تمدن غرب است. در همه جای کره زمین حیات افراد بشر صورت واحدی دارد و ارتباطات بین المللی، خواه نا‌خواه، تفکر غرب را از طریق یک شبکه واحد در سراسر دنیا پراکنده است. تفکر غرب و ارزش‌های آن برای مردم سراسر کره زمین به صورت امر متعارفی در آمده است و اصلاً فرصت و قدرت آنکه خود را از سیطره این امر متعارف خارج کنند و آن را مورد ارزیابی قرار دهند ندارند. در داخل کشور ما نیز بسیارند کسانی که مسیطَر این امر متعارف هستند و از‌‌ همان نظر گاهی که عرف جامعه غربی و غرب زده است، به ما و اعمال و سیاست‌های ما می‌نگرند؛ و متأسفانه نشریات و رسانه‌های ما بیشتر در دست اینهاست.

چه باید کرد؟ مسلّماً در شرایطی اینچنین که همه سیاست‌های نظام اسلامی با عرف بدویت و جاهلیت جامعه غرب سنجیده می‌شود هرگز نمی‌توان غایات الهی اسلام و صورت مطلوب آن را یکباره، بدون در نظر داشتن خواست همه اقشار جامعه، بر آن حاکمیت بخشید. این‌‌ همان علتی است که در آغاز پیروزی انقلاب، آنان را که امیال خود را منافی با دین و دینداری می‌یافتند از کشور تاراند. نکته‌ای که آقای خاتمی ما را به آن تذکر داده‌اند این است که این امیال در نظام ارزشی تفکر غرب، که اکنون بر سراسر دنیا سیطره یافته، چیزی خلاف عرف نیست.

روایتی از آزادی در جوامع غربی

در غرب نوشیدن مایع تندی که عقل را زائل می‌کند و اختیار را از کف انسان باز می‌گیرد عملی خلاف عرف نیست؛ قمار، زنا، همجنس بازی، جلوه فروشی، عُجب، کبر، تسلیم در برابر عادات، بندگی غیر، بندگی نفس... و حتی خود کشی امری خلاف عرف نیست. آن‌ها حتی وسایلی ساخته‌اند که با آن می‌توان در کمال سهولت و در عین احساس لذت از شرّ زندگی خلاص شد! در آنجا – و به تبع آن در جوامع غرب زده – نوشتن و خواندن کتاب‌هایی که در آن انواع و اقسام این امور متعارف (!) انجام می‌شود مجاز و حتی ممدوح است، و اصلاً بشر دغدغه‌ای جز این ندارد که اوقات فراغت خود را مستغرَق در لذات گوناگون سپری کند و در ساعات کار نیز فقط برای تأمین حوایج اوقات فراغت خویش مثل سگ جان بکند. در آنجا این پارادوکس که به نظر ما ابلهانه می‌آید امری کاملاً متعارف است. در غرب – و به تبع آن در جوامع غرب زده – ساختن فیلم‌هایی که در آن خلاف عرف عمل نمی‌شود کاملاً مجاز است، یعنی مثلاً یک زن شوهردار به مردی دیگر دل می‌بازد و این کار سه نوبت تکرار می‌شود و حتی در نوبت سوم نیز به کامیابی نمی‌انجامد.

آقای خاتمی گفته است: «آزادی از دیدگاه آنان یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان – طبع اولیه انسان – تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است.» و در برابر این مفهوم آزادی، تصویری از دشواری حیات دینی ترسیم می‌کند و می‌گوید: «نظامی که ما عرضه می‌کنیم از طریق جهاد و ریاضت کسب می‌شود. کسب تقوا کار بسیار مشکلی است. هدف زندگی غربی‌ها رفاه مادی و رسیدن به آزادی است. همچنین دشمن ما نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند است و هر کس این مبانی را نپذیرد با او به ستیز بر می‌خیزد، از امکانات غول آسای تکنولوژی یا ظرفیت تکنیک‌ها در جهت القای افکار خود سود می‌جوید. این در شرایطی است که مثل گذشته در دنیا مرز وجود ندارد و هیچ قدرتی نمی‌تواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند.»

پیش از آنکه به ادامه بحث بپردازم باید بگویم که حتی اگر ما به اندازه غربی‌ها هم نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند بودیم، اگر چه شرایط امروز ما به مراتب بهتر از این می‌بود که اکنون هست، اما باز هم طرح این بحث‌ها ضرور می‌نمود چرا که ما تا جواب این سؤال‌ها را پیدا نکنیم و با یکدیگر به اتفاق نظر نرسیم، هرگز نخواهیم توانست شیوه مقابله درستی برای مبارزه با غرب بیابیم.

خاتمی راست می‌گوید

گفتار وزیر محترم ارشاد کاملاً درست است؛ در این جهان بی‌مرز هیچ قدرتی نمی‌تواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند. اما مگر ما فقط از همین طریق است که می‌توانیم به غایات دینی خویش دست یابیم؟ برای آنکه مردم به دینداری رو کنند حتماً باید در ذهن خویش از واقعیت فاصله بگیرند؟ این واقعیت خلاف فطرت بشر است و اگر ما حجاب‌ها را یک سو نهیم، خواهیم دید که دعوت مردم به دینداری دعوتی است همسو با جذبهٔ فطرت... اگر چه طبع بدوی بشر از آن اِعراض دارد. گویا وزیر محترم ارشاد اصل را براین قرار داده‌اند که اسلام فقط با دور کردن مردم از این واقعیت – یعنی عرف حیات غربی و غرب زده – محقق می‌شود و حال که نمی‌توان از این واقعیت فاصله گرفت، پس ما اعتراض و انتقاد را هم کنار بگذاریم و‌‌ همان طور که در برابر نشان دادن کُشتی و بکس و... تسلیم شدیم، همه آنچه را که دشمن می‌خواهد بر ما تحمیل کند بپذیریم.

در اینجا حداقل سه اشتباه روی داده است که من خود را ناچار از ذکر آن‌ها می‌بینم، هر چند این احتمال نیز وجود دارد که مراد وزیر محترم ارشاد‌‌ همان مطلبی نبوده است که بنده از سخنان ایشان ادارک کرده‌ام:

- حیات دینی کاملاً منطبق بر فطرت بشر است و ما هرگز نباید به این توّهم دچار شویم که تفکر ما در برابر تفکر متعارف غربی از جاذبیت کم تری برخوردار است. البته‌‌ همان طور که عرض کردم طبع اولیه بشر به عالم حس نزدیک‌تر است و بنابراین، به متعلّقات حواس ظاهری خویش بیشتر تمایل دارد. با این حال، جاذبیت حیات معنوی اگر چه وسعت کم تری دارد، اما از عمق و ماندگاری بیش تری برخوردار است.

