صبح فردا

صبح فردا

دوستی داشتم که بهتر است بگویم برادری داشتم بنام شهید مهدی (بهروز) فلاحت پور که سالیان سال در جبهه های حق علیه باطل به جنگ و مبارزه با بعثیان کافر مشغول بود و چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت و هر بار با جراحات سنگین به پشت جبهه و بیمارستان بر می گشت بالاخره با چندین بار مجروحیت و شیمیایی شدن در 8 سال دفاع مقدس شهید نشد تا اینکه در اردیبهشت ماه سال 1371 به لبنان رفت تا درباره شهید سیدعباس موسوی و مبارزان لبنانی برنامه بسازد و از طرف موسسه فرهنگی روایت فتح به همراه چندتن از همکاران و دوستانش به جنوب لبنان رفت که در 31 اردیبهشت ماه سال 1371 در حین فیلمبرداری در دره بقاع لبنان ناگهان هواپیماهای رژیم صهیونیستی اسرائیل دره بقاع را بمباران کردند که ایشان هم در همان مکان به شهادت رسید و به آرزویش که وصل به حضرت دوست بود نائل آمد. از ایشان فقط یک قطعه کوچک از مچ پایش به وطن بازگشت ، لذا این وبلاگ را بیاد او و بنام او درست کردم تا هر از گاهی یادی از او و خاطرات شیرین با او بودن بنمایم. روحش شاد و یادش گرامی

آخرین نظرات
۱۶فروردين
به گزارش گروه سیاسی مشرق، طی این سال ها وزیر کشور دولت نهم و رئیس فعلی سازمان بازرسی کل کشور از دورانی که در وزارت اطلاعات حضور داشته سخنی نگفته است اما وی برای نخستین بار، در گفت وگو با پایگاه خبری ـ تحلیلی مشرق، از فعالیت های اطلاعاتی و امنیتی خود، پرده برداشت و جزئیاتی از پرونده های فعلی زیر دست خود در سازمان بازرسی را بیان کرد.

وی در این گفت وگو که مشروح آن متعاقباً منتشر می شود، گفت: تا زمانی که آیت الله صانعی، دادستان انقلاب و دادستان کل کشور بود و بعد از ایشان آقای خویینی ها مسؤولیت دادستانی انقلاب و کل کشور را بر عهده گرفت، من دادستان انقلاب در استان خراسان و دادستان مشهد بودم و چون ما آن موقع به اسم "جریان راست" مشهور بودیم و آقای خویینی ها جزء فعالان جریان چپ بود با ما روی خوشی نداشتند.

پورمحمدی با اشاره به روابط نزدیک و صمیمی خود با آیت الله موسوی اردبیلی که رئیس دیوان عالی کشور بود، تصریح کرد: ایشان به لحاظ کاری من را قبول داشتند و به عنوان یکی از قضات فعال و توانمند می‌شناختند و شاید خود آقای خویینی ها هم به لحاظ کاری مرا قبول داشت اما یک روزی آقای خویینی ها من را خواست و گفت به تهران بیا! اما من چون با روحیات و سلوک سیاسی آقایان آشنا بودم، خیلی راغب نبودم. آن موقع جوان بودم و از تحصیل هم فاصله گرفته بودم و می‌خواستم ادامه تحصیل دهم لذا مرخصی بدون حقوق گرفتم که موافقت شد و به قم رفتم.

در دوران مهندس موسوی، وزارت اطلاعات شدیدترین ضربه را به جاسوسان آمریکا زد

معاون اسبق وزارت اطلاعات در ادامه با اشاره به آغاز مسؤولیت های اطلاعاتی و امنیتی خود، گفت: اوایل سال 66 جناب آقای ری شهری یک بار مرا دعوت کردند و خیلی اصرار کردند و گفتند مشکل‌ترین کار ما در جنگ الآن بحث جاسوسی است و عراق در این زمینه خیلی فعال است. من پس از بحث‌های فراوان پذیرفتم و به عنوان معاون ضد جاسوسی وزارت اطلاعات مشغول به کار شدم.

وی در توضیح فعالیت های خود در این دوره اظهار داشت: از جمله کارهای خوب و جالبی که در این دوره انجام شد، ارتباط ما با اسرای ایرانی در عراق بود که کار بسیار پیچیده ای بود و با امکانات بسیار کم و حساس این ارتباط را برقرار کرده بودیم به خصوص با مرحوم آقای ابوترابی به عنوان رهبر اسرا که حتی چند بار از حضرت امام(س) برای ایشان پیام گرفتیم و فرستادیم. اسرای ما هم وقتی می‌فهمیدند امام به آن‌ها پاسخ داده قوت قلب می‌گرفتند.