- دوستان ما در یک امر دیگر نیز دچار اشتباه شده‌اند و آن این است که عرف خاص و عام را با یکدیگر خلط کرده‌اند و این جماعت معدود و محدود اهل هیاهو را بدل از «مردم» گرفته‌اند. این‌‌ همان اشتباهی است که به نحوی دیگر دوستان ما در تلویزیون نیز به آن گرفتار آمده‌اند. «عرف خاصّ» جامعه ما‌‌ همان است که حیات خویش را در ارتباط با غرب یافته و اصلاً تصور دیگری از زندگی، تاریخ، جامعه و یا انسان ندارد. روشنفکران به این عرف خاص تعلق دارند و البته باید اذعان داشت که نشریات کشور ما و رسانه‌های دیگر بیشتر در اختیار اینان است، چرا که تجربه تاریخی تشکل و تحزب، ژورنالیسم و غیره را از سر گذرانده‌اند و اکنون از ذخایر این تجربیات بهره می‌برند.

اما تجربیات این یک دهه بعد از پیروزی انقلاب نشان داده است که این عرف خاص جز کفی بر رودخانه بیش نیست و تحولات تاریخی جامعه ما از جای دیگری رهبری می‌شود که مدخلیت روشنفکران در جریان آن، جز در برهه کوتاهی از مشروطیت، واقعیت نیافته است.

عرف جامعه ما از اسلام سرچشمه گرفته است

عرف روشنفکری «عرف عامّ» جامعه ما نیست. عرف عامّ جامعه ما منشأ گرفته از شریعت اسلام است و از غرب جز تأثراتی ظاهری نمی‌پذیرد و بنابراین، حتی بعد از پنجاه سال حکومت پهلوی، مردم باز هم قدرت یافتند که انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند. هنوز هم چیزی تغییر نکرده است. امکان حضور مردم در تحولات این دهه دوم بعد از پیروزی انقلاب کمتر شده و اگر چه این معضلی بسیار بزرگ است، اما حضور بالقوه مردم هنوز هم در هر موقعیت دیگری که فطرت الناس در رابطه با ولایت تشخیص دهد می‌تواند به فعلیت برسد. عرف عام همچون رودخانه‌ای در عمق جریان دارد، اما عرف خاص کفی است که می‌جوشد و سطح و ظاهر را پوشانده است و اجازه نمی‌دهد که باطن آن یعنی رودخانه را ببینیم. هیاهو‌ها نباید ما را به اشتباه بیندازد که هر چه هست و هر که هست هم اینانند که در هفته نامه‌ها و ماهنامه‌ها و فصلنامه‌ها قلم می‌زنند.

- اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آن‌ها در برابر غرب دارد آن است که آن‌ها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی‌بینند و بالتَبع هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمی‌کنند. دگراندیشان و روشنفکران سکولار باید آزاد باشند، اما رشد و بالندگی نسل انقلاب نیز مواظبت می‌خواهد. دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً به شعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندی اعتقادی دارد، اما دوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع سیاست‌های نظام اسلامی کار را به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت و بیهودگی می‌کند.

دوستان ما توجه ندارند که واقعیت متعارف در جهت وصول به غایات ما دچار تحولاتی بنیادین شده است و اکنون تاریخ کره زمین آمادگی پذیرش یک انقلاب جهانی را دارد. رادیوهای خارجی، ویدئو و حتی ماهواره نباید ما را بترسانند. مبارزه از این پس سخت‌تر خواهد شد و به جای فرار از آن – و یا فرار دادن مردم از آن – و پناه آوردن به شعار قلابی «نسل سوم» (۱) در برابر نسل مضمحل دوم، که هر دو و بلکه هر سه مرعوب غرب و مُنهمِک (۲) در آن هستند، باید روی به مبارزه آورد، با این اطمینان قلبی که ما مبشّر‌‌ همان تفکر نجات بخشی هستیم که جهان امروز به آن نیازمند است و در انتظار آن بوده. نسل سوم هنر و ادبیات غرب زده با نسل دوم آن نه در تفکر و نه در قوالب تفاوت چندانی ندارد و آنچه که باید منظر امید انقلاب اسلامی را پُر کند نسلی است انقلابی و شریعتمدار که روی به هنر و ادبیات آورده است.

و البته ما نیز به این مشکل بزرگ توجه داریم که اسلام قرن‌ها از صحنه حیات اجتماعی مردم دور بوده است و اکنون تا جواب‌های مناسبی برای تدبیر و تقدیر مناسبات و معاملات امروز بیابد، سال‌ها طول خواهد کشید. وزیر ارشاد نیز نوشته است: «مشکل دیگر ما این است که اسلام قرن‌ها از صحنه زندگی دور بوده است. ما در امور متعالی مثل عرفان و حکمت در اوج تعالی هستیم ولی در آن مواردی که به نظم اجتماعی و روابط بین انسان‌ها برمی گردد، دچار خلأ هستیم. این خلأ، خلأ تئوریک است. اسلام اصیل همواره به عنوان مبارز حضور داشته و خواهان تغییر شرایط بوده ولی در زمینه موارد اثباتی کار زیادی انجام نشده است. در این موارد با فقه سرو کار داریم. فقه نظم عملی رفتار فردی و جمعی را مشخص می‌کند. فقه مصطلح ما در این زمینه‌ها دچار نقص است. فقه ما باید تحول پیدا کند تا با نیازهای ما متناسب شود...»

و البته‌‌ همان طور که وزیر محترم ارشاد در جملات بعد گفته است، حضرت امام خمینی (س) نیز به این نقص در فقه مصطلح اذعان داشتند و خود در تمام زندگی در جهت جبران آن تلاش کردند. و بعد افزوده است: «هر کس که این مشکلات را نادیده بگیرد و مشکل دیگر را اصل کند جامعه را از حل مشکلات باز می‌دارد.»

فقه و روشنفکران

باید توجه داشت اشکالی که بر فقه مصطلح وارد است هرگز‌‌ همان اشکالی نیست که بعضی از روشنفکران بر آن نأکید می‌ورزند. اشکال فقه یک نقص ذاتی نیست و هر کس چنین بیندیشد اسلام را از توان تشکیل حکومت تهی می‌کند و تلاش‌هایش همه در جهت جدایی دین از سایر شئون و حیثیات وجود بشر قرار می‌گیرد. این اشکال از آنجا منشأ گرفته که اسلام هرگز در قرون جدید تجربه حاکمیت سیاسی نداشته و اکنون که این ضرورت به طور کامل چهره نموده است، لاجرم از یک سو ابواب جدیدی برای جوابگویی به این مسائل مستحدثه در فقه گشوده خواهد شد و از سوی دیگر، تفکری که در آفتاب و سایه دین پرورش یافته است به مقابله با تفکراتی روی خواهد آورد که با اصل دین مخالفت می‌ورزند.