پورمحمدی همچنین با اشاره به انهدام شبکه بزرگ جاسوسی آمریکا در سال 1367، گفت: زمان معاونتم در وزارت اطلاعات دولت آقای مهندس موسوی، یکی از شدیدترین ضربه ها به فعالیت‌های جاسوسی آمریکا زده شد به طوری که در تاریخ کشف جاسوسان آمریکایی در خارج از آمریکا یکی از بزرگ‌ترین ضربه ها بود. نزدیک به 30 نفر جاسوس را در نهادهای نظامی، نهادهای مهم سیاسی، در حوزه های عملیاتی، مراکز اداری و افراد آزاد شناسایی و دستگیر کردیم و چند منطقه را برای فرود هواپیما، برای فرود رنجرها و کماندوها کشف کردیم. کارهای خیلی بزرگی در کشور کرده بودند. گروهی از جاسوسان را در آمریکا آموزش جاسوسی و خرابکاری و همکاری با نیروهای اشغالگر داده بودند که مثلاً اگر نیروهای خارجی خواستند از طریق هلی برن مانند طبس وارد کشور شوند و عملیات انجام دهند این نیروهای داخلی چگونه باید به آن‌ها امکان و فضا بدهند. به لطف خدا آن شبکه بزرگ ضربه خورد و جمع آوری شد که در تاریخ فعالیت ضدجاسوسی بعنوان بزرگترین ضربه به یک سازمان جاسوسی تعبیر شد. مقامات آمریکایی 16 سال سکوت کردند دم برنیاوردند تا ناچار شدند اوائل سال 84 اعتراف کنند به خاطر آن ضربه کاری که در آن تاریخ وارد شد هنوز ما از دسترسی به جامعه ایران محروم هستیم. همان زمان خدمت مقام معظم رهبری رفتیم و گزارش این کار را به ایشان دادیم و ایشان بسیار ما را مورد تفقد قرار دادند. تا پایان جنگ هم من در معاونت ضد جاسوسی بودم. پس از جنگ در حوزه بررسی استراتژیک و اطلاعات خارجی فعالیت داشتم که تا سال 78 ادامه داشت.

وی در ادامه درباره علت خروجش از وزارت اطلاعات به خبرنگار مشرق گفت:  وقتی دولت دوم خرداد آمد طبیعی بود که تیم اصلاح طلبان دولت خاتمی نتوانند با گروه‌های اصولگرا کار کنند زیرا نقطه قوت وزارت اطلاعات از زمان تأسیس تا دوم خرداد این بود که وزارت اطلاعات از طیف‌های مختلف سیاسی بهره می‌برد. یک عده تندروتر بودند که البته بعد ها جدا شدند. خیلی از لیدرهای اصلاح طلب امروز، در گذشته نیروهای وزارت اطلاعات بودند و اواخر دوره وزارت جناب آقای ری شهری از وزارت خارج شدند. خودشان گفتند چون مزاجشان تند بود نمی‌توانیم کار کنیم و خارج شدند.

 مسوولان مستقیم قتل ها از چپ های سرشناس وزارت بودند

معاون اسبق وزارت اطلاعات درباره ارتباط خود با موضوع قتل های زنجیره ای هم تصریح کرد: این داستان جزء پروپاگانداها و جوسازی‌هایی است که جریان چپ در کشور راه انداخت؛ این جریان، وقتی می‌خواست کسی را بکوبد باید یک بهانه و اتهامی برایش مطرح می‌کرد. یک عده را می‌گفتند تندرو است، یک عده ای راهم گفتند چماق دار است و بعدش هم داستان قتل‌های زنجیره ای درست شد. کنار گذاشتن من هم همزمان شد با رفتن آقای دری نجف آبادی. خب طبیعی بود که برای اینکه راحت بتوانند این قضیه را در افکار عمومی جا بیندازند استفاده از همزمانی و استفاده از قرینه زمانی بود تا به اهداف سیاسی و به اصطلاح خودشان حذف رقبای خودشان بپردازند در حالی که حوزه من حوزه خارجی بود و اصلاً ورودی به حوزه داخلی نداشتم.

وی ادامه داد: افراد اصلی‌ای که در این قتل‌ها مسؤول مستقیم بودند، مشهورترین نیروهای چپ وزارت اطلاعات بودند و آدم‌هایش هم موجودند. افرادی که اعتراف کردند چهره های مشهور چپ در وزارت اطلاعات بودند.

معاون اسبق وزارت اطلاعات افزود: چپی‌ها اگر از من و امثال من سندی داشتند آن را در بوق و کرنا می‌کردند و چیزهایی هم رویش می‌گذاشتند اما نه تنها بنده، بلکه خیلی از چهره ها و شخصیت‌ها و علمای ما را هم به این قتل‌های زنجیره ای منسوب کردند. اینکه با اجازه چه کسی بوده، چه کسی هماهنگی‌ها را انجام می‌داده و سعی کردند یک سناریوی بسیار گسترده ای را بسازند.

پورمحمدی اضافه کرد: امروز هم متأسفانه باز یک عده دوستان اصول‌گرای ما همین رویه و روش‌های تخریب و حذف شخصیتی و وارد کردن نسبت‌های ناروا و ناصحیح را برای حذف رقیبان در پیش گرفتند که شاید موفقیت‌های لحظه ای هم داشته باشند، اما همان فرجامی که چپ‌ها داشتند برای آن‌ها متصور است.

احمدی نژاد کار حزبی را قبول دارد به شرطی که همه تابع او باشند!

وزیر اسبق کشور در ادامه درباره نحوه آشنایی خود با احمدی نژاد و ورود به دولت نهم نیز گفت: من نخستین بار به عنوان عضو هیئت منصفه در جریان شکایت آقای احمدی نژاد از آقای خویینی ها در دادگاه روزنامه سلام آشنا شدم. بعد از آن شورای هماهنگی نیروهای انقلاب تشکیل شد. من آن زمان از وزارت اطلاعات اخراج شده بودم و در دانشگاه امام صادق(ع) تدریس می‌کردم و فعالیت اداری نداشتم. در آن جلسات آقای احمدی نژاد می‌آمدند و آشنایی اصلی ما از آن تاریخ است. پس از آن آقای احمدی نژاد به شهرداری رفتند و من هم در دفتر مقام معظم رهبری کار می‌کردم و ارتباطاتی با شهرداری داشتیم و در انتخابات مجلس هم این آشنایی ادامه داشت.

وی در پاسخ به این سؤال که آیا آن موقع آقای احمدی نژاد به تشکیلات و کار حزبی اعتقاد داشت؛ گفت: ایشان، هم آن موقع اعتقاد داشت و هم الآن، البته اگر همه تابع نظرات ایشان باشند!  آن موقع مثل الآن بروز نمی‌داد که "به کار تشکیلاتی اعتقاد دارم به شرط اینکه آنچه من فکر می‌کنم شما عمل کنید!" آن موقع به عنوان عضو در تشکیلات حضور داشت. بعد از ریاست جمهوری می‌گفت تشکیلات را قبول دارم به شرطی که تشکیلات با من باشد! ایشان به تشکیلات اعتقاد دارند اما با تعریف خودشان!

در انتخابات ریاست جمهوری نهم به احمدی نژاد پیغام دادم کنار بکشد ولی توجه نکرد!

پورمحمدی در ادامه با اشاره به فعالیت های اصولگرایان برای انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم، گفت: کاندیدای شورای هماهنگی نیروهای انقلاب برای انتخابات، آقای لاریجانی بود و من هم به ایشان کمک می‌دادم اما قرار شد کاندیدا ها به نفع یک نفر کنار بکشند. آقای احمدی نژاد کج دار و مریز عمل می‌کرد. می‌گفت "چشم!" اما جور دیگری رفتار می‌کرد و گاهی هم می‌گفت "نه!" و خلاصه حالت‌های زیگزاگی را از خودشان نشان می‌دادند! با آقای احمدی نژاد هم صحبت کردیم که الآن هم نیروهای چپ حضور دارند و هم آقای هاشمی آمده؛ اگر قرار باشد ما هم چنددستگی داشته باشیم چندان توفیقی نخواهیم داشت؛ شما بهتر است کنار بکشید. من خودم چند بار به ایشان پیام دادم و صحبت کردم که انصراف دهند که توجهی نکردند.