نباید توقع داشت که مقابله با همه موانع و مشکلات – و مثلاً مقابله با نحله‌های فلسفی معارض با دین – به دست فقه مصطلح و یا فق‌ها انجام شود. نطفه علم کلام در یک چنین مقابله‌ای تاریخی بسته شده است، و اگر در نسبت فقه – به معنای مصطلح – با علم کلام بیندیشیم، خواهیم دید که معنای فقه و فقیه از معنای مصطلح خویش وسعت بیش تری خواهد یافت و به معنای تحت اللفظی فقه (۳) نزدیک‌تر خواهد شد. فقه در این معنای وسیع‌تر، علم کلام و حتی همین علم کلام جدید را که حضرت آیت ا... مطهری (ره) بنیانگذار آن هستند در بر خواهد گرفت. ساده انگاری است اگر بخواهیم معرضه فکری این شیخ شهید را با نحله‌های فلسفی غرب در دفاع از ساحت دین و دینداری، از آن لحاظ که خارج از حوزه مفهومی فقه مصطلح قرار دارد، بی‌ارتباط با این بحث بدانیم. اسلام پاسخگوی تمام مسائل بشر است و میان امروز و دیروز در این معنا تفاوتی حاصل نمی‌آید. همواره در حوزه عرف خاص، این پاسخگویی با تفقه در دین – به معنای وسیع کلمه که علم کلام و بخشی از تاریخ فلسفه دوره اسلامی را نیز شامل می‌شود – می‌سور و محقق گشته است و در حوزه عرف عام با تفقه به معنای مصطلح. ما که اسلام را پاسخگوی همه مسائل بشر می‌دانیم مقصودمان آن نیست که پاسخگویی فقط از طریق فقه مصطلح انجام می‌گردد. حکمت احکام فقهی نیز نه آنچنان است که حتماً از طریق فقه مصطلح قابل استنباط باشد. حکمت معنایی اعمّ از فلسفه دارد و می‌تواند محصول تفکر عقلی باشد، وقتی در نسبت با حضور دینی تحقق یابد. عقل می‌تواند در اتقطاع از وحی و در خدمت اهوای بشر و یا در نسبت با وحی، صورت‌های مختلفی از تحقق و تعین پیدا کند. عقل نظری و عقل عملی نیز دو وجه مختلف از امر واحد هستند و عقل یک بار در مقام نظر و بار دیگر در مقام عمل تحقق می‌یابد؛ و عمل صورتی متنزل از نظر است.

بنابراین، خلاف آنچه وزیر محترم ارشاد فرموده‌اند، خلأ مبتلابهِ مادر نظم اجتماعی و روابط بین انسان‌ها، خلأ تئوریک نیست. اسلام در مقام نظر هیچ نقصی ندارد و نقص – هر چه هست – از آنجاست که تمدن امروز محصول فلسفه‌ای منقطع از وحی است. از یک سو تمدن غرب محصول تفکری عقلی است که در ذیل فلسفه یونان تحقق یافته است و از سوی دیگر، از لحاظ تاریخی این نخستین بار است که مواجهه‌ای نظری و عملی میان تفکر دینی ما و تمدن فلسفی غرب روی می‌دهد و تا این مواجهه اتفاق نمی‌افتاد، حکمت نظری دین امکان نمی‌یافت که در صورتی عملی تنزل یابد و پاسخگوی مسائل روز باشد.
کسانی که کتاب «بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی» را از متفکر شهید، استاد مطهری (ره) دیده‌اند می‌توانند در آن مصداق روشنی برای این امر بیابند که چگونه حکمت نظری دین می‌تواند به معنای تحت اللفظی تفقه نزدیک شود. فی المثل، استاد شهید در این کتاب، سرمایه داری ماشینی را به مثابه موضوعی جدید در فقاهت و اجتهاد دیده‌اند و نوشته‌اند: «صرف توسعه و تغییر کمّی ماهیّت شیء را عوض نمی‌کند مادام که منجّر به تغییر کیفی نشود. به عقیده ما مشخّصه اصلی سرمایه داری که آن را موضوع جدیدی از لحاظ فقه و اجتهاد قرار می‌دهد دخالت ماشین است، ماشینیزم صرفاً توسعه آلت و ابزار تولید نیست، که انسان ابزار بهتری برای کاری که باید بکند پیدا کرده است، بلکه تکنیک و صنعت جدید علاوه بر بهتر کردن ابزار‌ها، ماشین را جانشین انسان کرده است، ماشین مظهر فکر و اراده و نیروی انسان بما هُوَ انسان است... ماشین جانشین انسان است نه آلت و ابزار انسان، یک انسان مصنوعی است.» (۴)

تحجر و تجدد؛ دو پرتگاه جهنمی

صاحب نظران می‌دانند که همین مبنایی که شهید مطهری اتخاذ کرده‌اند می‌تواند جوابگوی بخش عظیمی از سؤالات جوامع امروز در مواجهه با ماشین باشد و لذا، دغدغه عدم تناسب آهنگ انقلاب با زمان – که به نظر می‌آید دغدغه اصلی وزیر ارشاد و بسیاری دیگر از مسئولان نظام اسلامی است- نباید آن‌ها را به این سمت براند که تنها راه حفظ انقلاب را در دور شدن مردم از واقعیات ببینند و از سر رعب و دستپاچگی، تلاش اصلی خود را در این جهت قرار دهند که اسلام را حامی ارزش‌ها و دستاوردهای تمدن امروز نشان دهند و با صراحت بگویم، به جای اعتماد به نسل هنرمندی که از انقلاب جوشیده‌اند و در جریان انقلاب پرورش یافته‌اند، در مواجهه با روشنفکران ضدّ دین به اختراع نسلی دیگر – هر چند من درآوردی و بی‌ریشه – بپردازند که در ضدیت با دین و انقلاب هیچ چیز از آن دو نسل دیگر کم ندارند.

تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی هستند که در این سوی و آن سویِ صراط عدل دهان باز کرده‌اند: زاهدان متنسّک و عالمان متهتّک؛ آنان فلسفه و عرفان و شعر و موسیقی را تفکیرمی کنند و اینان فقه را از پاسخگویی به مسائل روز عاجز می‌دانند، و صراط عدل از میانه این دو پرتگاه و از بطن آن می‌گذرد. وزیر محترم ارشاداسلامی فقط به تحجر و عوام زدگی تاخته‌اند و از غرب زدگی و تجدد سخنی به میان نیاورده‌اند. ایشان پس از ذکر این حقیقت که: «انقلاب ما آرمان‌هایی داشت که در شعار‌هایش متبلور بود. یک دین حقیقی به‌‌ همان میزان ماندگار است که قابل تحقق باشد. آرمان به خودی خود وجود ندارد بلکه ما را به سمت اهداف می‌راند. زندگی ما نظم می‌خواهد. اگر آهنگ انقلاب متناسب با زمان نباشد دچار مشکل می‌شویم.» فرموده‌اند: «شاید آسان‌ترین راه را انسان‌های سطحی مطرح می‌کنند، یعنی اینکه رقیب ما، اندیشه مخالف ما، نباید اجازه حرف زدن داشته باشد و باید جلویش گرفته شود. اما واقعاً این راه حل مشکل ما را حل می‌کند؟ ملاک سلیقه کی باید باشد؟... استراتژی فرهنگی یک نظام نمی‌تواند بر منع قرار گیرد. در طول تاریخ اسلام این گونه نبوده است. اندیشمندان اسلامی به استقبال اندیشه‌های دیگران می‌رفتند و لحظه به لحظه فرهنگ اسلامی را غنی‌تر می‌کردند».