طریقه انتصاب پورمحمدی به وزارت کشور دولت احمدی نژاد

وی در ادامه با اشاره به بی نظمی در اقدامات احمدی نژاد در چینش کابینه گفت: پس از پیروزی آقای احمدی نژاد در انتخابات، چند بار از دفتر ایشان تماس گرفتند که آقای احمدی نژاد می‌خواهد شما را ببیند. در آن جلسه ایشان گفتند که من رفتم خدمت رهبری و برای وزارت اطلاعات چون باید نظر آقا را جلب کنم افرادی را مطرح کردم و نظر ایشان روی شماست. من گفتم اگر نظر رهبری این است من حرفی ندارم هرچند که خودم خیلی مایل نبودم. بعد هم شدم عضو کارگروه گزینش و ارزیابی وزرا. در جلسات چند نفر برای وزارت کشور پیشنهاد شدند و آقای احمدی نژاد نپسندید. در یکی از جلسات، آقای احمدی نژاد دو بار گفتند اسم پورمحمدی را برای وزارت کشور هم بنویسید. من شوخی و جدی گفتم من موافق نیستم و نمی‌آیم. سرانجام دو شب قبل از اینکه لیست برود مجلس، یعنی جمعه شب ساعت 10 که قرار بود یکشنبه لیست به مجلس برود آقای زریبافان تماس گرفتند و گفتند که آقای احمدی نژاد گفتند برنامه‌تان را برای وزارت کشور بنویسید! پرسیدم چی؟ گفتند دیگر قطعی شد برای وزارت کشور. گفتم حالا من چطور تا پس فردا برنامه آماده کنم؟ گفت دیگر آقای احمدی نژاد تصمیم گرفته و من نمی‌دانم.

پور محمدی ادامه داد: بعد شنیدیم آقای احمدی نژاد خدمت مقام معظم رهبری می‌رسند و مشکل خودشان را برای وزارت کشور مطرح می‌کنند و بعد هم بنده را پیشنهاد می‌دهند که آقا هم نظرشان موافق بود. بعد مشکل برای وزارت اطلاعات پیش می‌آید و آقای احمدی نژاد می‌گویند که ما نظرمان روی آقای محسنی اژه ای است ولی خودشان زیر بار نرفتند و باز ظاهراً قرار می‌شود که از ایشان دعوت شود به حضور مقام معظم رهبری برسند و آقا در آن دیدار به ایشان تأکید کنند که بپذیرد. این اتفاق روز شنبه انجام شد. یعنی فردای آن روز که به من اطلاع دادند. صبح شنبه من به دفتر کارم در بیت مقام معظم رهبری رفتم و از آنجا تماس گرفتم با وزارت کشور و گفتم برنامه های وزرای سابق را برایم بفرستید. می‌خواستم ببینم برنامه های وزارت کشور چگونه است؟ چون اصلاً ذهنم آماده برای وزارت کشور نبود. شروع کردیم به برنامه نوشتن اما تا روز یکشنبه آماده نشد.

با هیچ کس در کشور دعوا ندارم/ برخی حاضران در جریان انحرافی گرفتار فساد نیستند

وی درباره علت و نحوه خروج از دولت احمدی نژاد هم با بیان اینکه روابط خوبی با دولت دارد و با هیچ کس هم در مملکت دعوا نمی کند، گفت: پس از دولت نهم و بعد از کشمکش‌هایی که در اواخر آن دولت پیش آمد و به دولت دهم کشید و تشدید شد، قراینی مانند شکایت‌ها داریم که خب بیشتر شده و پرونده های بزرگی دیده شد که در آن‌ها انحرافات بزرگی رخ داده بود. تخلف از قانون حجمش زیاد شده که حالا مجلس و نهادهای نظارتی تذکر دادند. بنابراین می‌شود گفت که در نیمی از عمر ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد فضای اول حاکم بود و در نیمه دوم فضا تغییر کرد و تخلفات افزایش یافت.

پورمحمدی، علت این افزایش تخلفات و حرکت به این سمت را بی انضباطی و بی‌برنامگی ذکر کرد و گفت: من، مهم‌ترین عامل افزایش تخلفات و انحراف را بی تقیدی و عدم التزام به قانون و بی‌برنامگی می‌دانم. این، بستر فساد است و وقتی وجود داشته باشد روزنه‌هایی را به وجود می‌آورد که یک عده آدم فاسد و فرصت طلب امکان ورود پیدا کنند.