بسیاری به صورت نادرست می‌پندارند که تنها مجاری انتقال افکار کانال‌های رسمی است و نباید هیچ اندیشه مخالفی در قالب کتاب یا فیلم اجازه انتشار داشته باشد و این فکر شوخی است. امواج رادیویی امروز و امواج تصویری فردا این انتقال را امکانپذیر می‌سازد.

یک سوال از وزیر ارشاد

شکی نیست که استراتژی فرهنگی یک نظام نمی‌تواند بر منع قرار گیرد و میزان آن را نیز خود وزیر ارشاد در سخنان خویش معین فرموده‌اند: «در لیبرال‌ترین حکومت‌ها در جایی که علیه نظام توطئه می‌شود منع وجود دارد و درک این توطئه بر اساس سلایق شخصی نیست و قانونمندی خاص خود را دارد.»

اما مسلّماً جای این سؤال وجود دارد که «آیا استراتژی فرهنگی نظام نمی‌تواند بر تقویت تلاش‌هایی ارتکاب یابد که در تفکر و غایات با او همسو و هماهنگ هستند؟»

مگر کسی از وزارت ارشاد خواسته است که استراتژی فرهنگی خود را بر منع قرار دهد؟ دوستان ما باید به یاد داشته باشند که اکنون حجاب سکوت و صبر هنگامی شکسته شده که اتمسفر فرهنگی در عرف خاص آنچنان مسموم و نا‌امن است که هیچ مؤمنی احساس امنیت نمی‌کند. من با صراحت به مسئولان فرهنگی و هنری کشور اعلام می‌دارم که این دغدغه که فرزندان ما امروز و فردا در فضای کدام فرهنگ رشد خواهند یافت ما را به سختی به وحشت می‌اندازد.

از داهیانه‌ترین سخنانی که وزیر ارشاد در این گفت‌و‌گو به زبان آورده‌اند این است که: «ما معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم. لازمه این کار این است که جامعه با آرای مخالفین مواجه شود ولی این مواجهه باید کنترل شده باشد.»

اما واقعاً همین استراتژی است که به منصّه عمل در آمده است؟ آیا واقعاً دوستان ما در وزارت ارشاد آتمسفر فرهنگی جامعه را کنترل دارند؟ آیا لازمه این مصونیت اجتماعی آن نیست که در کنار مواجهه جامعه با آرای مخالفین، تلاش‌های دوستانه مؤید انقلاب و دینداری نیز تقویت شود؟ آیا لازمه مصونیت یافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آرای مخالفین آن است که ما آتمسفر فرهنگی جامعه را آن گونه که نسل‌های جدید فرصت هدایت را از دست بدهند؟

ما نیز با تحجر مخالفیم، اما در عین حال می‌دانیم که تنها مرتجعین و متحجرین نیستند که به نظام فرهنگی و هنری کشور اعتراض دارند. اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌خواهد که حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند و جامعه را از تفریط باز دارد، باید با تجددِ افراطی نیز مبارزه کند تا مردم را از چاله‌ای به چاه نیفکند... و البته باز هم صد هزار بار شکر که عرف عام از این کشاکش فارغ است و راه خویش را فطرتاً در نسبت با شریعت می‌یابد. دشمنان ما می‌گویند: «مشکل امروز ما غرب زدگی نیست، عوام زدگی است.»
 
پی نوشت‌ها:
*در حاشیهٔ سخنان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جمع دانشجویان، دهم اردیبهشت ۱۳۷۰. [ر. ک. به: سخنان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی پیرامون بحث‌های اخیر فرهنگی و هنری در کشور، کیهان، ۱۴۱۷۳، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۷۰، ص ۲۲. -و.]
 (۱) ر. ک. به مقالهٔ «حلزونهایی خانه به دوش» در همین مجموعه.
 (۲) مستغرق.
 (۳) «فقه» به معنای دریافتن و فهمیدن است.
 (۴) مرتضی مطهری، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، حکمت، تهران، ۱۴۰۳ ق، ص ۹۶.