وی با اشاره به علل گسترش فساد در دولت دهم، تأکید کرد: افرادی هستند که حتی در این تیم مشهور به انحرافی هم حضور ندارند اما گرفتار فساد هستند، متأسفانه رفتارشان فسادزاست و بستر برای فساد ایجاد می‌کنند. عده ای هم هستند که در این تیم حضور دارند و گرفتار فساد نیستند و یا حداقل ما شناسایی نکردیم. یعنی باید انحراف ذهنی و فکری را با انحراف عملی دو مقوله جدا از هم بدانیم که البته نقاط مشترک دارند و فساد فکری و ذهنی فضا را برای فساد عملی نیز مهیا می‌کند.

خبرنگار مشرق پرسید: «می‌گویند آقای احمدی نژاد رفتند خدمت مقام معظم رهبری و نسبت به گزارش‌های شما در خصوص فساد بانکی گلایه داشتند و می‌گفتند شما سیاه نمایی می‌کنید. گفته شده ایشان هم به آقای آملی لاریجانی گفتند که به شما اطلاع دهند مدتی در خصوص این موضوع موضع گیری و صحبت نکنید؟» که پورمحمدی پاسخ داد: نه؛ من اصلاً در رابطه با فساد بانکی صحبت علنی نداشتم. مجلس از من دعوت کرد و ما اصلاً خبرش را هم منتشر نکردیم. خبر از چند نماینده منتشر شد و ما هم مخالف بودیم.
شاهرخ بزرگی
۲۴اسفند