شاهرخ بزرگی
۲۰فروردين

عزیز آذین فرد
1-در حادثه شهادتی مثل شهادت این شهید عزیز چندین احساس با هم هست. یکی احساس غم و تأسف است از نداشتن کسی مثل سیدمرتضی آوینی. نباید بگذارند که کارهای ایشان زمین بماند این کارها کارهای باارزشی بود. ایشان معلوم می شود ظرفیت خیلی بالایی داشتند که این قدر کار و این همه را به خوبی انجام می دادند. مخصوصا این روایت فتح چیز خیلی مهمی است.
شب هایی که پخش می شد من گوش می کردم.
رهبر معظم انقلاب
2- روایت فتح را با درایت شهادت آمیختن، و هنر تصویر را با ظفر تحقیق هماهنگ ساختن؛ و دو قوس نزول و صعود را با منحنی تام هنر اسلامی دور زدن؛ و معقول را با عبور از بستر خیال، محسوس کردن؛ و محسوس را با گذر از گذرگاه تخیل، معقول نمودن؛ و تجرد تام عقلی را در سکوت خیال کشیدن؛ و از آنجا به جامه حس در آوردن و سپس از پیراهن حس پیراستن و کسوت خیال را تخلیه نمودن و به بارگاه تجرد کامل عقلی رسیدن و رساندن و در لفافه هنر، سه عالم عقل و مثال و طبیعت را به هم مرتبط جلوه دادن؛ و کاروان دلباخته جمال محبوب را از تنگنای طبیعت به در آوردن و از منزل مثال رهایی بخشیدن و به حرم امن عقل رساندن که عناصر اصلی هنر اسلامی را تشکیل می دهند در سلاله سلسله سادات و دوده شجره طوبی شهادت یعنی شهید سعید سیدمرتضی آوینی(ره) و دیگر هنرمندان متعهد دینی تبلور یافت و می یابد.
آیت الله جوادی آملی
3-دریغ است که چهره شهید آوینی به عنوان یکی از بزرگ ترین مستندسازان روزگار ما شناخته و شناسانده نشود.
مصطفی عقاد؛ کارگردان فیلم (محمد(ص) رسول الله)
4- در این اوضاع آثار با واسطه خودآگاهانه شهید آوینی نیز مغفول و محجوب ماند. هر چند استقبال شفاهی به آثار سینمایی و شخصیت جمالی آن عزیز بسیار بود تفکر حکمی و خود آگاهانه آوینی همواره ناخوانده ماند و اگر خوانده شد باز انسی به آن در حد انس به تفکر غرب زده، شبه بینی و غیردینی حاصل نیامد زیرا تفکری خلاف آمد عادت بود. چون آوینی ساحت غیبی و قدسی جنگ را می دید و یک اسطوره سازی برای جنگ کرده بود؛ این برنامه برای خانواده ها زنده بود و خودشان را در آن اثر می دیدند. کاری که آوینی کرد این بود و آن قدر تفکرش اعتلا پیدا کرده بود که به چنین عوالم روحانی می اندیشید؛ همان کاری که حافظ با ادبیات ما انجام می دهد و درواقع آن شکل مادی شعر به روحانی اعتلا می یابد و این خودش سیر و سلوک است و جهشی است برای رسیدن به آن ساحت معنوی و حقیقی.
دکتر مددپور
5- درباره وجه تمایز آوینی با سایر اندیشمندان مکتبی عصر حاضر باید گفت، اغلب اندیشمندان مسلمان کنونی، از عنصر مهم زمان شناسی که شرط سلامت ماندن در مقابل یورش و شبیخون شبه ها و فتنه هاست، بی بهره یا کم بهره و بلکه غالبا زمانه و روزگار کنونی خویش شناختی واژگونه دارند. آوینی بر خلاف بسیاری از اندیشمندان صاحب نام مسلمان معاصر، خود را از سیطره اتمسفر رسانه ای و فکری و فرهنگی غرب و حاکمیت مقبولات و مشهورات بی مبنای زمانه، رهانیده و صاحب تفکر و اندیشه ای اصیل و عاری از التقاط و امتزاج بود.
مهدی نصیری
ای یکه سوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه می کرد؟
دیروز یکی بودیم با هم، ولی امروز
تو نورتر از نوری و من گردتر از گرد
ای دست و زبان شهدا، هیچ زبانی
چون حنجره ات داغ مرا تازه نمی کرد
علیرضا قزوه
6- او کسی بود که هر چه به او نزدیک تر می شدی بزرگیش بیشتر ظاهر می شد، زیرا اهل تظاهر دورویی و ریا و خودنمایی نبود. او برای مزد کار نمی کرد و طالب تحسین و آفرین نبود، با اینکه تواضع بسیار داشت، با نظر سرد و بی اعتنا به رنگ های تعلق می نگریست و به این جهت آرام و باوقار بود، و عجب دشمنان دانا و دوستان نادان او با توطئه سکوت مقابله کردند.
دکتر رضا داوری
7- سیدمرتضی آوینی معتقد بود آن چه که دل را به درد می آورد، شناخت رنج انسان است؛ انسانی که با دور شدن از مبدأ وحی، خود را تنها و سرگردان در این کره خاکی یافته است؛ که عهد ازلی خود را به فراموشی سپرده و مقام خلیفه الهی خویش را از یاد برده است.
مریم امینی؛ همسر شهید آوینی
8- سیدمرتضی آوینی غنیمتی بود که انقلاب از انسان های زیر و رو شده نشان شان داد. او با روشنی آرایش یافته بود و از تاریکی هیچ نداشت. با آمدنش، چهره یک مصلح هنر و ادب را تماشا کردیم و با شدنش صورت یک شهید را.
هدایت الله بهبودی

1- شهید آوینی خطاب به رهبر فرزانه انقلاب: ما با حضرتعالی به عنوان وصی امام امت(ره) و نایب امام زمان(عج) تجدید بیعت کرده ایم و تا بذل جان در راه اجرای فرامین شما ایستاده ایم، همان گونه که پیش از این درباره امام امت بوده ایم؛ سر ما و فرمان شما.
2- ای شقایق های آتش گرفته دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید.
3- آنان را که از مرگ می ترسند از کربلا می رانند.
4- عجب از این عقل باژگونه که ما را در جست وجوی شهدا به قبرستان ها می کشاند.
5- نمایش خلقت جهان پرورش انسان هایی است که در برابر شدائد بر هر چه ترس و شک و تردید و تعلق است غلبه کنند و حسینی شوند.
6- هر که می خواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند.
7- نصیحت کردن دیگران برای کسی که خود محتاج به نصیحت است، چه فایده ای می تواند داشته باشد؟ رطب خورده منع رطب کی کند؟ با این حال، چون اصرار ورزیده ای پندی را که خود بیش از تو نیازمند آن هستم برایت می نویسم که هرگز جز برای خداکاری مکن.
8-خداوند مقرب ترین بندگان خویش را از میان عشاق بر می گزیند و هم آنانند که گره کور دنیا را به معجزه عشق می گشایند.
9- پایه اصلی هنر نیز عشق و عرفان است. هنر، تجلی شیدایی است و شیدایی هر چه هست در عشق است.
10- پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.
11- آرمان خواهی انسان مستلزم صبر بر رنج هاست پس برادر خوبم، برای جانبازی در راه آرمان ها یاد بگیر که در این سیاره رنج صبورترین انسان ها باشی.
12- اگر قبرستان جایی است که مردگان را در آن به خاک سپرده اند پس ما قبرستان نشینان عادات و روزمرگی ها را کی راهی به معنای زندگی هست؟ اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی که مقصد را در کوچ می یابد از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
13- شاید جنگ خاتمه یافته باشد اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت و زنهار این غفلتی که من و تو را در خود گرفته است ظلمت قیامت است.
14- ای شهید، ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.
15- زمین، عرصه ظهور یک حقیقت آسمانی است و جنگ بر پا شده بود تا آن حقیقت ظهور یابد.
16- جاذبه خاک به ماندن می خواند، و آن عهد باطنی، به رفتن...: عقل به ماندن می خواند، و عشق، به رفتن... و این هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان، در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا شود.
17- شهدا، شاهد بر باطن و حقیقت عالمند و هم آنانند که به دیگران حیات می بخشند.
18- در ملکوت اعلی جز شهید کسی زنده نیست و حیات دیگران اگر هم باشد، به طفیلی شهداست.
19- «عبادت مشروط» کرم ابریشمی است که در پیله خفه می شود و بال های رستاخیزی اش هرگز نخواهد رست.
20- من هرگز اجازه نمی دهم که صدای حاج همت در درونم گم شود این سردار خیبر قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است.
21- آیینگی نه کار هر شیشه شکسته غبار گرفته ای است؛ از خود گذشتن می خواهد که تا از خود نگذری نور خدا در تو جلوه نمی کند.
22- بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام ها. نه کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین(ع) راهی به سوی حقیقت نیست.
23- شقایق را وحشی می خوانند، چرا که آزاده است و رنگی از تعلق ندارد. در دشت های دور، لابه لای سنگ ها می روید و به آب باران قناعت می کند تا همواره تشنه باشد و بسوزد. داغ دلش و گلبرگ های به خون آغشته اش، راستی که او را به شهید ماننده می کنند و عجبا از این تمثیل که چه بجاست!

                         روزنامه کیهان ۲۰ فروردین ۱۳۹۰

شاهرخ بزرگی
۲۰فروردين
همایون‌فر یکی از دوستان شهید آوینی در مورد اولین دیدار شهید آوینی و رهبر معظم انقلاب می‌گوید:

اوایل سال ۶۶ پس از شهادت تعدادی از همکارانمان با حضرت آیت ‌الله خامنه‌ای دیدار داشتیم. ایشان در این دیدار خصوصی حدود یک ساعت درباره‌ی برنامه‌ی روایت فتح صحبت کردند و بیش از هر چیز روی متن برنامه‌ها تأکید فرمودند. بعد از ما پرسیدند: «نویسنده‌ی این برنامه کیست؟» شهید «مرتضی آوینی» کنار من نشسته بود. از قبل به ما سپرده بود درباره‌ی او صحبت نکنیم. ما سعی کردیم از پاسخ به پرسش آقا طفره رویم اما آقا سؤال را با تأکید بیشتر تکرار کردند. ما ناچار شدیم بگوییم «سیدمرتضی». آقا فرمودند: «این متون شاهکار ادبی است و من آن‌قدر هنگام شنیدن و دیدن برنامه لذت می‌برم که قابل وصف نیست».

شاهرخ بزرگی
۲۰فروردين

به بهانه ۲۰ فروردین، هفدهمین سالگرد عروج سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی عزیز ، ۲ خاطره از مجموعه خاطراتی که از او به یادگار داشته ام به همراه دو شعر از استاد محمدعلی معلم دامغانی و استاد یوسفعلی میرشکاک را تقدیم می نمایم:

سال ۷۰ بود و به تناسب آشنایی بیشتر با محیط دانشگاه ، ارتباطات درون دانشگاهیم نیز توسعه می یافت.یکی از سرداران امروز سپاه که در آن دوران همکلاسیمان در دانشکده فنی دانشگاه تهران بود – و شاید امروز راضی نباشد که نامش در این یادداشت مطرح شود- به دلیل علاقه مندی و کنجکاویم در امور فرهنگی، پیشنهاد کرد که در دوره آموزش ساخت فیلم مستند که به مدت ۳ روز از سوی عقیدتی-سیاسی سپاه در تپه های لویزان-منطقه شیان- برگزار می شود شرکت نمایم.

در این دوره سه روزه اساتید به نام عرصه سینما حاضر بودند، اما حق آن است که بگویم ، دانش و اشراف علمی هیچ یک از آنان در طراز  مرتضی آوینی نبود. البته این نکته ای نبود که بتواند صرفا زمینه شیفتگی یک دانشجوی تازه کار رشته مهندسی مکانیک را به مرتضی آوینی فراهم آورد. واقعیت آن است که در انتهای این دوره من و همه شرکت کنندگان شیفته  مرتضی آوینی شدیم. رچند دانش و لحن گرم  مرتضی آوینی نیز در این میان موثر بود اما صادقانه باید اعتراف کنم که “مرام اخلاقی” و “شهود” آوینی که خلاف انتظار همه ما بود ، این شیفتگی و شیدایی را رقم زد.

به عنوان نمونه در آخرین ساعات دوره که زمانی نزدیک به ظهر بود، در گرماگرم آفتاب شهریور به همراه جمعی ۲۰ نفره از  برادران سپاه در فضای آزاد تپه های لویزان به سخنان مرتضی آوینی دل سپرده بودیم که دیدیم از مسافتی دور یک بستنی فروش دوره گرد با این تصور که جمع ما مشتاق بستنی یخی های اوست در حال دویدن به سمت ماست.یکی از برادران سپاهی با این تصور که خریدن بستنی یخی از این بستنی فروش و به تبع آن لیس زدن بستنی در ملاء عام برای چهره های حزب اللهی جالب نیست ، بستنی فروش دوره گرد را جواب کرد. هنگامی که بستنی فروش دوره گرد ، خسته از ۲۰۰-۳۰۰ متر دویدن و بدون یک ریال کاسبی، در حال بازگشت بود، ناگهان دیدیم که آوینی او را صدا کرد و به تعداد همه حاضرین بستنی یخی خرید و همه را مجبور کرد که بستنی یخی بخورند! رفتار خلاف عادت آوینی تعجب همه را برانگیخت.همان برادری که بستنی فروش دوره گرد را جواب کرده بود به آوینی اعتراض کرد و مرتضی آوینی هم با آن لحن اهوراییش گفت:”برادر عزیز! این برادر بستنی فروش از یک کیلومتر آن طرفتر به امید فروختن بستنی به من و شما تا اینجا دویده است و آن وقت شما مثل آب خوردن، امید او را نا امید می کنید؟! یادت باشد اگر میخواهید از رحمت خدا ناامید نشوید ، هیچگاه امید کسی را نا امید نکنید،شهدا هم امید کسی را ناامید نمی کردند.”

مدتی از این دوره عبور کردیم که یک غروب بارانی پاییزی به دفتر او در مجله سوره مراجعه کردم و در اتاقی که مشحون از عطر گل مریم بود ، به همراه  یکی از اعضاء روایت فتح، ساعتی به گپ و گفت گذشت.مرتضی آوینی عزیز در این جلسه ، تفسیری شگرف از این شعر حافظ که می گوید:”مرید پیرمغانم زمن مرنج ای شیخ،چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد، ارائه کرد.آوینی گفت:”یک روز جوانی نزد روحانی مسجد رفت و از او پرسید: معنی این بیت از شعر حافظ چیست؟
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
روحانی یک هفته مهلت خواست و بعد از یک هفته جوان را فرا خواند و به او گفت: منظور از “پیر مغان” ، حضرت علی (ع) و منظور از “شیخ” ، حضرت آدم(ع) است. زیرا حضرت آدم(ع) وعده کرد که از گندم ممنوعه نخورد ، اما خورد ، در حالیکه حضرت علی(ع) با آن که وعده نکرده بود گندم  نخورد ، با این حال  هرگز در دوران خلافت خود نان گندم نخورد و نان جو اختیار کرد.”

آوینی ادامه داد:”بعد از مدتی آن روحانی فوت کرد و سال بعد و در شب عاشورا به خواب جوان پرسشگر آمد و به او گفت من پارسال برای تو تفسیری کرده ام که پس از ورود به جهان برزخ  حقایقی بر من آشکار شد و معنی درست آن را دریافتم:منظور از “پیر مغان” ، امام حسین (ع) است و منظور از “شیخ” ، حضرت ابراهیم(ع) است. چرا که حضرت ابراهیم(ع) وعده کرد که اسماعیل(ع) را قربانی کند و نکرد اما حضرت امام حسین (ع) با آن که وعده نکرده بود فرزند خود را قربانی کند، تمام فرزندان خود را در عاشورا و در راه خدا قربانی کرد.”