1- می گویند - و به طنز می گویند- یکی از نامزدهای نمایندگی مجلس یا ریاست جمهوری در نطق انتخاباتی خود خطاب به مردم وعده می داد که «اگر بنده را انتخاب کنید با مارکسیسم، امپریالیسم، سوسیالیسم، اومانیسم، فمنیسم و اپورتونیسم به شدت مقابله می کنم و به هیچکدام از آنها فرصت و اجازه نمی دهم در آرامش و رفاه مردم کمترین خدشه ای پدید آورند»! در این هنگام، پیرمردی رنجور از میان جمعیت برخاست و خطاب به آقای کاندیدا گفت؛ «پیشاپیش از مبارزه بی امان حضرتعالی با همه ایسم هایی که اشاره فرمودید تشکر می کنم ولی کاش برای روماتیسم بنده هم که بدجوری آزارم می دهد فکری می کردید و برنامه ای داشتید»!
دیروز جناب آقای رحیمی معاون اول محترم رئیس جمهور که در جلسه کارگروه تنظیم بازار شرکت کرده بود با انتقاد شدید از افزایش قیمت برخی از کالاهای مورد نیاز مردم در بازار، گفت «کار به جایی رسیده که دیگر باید با عوامل گرانی برخورد کنیم»!
2- این اظهارنظر جناب رحیمی نشانه آن است که از نگاه ایشان به عنوان معاون اول رئیس جمهور، اولاً؛ گرانی غیرطبیعی برخی از کالاهای مورد نیاز مردم در بازارها، یک واقعیت است و البته آزاردهنده. ثانیاً؛ دولت محترم نه فقط عامل این گرانی نیست و در آن نقشی ندارد بلکه از وجود آن ناخشنود و نگران نیز هست. و ثالثاً؛ برخورد با عوامل گرانی و مقابله با این پدیده پلشت وظیفه دولت است و یا دستکم این که؛ بخشی از آن برعهده دولت محترم است و جناب آقای رحیمی با درک این وظیفه است که می گوید «کار به جایی رسیده که دیگر باید با عوامل گرانی برخورد کنیم» و رابعاً؛ این اظهارنظر معاون اول محترم رئیس جمهور حاکی از آن است که دولت محترم تاکنون برای مقابله با گرانی اقدامی نکرده است و یا در انجام آن بخش از وظیفه ای که در برخورد با گرانی برعهده داشته، کوتاهی ورزیده است. چرا...؟!
پاسخ این سؤال را نه فقط از دولت بلکه از سایر مراجع و مسئولان ذیربط دیگر نظیر دستگاه قضایی، مجلس شورای اسلامی و چند کانون و مرکز دیگر نیز باید جستجو و مطالبه کرد.
3- اولین سؤال- شما بخوانید گناه- مراجع یاد شده، اعم از دولت و مجلس و دستگاه قضایی آن است که چرا از گرانی این روزها و زحمت آفرینی آن برای مردم و مخصوصاً توده های مستضعف و اقشار کم درآمد که به قول حکیمانه حضرت امام(ره) ولی نعمت های مسئولان هستند، غافل بوده اند؟ آیا چرخه زندگی آنان به گونه ای است که هرگز با پدید گرانی روبرو نمی شوند؟! و یا درآمد آنها در حد و اندازه ای است که هیچ کالای گرانی برای آنها «گران» نیست؟!
در اینجا بی آن که قصد سرپوش نهادن بر واقعیت ها و ناگفته ماندن گفتنی ها در میان باشد می توان و به جرأت باید گفت که اکثر قریب به اتفاق مسئولان نظام، از دولتمردان گرفته تا نمایندگان مجلس و صاحب منصبان در دستگاه قضایی، افرادی دلسوز، مردم دوست و دارای زندگی عادی و معمولی هستند و البته تعدادی از آنها نیز حساب جداگانه ای دارند که امید است به حساب آنها رسیدگی شود! و... بنابراین غفلت آنان از «گرانی» و بی توجهی یا کم توجهی آنها نسبت به این پدیده ناهنجار و آسیب رسان از کجا ریشه می گیرد؟!
4- ابتدا نگاهی به نرخ کنونی خدمات و قیمت کالاهای مورد نیاز مردم بیندازید و سپس آن را با نرخ همین خدمات و قیمت همین کالاها در -مثلاً- دو یا سه ماه قبل مقایسه کنید. آیا می توان افزایش نه فقط بی رویه، بلکه افزایش جهشی نرخ برخی از خدمات و قیمت بسیاری از کالاها و اجناس مورد نیاز مردم را نادیده گرفت؟ به یقین نه، سؤال بعدی آن است که آیا این گرانی لگام گسیخته برای مردم و مخصوصاً توده های مستضعف و اقشار کم درآمد جامعه، دردسرآفرین نیست و آنان را تحت فشار ناخواسته و دعوت نشده قرار نمی دهد؟ پاسخ این سؤال بدون کمترین تردیدی «مثبت» است. اکنون بیشترین دغدغه های اعلام شده برخی از مسئولان ذیربط در دولت، مجلس و دستگاه قضایی را طی همین سه ماه گذشته مرور کنید. آیا نشانه درخور توجهی از دغدغه آنها نسبت به گرانی که یکی از اصلی ترین دغدغه های مردم بوده است مشاهده می کنید؟! سخن این نیست که آنان غم ملت و نگرانی برای دغدغه مردم ندارند، بلکه چنان در برخی از امور- تأکید می شود که فقط برخی از امور- مشغول شده اند که فراموش کرده اند نباید دغدغه مردم را فراموش کنند! از مدعیان اصلاحات و همراهان فتنه آمریکایی - اسرائیلی 88 انتظاری نیست، چرا که آنها در همان هنگام که دولت و مجلس را یکجا قبضه کرده بودند با کمال وقاحت- که اسناد مکتوب و مضبوط آن موجود است و قابل انکار نیست- مردم محروم و مستضعف را به سخره گرفته و آنان را «لشکر قابلمه به دست ها»! می نامیدند و یا وقتی از نیاز مردم سخنی به میان می آمد، با اهانت به ملت شریف این مرز و بوم و از پشت تریبون مجلس اعلام می کردند «مردم ایران عادت دارند که اگر مرگ موش هم توزیع شود برای آن صف می کشند»! آنها همه توان به یغما برده از مسئولیت را به دریوزگی پای آمریکا ریخته بودند و امروزه می بینید و می بینیم که بسیاری از همان دریوزه ها، آشکارا در خدمت مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس به کاسه لیسی مشغولند. از آنها انتظاری نبوده و نیست، بلکه سخن با مسئولان عزیز اصولگرا در میان است همراه با گلایه ای دوستانه از آنان.
5- طی نزدیک به 3 ماه گذشته که بازه زمانی مورد نظر این وجیزه است، نمایندگان محترم ملت در نطق های پیش از دستور خود چه وزن و مقداری برای مقابله با «گرانی» و این دغدغه آسیب رسان قائل بوده اند؟! و یا در نطق های انتخاباتی و تبلیغات مکتوب و شفاهی خویش، به اندازه یک چندم آنچه در تعریف از خود- و بعضاً نفی رقیب- مایه می گذاشتند، برای مقابله با دغدغه یاد شده مایه گذاشته و یا دغدغه داشتند؟!
در سوی دیگر ماجرا، آیا دولت محترم و برخی از دولتمردان به همان میزان که برای دفاع از فلان جریان و یا برنامه ریزی و نشست و برخاست برای مقابله با فلان رقیب واقعی! یا خیالی! وقت می گذاشتند و هزینه می کردند، در اندیشه مقابله با فشار گرانی بر مردم نیز بودند؟! و آیا این دغدغه در حد و اندازه تلاش برای تشکیل هیأت نظارت بر قانون اساسی- صرفنظر از قانونی یا غیرقانونی بودن آن که بحث جداگانه ای است- ذهن آنان را به خود مشغول کرده بود؟!
همین جا و درون پرانتز پای این سؤال دوستانه از برخی نمایندگان محترم مجلس درمیان است که آیا این روزها و درپی حماسه بی نظیر و پرشور ملت در 12 اسفند که دل دوستان را درسراسر جهان به وجد آورده و دشمنان را در کابوسی وحشتناک فرو برده است، زمان مناسبی برای طرح سؤال از رئیس جمهور - صرفنظر از محتوای پرسش ها و بدون قضاوت درباره درستی یا نادرستی آنها - است؟!
دستگاه محترم قضایی نیز اگرچه مانند هر دو بخش مجریه و مقننه منشأ خدمات فراوانی بوده و هست ولی مقابله با عوامل گرانی و برخی از باندهای مافیایی، بیرون از وظایف آن نیست و مثلاً؛ مقابله جدی با فساد اقتصادی که برخورد قاطع با پرونده فساد کلان بانکی از جمله نمونه های مثال زدنی آن است نباید مسئولان ذیربط در دستگاه قضایی کشور را نسبت به نجات مردم از عاملان آشکار و پنهان گرانی بی رویه و جهشی غافل کند.
6- دولت محترم همانگونه که بارها اعلام کرده است، کالای مورد نیاز مردم را در مقیاس انبوه فراهم آورده و برخلاف آنچه باندهای پشت صحنه گرانی سعی در القای آن دارند، «کمبود کالا» عامل گرانی نیست، بلکه کم توجهی مسئولان ذیربط و فقدان بازرسی و نظارت جدی، اصلی ترین عامل گرانی های بی رویه- و بعضاً جهشی- اخیر است، تا آنجا که معاون اول محترم رئیس جمهور ضمن ابراز نگرانی دلسوزانه از فشار گرانی بر مردم - که در خور تقدیر است- می گوید «کار به جایی رسیده که دیگر باید با عوامل گرانی برخورد کنیم»! یعنی این که تاکنون با عوامل گرانی برخورد نشده است. و این در حالی است که سازمان عریض و طویلی با عنوان سازمان حمایت از تولیدکنندگان و مصرف کنندگان برای مقابله با گرانی و عوامل آن وظیفه و دستور کار مستقیم دارد. ممکن است گفته شود که این سازمان از نیروی کافی و لازم برای بازرسی و نظارت بر چرخه تولید و مصرف برخوردار نیست اگر چنین باشد که برخی از شواهد نشان می دهد یکی از مشکلات سازمان یاد شده همین است، راه کار، چندان دشوار نیست. چرا دولت و سایر مراکز مربوطه و از جمله «کار گروه تنظیم بازار» از بسیج یا به قول حضرت امام(ره) «لشکر مخلص خدا» که امام راحل(ره) بر دست و بازوی آنان بوسه می زد به عنوان نیروهای پاک، مؤمن، انقلابی، فداکار و ایثارگر برای بازرسی و نظارت استفاده نمی کند؟ تاکنون تجربه های مکرر نشان داده و ثابت کرده است همه وظایف و مأموریت هایی از این دست که به بسیج سپرده شده، با درجه بالایی از موفقیت انجام پذیرفته است. آقایان باور بفرمائید که بسیج مرد این میدان است.