شهادت سیدناالشهید آقا سید مرتضی آوینی هرچند که ادای وعده او در محضر امام و شهدا بود ، اما وعده دیگر او برای ناامیدنکردن امیدواران بر زمین ماند.با شهادت سید مرتضی آوینی، امیدهای انقلاب  ناامید شدند، چون همچنان جای آوینی در عرصه هنر متعهد و فرهنگ انقلاب خالی مانده است.آوینی فقط این بار “بی مرامی” کرد و پرید.

دکتر عبدالرضا داوری

شاهرخ بزرگی
۲۰فروردين

استاد محمدعلی معلم دامغانی، به فاصله‌ی چند روز از شهادت سیدمرتضی آوینی، قطعه شعری در رثای او سرود که نخستین‌بار در مراسم اربعین این شهید، در اول خرداد ۷۲ ، در تالار اندیشه‌ی حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی توسط خودش قرائت شد:

شکسته خواند نیمه شب برادرم دو گانه را
سپیده زد چه می‌کنم نماز جوکیانه را؟
بهل، فریضه را بهل به شیخ شب نماز کن
چه حاجتم روا شد از نماز شب دراز کن؟
رهین چاه رستمم زننگ جاه زال‌ها
سپیده زد، چه می‌کنم د رآسیاب سال‌ها؟
*
نرفت کاری از غنا، که کار فاقه می‌کند
بهل بگندد آب‌ها، نمک افاقه می‌کند
*
الا به دام آرزو نه مردی و نه زیستی
به کام زندگی مپو، کجاست خنگ نیستی؟
الا کجاست اسب من که بشکنم مدار را
به آب نیستی زنم برافکنم گدار را
گریوه ماند و اهریمن، الا کجاست رخش من؟
نهیب آذرخش من، درفش من، درخش من؟
سحر فسرد و صاعقه کجاست عرق گبریم؟
که شعله سان برون برد از این رواق ابریم؟
*
نرفت کاری از غنا که کار فاقه می‌کند
بهل بگندد آب‌ها نمک افاقه می‌کند
*
چه بنگره است در زمین ز بانگ بسط و قبض‌ها؟
که خفته‌اند شبروان ، که مرده‌اند نبض‌ها
فلک جنازه می‌برد به جای هور از آسمان
لعاب مرده می‌چکد به جای نور از آسمان
صداع حجله می‌دهند از این عروس رایگان
چه بنگره است در زمین از این نبهره دایگان
چرا به نام آب و نان نشاط خون نمی‌کنی؟
فتاد لیلی از نفس ،چرا جنون نمی‌کنی؟
سواد محمل است هان زدند راه عبله را
تو بی‌شرف چه می‌کنی حنا و عطر و طبله را؟
جنازه‌ها، جنازه‌ها، جنازه‌های خونچکان
تو شیر شرزه خود نه‌ای، دمی به لابه می‌تکان
به روم و روس می‌بری، به بوق و کوس می‌بری
نه مام توست این وطن، که را عروس می‌بری؟
*
نرفت کاری از فنا که کار فاقه می‌کند
بهل بگندد آبها نمک افاقه می‌کند
*
زمانه رفت و سال‌ها سخط نشد، رضا تو را
مگر به عید خون کشد عزای مرتضی تو را
دم ثمود و عاد کن الا دم فسرده را
به خون، به خون ضماد کن دو دست و پای مرده را
غریو رعد و رود را دو صبحدم ترانه کن
دو شب، دوشب، همین دو شب از آرزو کرانه کن
به راه صبح تا سحر شبی دو چشم تر بنه
اگر که خوابت آرزو به راه سیل سر بنه
سه روز و شب عشیره را طعام روزه گیر ده
پس آنچه داده‌ای ستان ،به خسته و اسیر ده
محرمی قبیله را به خشم اشقیا ببین
روی به هند و قدس اگر، برو و بی‌ریا ببین
جنازه‌ها، جنازه‌ها، جنازه‌های سوخته
ردان آرمیده و ددان خود فروخته
*
نرفت کاری از فنا که کار فاقه می‌کند
بهل بگندد آبها نمک افاقه می‌کند
*
زمان رفت و سال‌ها سخط نشد رضا تو را
مگر به عید خون کشد عزای مرتضی تو را
مرا بهل اگر به غم، دریغ او نمی‌کنم
برای گریه اقتدا، به تیغ او نمی‌کنم
من آه و خشم و کینه را به «تیغ زن» نهاده‌ام
دریغ و داغ و گریه را به «تیغ» و «زن» نهاده‌ام
*
نرفت کاری از فنا که کار فاقه می‌کند
بهل بگندد آب‌ها نمک افاقه می‌کند
*
به انتقام عطسه‌ای که بسته در دماغ من
زمانه سنگ نیستی شکسته بر ایاغ من
حدیث آب و نان بهل، اسیر و هم و شک نیم
تو پای بست برکه‌ای، مرا بهل که وک نیم
کسی بر آب زندگی نمرده از تبار من
به خضر تشنه می‌رسد، نژاد شعله خوار من
حضور قهر بی‌غشم، زیاد اگر نمی‌روم
چو هیمه وقف آتشم، به باد اگر می روم
*
نرفت کاری از فنا که کار فاقه می‌کند
بهل بگندد آب‌ها نمک افاقه می‌کند
*
چو کشته برق را زیم، در این نفس که می‌رود
چو قطره غرق را زیم، در این نفس که می‌رود
نفورم از دمی که شب نهفته هر سحر زند
وز آفتاب مرده‌ای که هر سپیده سر زند
خیال صیحه می‌پزد در آستین سپند من
خمار شیعه می‌برد بر آستان سمند من
به شب مجره می‌چکد طرب ز تیغ جوشنم
سپیده عشوه می‌دهد طلوع تیغ روشنم
اگر ز چاره بگسلم، نفس فلاخنی شود
زمین زبانه سر کند، زمانه گلخنی شود
*
نرفت کاری از فنا که کار فاقه می‌کند
بهل بگندد آب‌ها نمک افاقه می‌کند
*
تو را بس این فرشتگی، زمین تیول دیو به
افاقه مفت آرزو، اگر «ریا» ز «ریو» به
الا درنگ و رنگ تو کجاست برملا شده؟
وز انفعال ننگ تو سکوت ما صلا شده
غریو صخره سنب شکسته استخوان شب
شرار شوره خوان ما نشسته در دخان شب
*
شکسته خواند نیمه شب برادرم دوگانه را
سپیده زد چه می‌کنم نماز جوکیانه را؟
رهین چاه رستمم ز زننگ جاه زال‌ها
سپیده زد چه می‌کنم در آسیاب سال‌ها؟

شاهرخ بزرگی
۲۰فروردين

استاد یوسفعلی میرشکاک ،به فاصله‌ی چند روز از شهادت سیدمرتضی آوینی، قطعه شعری در رثای او سرود که نخستین‌بار در مراسم اربعین این شهید، در اول خرداد ۷۲ ، در تالار اندیشه‌ی حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی توسط خودش قرائت شد:

کیستم من بنده‌ای از بندگان مرتضی
قطره‌ای از بحر ناپیداکران مرتضی

سایه‌وار افتاده‌ام بر آستان مرتضی
مدعی هرگز نمی‌فهمد زبان مرتضی

باطن دین محمد بود جان مرتضی

***

بر زمین افتاده دیدم آسمان خویش را
رقص مرگ جان و پایان جهان خویش را

در کف طوفان رها کردم عنان خویش را
تا مگر پیدا کنم نام و نشان خویش را

گم شدم اندر نشان بی نشان مرتضی

***

آخرین دژ نیز ویران شد کجا پنهان شوم؟
در کدامین دره تاریک سرگردان شوم؟

با چه امیدی حریف مرگ درمیدان شوم؟
مردگان را بعد ازو چون بر در فرمان شوم؟

کیست بردارد درفش کاویان مرتضی

***

چیست ایمان جز انالحق گفتن رندان مست؟
کفر چبود؟ دستگاه رستن از بالا و پست؟

ظاهر مذهب اگر با مذهب ظاهر نشست
باید از ایمان و کفر خویش برداریم دست

همچو خیل دین فروش دشمنان مرتضی

***

جز منافق را ندیدم منکر مردان مرد
کاه اجمال حصولی کی شناسد کوه درد

درنگنجد در ضمیر صوفی سودا نورد
آنکه سر تا پا حضور آمد به میدان نبرد

در مسلمانی ندیدم همعنان مرتضی

***

شاه شطرنج سیاست مات خون مرتضاست
در کف جن و ملک رایات خون مرتضاسات

بر زبان جبرئیل آیات خون مرتضاست
نشر دین در انتشار ذات خون مرتضاست

دین ما شد تازه با خون جوان مرتضی

***

دین ما گفتم نه دین دین فروشان دغل
بوالحکم کیشان قبض و بسط جهل مستدل

آیت قرآن به لب تلمود پنهان در بغل
فهم دین مصطفی را جسته مفتاح از «هبل»

امت «بو شسب» یعنی منکران مرتضی

***

منکران مرتضی تنها نه مولان کرند
این طرف نیز از قفا مشتی جهولان خرند

کز پی قبض مضاعف همچون غولان بر درند
مول عقل بوالفضول و گول زهد ابترند

زین خوارج بود فریاد و فغان مرتضی

***

از من بیچاره تا درماندگان «جام جم»
در جفا با مرتضی پروا نکردیم از ستم

چون علی او در صمد افتاده و ما در صنم
زین میان شیر خدا او بود و ما شیر علم

بالله ار بودیم جز بار گران مرتضی

***

همسری با مرتضی دارند! مرد راه کو؟!
در میان شاعران یک جان مرگ آگاه کو؟!

در میان اهل حکمت یک شهادت خواه کو؟!
آن که چون حیدر بگرید نیمه شب در چاه کو؟!

گر تویی سام نریمان! نک کمان مرتضی

***

ای دریغا مقتدای خویش را نشناختم
والی صاحب ولای خویش را نشناختم

آشنایان! آشنای خویش را نشناختم
فاش می‌گویم خدای خویش را نشناختم

گرچه بودم زیر سقف آسمان مرتضی

***

مهدیا! اسلام را مغلوب مکر و فن مخواه
بر در و دیوار یزدان طرح اهریمن مخواه

جان مردان خدا را زیر پا و تن مخواه
امت لولاک را محجوب مشتی زن مخواه

یا امانی ده مرا همچون امان مرتضی

شاهرخ بزرگی
۲۰فروردين

بسم الله الرحمن الرحیم

بیاد سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی که یادش غالبا با من است.

سید علی خامنه ای

 

این جمله ای بود که سال ۱۳۷۲ پس از شهادت آقا مرتضی رهبر معظم انقلاب در دیدار با خانواده شریف ایشان روی صفحه ابتدایی قرآنی که برای امضاء خدمت حضرتشان آورده بودند نوشته بود.

۲۰ فروردین ماه سالروز شهادت شهید سید مرتضی آوینی(۲۰ فروردین ۱۳۷۲) گرامی باد.

شاهرخ بزرگی
۰۷فروردين

سال نو و نوروز ۱۳۹۰ بر شما مبارک

 

سال جهاد اقتصادی بر عموم عزیزان مبارک باد

شاهرخ بزرگی
۲۱اسفند

ما از تبار رستم ، فرهاد و آرشیم

واندر شراب فتنه آخر سیاوشیم

در انتظار رؤیت آن مهر آخرین

در مجمر سپیده سپندی بر آتشیم

دکتر محمود احمدی نژاد

شاهرخ بزرگی
۰۷اسفند

حاج بهزاد عکاسی تبریزی است و رزمنده ای شجاع و دلیر است که کارهای او نیازی به توصیف و بیان الکن این حقیر سراپا تقصیر ندارد. او یک آتلیه عکاسی توی تبریز داشت بنام عکاسی هاتف.

آری فلسفه هاتف این بود که ایشان یک دوستی داشت بنام شهید حبیب هاتف و خیلی باهم یکی و یکدل بودند تا اینکه او شهید شد و آقا بهزاد خیلی تنها ماند. حاج بهزاد به روایتی که بنده شنیده ام بیش از ۳۰ هزار عکس و اسلاید در مورد دفاع مقدس دارد. از جمله هنرهای بدیع و ماندگار ایشان این بوده که رزمنده ها را هنگام اعزام به جبهه در عکاسی از آنها عکس یادگاری می گرفت و هنگام شهادتشان عکس عروجشان را میگرفت و اینها را که کنار هم قرار می داد صحنه های روحانی و آسمانی بی بدیلی ایجاد می شد که قابل توصیف نیست. و نمونه هایش در آرشیو حاجی بسیار است. سالها پیش هنگامی که یکی دوتا از آلبومهای اینچنین اش را به محضر مقام معظم رهبری به نمایش درآورد حضرت آقا بسیار منقلب شد و تحت تأثیر قرار گرفتند و فرموده بودند که بازهم از این آلبومها برایم تهیه کن.

آری حاج بهزاد پروین قدس سالهاست که عمر خود را صرف اعتلای فرهنگ جهاد و شهادت نموده است و خدایش حفظ نماید چرا که این شهید زنده کارهای بسیار ارزنده و خدمات وافری به نظام و انقلاب نموده و در عین بی توقعی و اخلاص کارهای عظمی انجام داده که تا کنون بسیاری از آنها ناگفته باقی مانده اند. در هر صورت بعنوان کسی که حدود ۱۷ سال است او را می شناسم بر خودم فرض دانستم که علیرغم میل باطنی حاجی و نیز شاید در عین نارضایتی او گوشه ای از فعالیتهایش را به شما عزیزان معرفی نموده تا بیش از گذشته قدر این انسانهای وصف ناشدنی و این رهروان صدیق امام و شهدا و ولایت را بدانید و همیشه ایام دعاگویشان باشیم.

شاهرخ بزرگی