حسین شریعتمداری  چهارشنبه 24 اسفند 1390

شاهرخ بزرگی
۰۵اسفند
به گزارش مشرق، تاکنون بارها پیش آمده که افراد متعددی در مقاطع مختلف به بیان مصادیقی از زندگی ساده و بدون آلایش رهبر معظم انقلاب پرداخته و نکات و بعضا خاطراتی را بیان کرده‌اند.

اما آنچه در زیر می خوانید بخشی از خاطرات امیر خلبان تورج دهقانی زنگنه فرمانده آشیانه جمهوری اسلامی ایران است که برای اولین بار با موضوع سفرهای رهبر انقلاب با هواپیما به مناطق مختلف کشور در خبرگزاری فارس منتشر می‌شود.

امیر دهقانی زنگنه به واسطه مسئولیتی که در آشیانه جمهوری اسلامی ایران دارد یکی از کسانی است که در بسیاری از سفرهای مقام معظم رهبری ایشان را همراهی می‌کند.

* سفر به کردستان با هواپیمای عادی

معمولا  حضرت آقا با تهیه بلیت با هواپیمای عادی سفر می‌کنند.

برای نمونه در سفر ایشان به استان کردستان، رهبر معظم انقلاب همچون گذشته با پرواز عادی به همراه دیگر مسافران به این استان سفر کردند.

* تلاوت اذان در گوش یک نوزاد در پرواز تهران-مشهد

در یکی از سفرهای معظم‌له به مشهد مقدس بود که آقا از تیم همراهشان خواستند ممانعتی برای کسانی که می خواهند ایشان را ببینند، ایجاد نشود.

اشتیاق مسافران برای دیدار باعث شد تا حضرت آقا تا پایان سفر حتی فرصت برای نوشیدن یک استکان چای هم نداشته باشند.

در همین پرواز بود که یک زوج جوان فرزندشان را که تازه متولد شده بود خدمت آقا آورده و ایشان نیز در گوش کودک اذان گفتند. چند نفر لبنانی هم در این پرواز حضور داشتند که توانستند با آقا دیدار و گفت‌وگو کنند.

در یکی دیگر از سفرها خانمی حدود 40ساله به همراه مادر 70 ساله‌اش به فاصله دو سه ردیف صندلی با آقا نشسته بودند.

با شروع پرواز، دختر آن خانم به او گفت که چند ردیف جلوتر از ما، آقای خامنه ای نشسته اند.

مادر که باورش نشده بود، گفت آقا که با هواپیمای معمولی سفر نمی‌کنند و پس از اینکه از حرف های دخترش قانع نشد، برگشت از من که لباس نظامی به تن داشتم سؤال کرد و گفت: واقعا ایشان آقای خامنه‌ای هستند؟ من هم گفتم بله.

باز پرسید: آن خانمی که پشت سر ایشان نشسته، همسرشان است؟ مجددا گفتم بله.

بعد اجازه خواست تا برود و با همسر آقا چند کلمه‌ای صحبت کند. می‌گفت می‌خواهم کمی با ایشان در مورد مشکلات پیری و بیماری که دارم درد دل کنم.

* ماجرای یک بسته میوه اضافی برای آقا

در یک سفر دیگر قرار شد حضرت آقا با پرواز ایران‌ایر بروند. مسئولان پرواز بعد از اینکه متوجه حضور رهبر انقلاب در این هواپیما شدند، علاوه بر خوردنی‌های معمول، که برای پذیرایی مسافران در نظر گرفته شده بود، یک بسته میوه اضافه هم برای ایشان آوردند.

آقا با دیدن این بسته میوه ناراحت شده و به یکی از همراهان خود اعتراض کردند که این بسته میوه را بردارند و ببرند.

در واقع ایشان اصلا اجازه نمی‌دهند که برای سفرهایشان تدارک خاصی دیده شود و معمولا در پروازها تنها با یک استکان چای (از همانی که به مسافران داده می‌شود) و یک کیک کوچک که از فروشگاه‌های بیرون تهیه شده از ایشان پذیرایی می‌شود و اجازه نمی‌دهند چیز دیگری به اینها اضافه شود.

شاهرخ بزرگی
۲۳بهمن

دیروز مردم ایران با حضور چند ده میلیونی و ماندگار خود در تظاهرات روز 22 بهمن، باردیگر - و به قول حضرت امام(ره)- تحلیل ها و آرزوهای آمریکا و اسرائیل را زیرگام های استوار خود لگدمال کردند و احتمالا آمریکا، اسرائیل و متحدان اروپایی و منطقه ای آنها را به این نتیجه که چند سال قبل «کاسپار واین برگر» وزیر دفاع وقت آمریکا بر آن تاکید ورزیده بود رساندند که برای سقوط و براندازی جمهوری اسلامی ایران تنها یک راه وجود دارد و آن «از میان برداشتن ملت ایران است»! چرا که به گفته «واین برگر» نظام جمهوری اسلامی ریشه در باورهای دینی مردم دارد و از آنجا که جدا کردن این باورها از مردم امکان پذیر نیست و یا به سختی امکان پذیر است، مردم ایران به عنوان یک ملت باید از میان برداشته شوند. واین برگر بعد از تصویب قطعنامه «تحریم تسلیحاتی ایران» نیز در دفاع از تصویب این قطعنامه گفته بود «...در صورتی که قطعنامه تحریم تسلیحاتی ایران با قاطعیت اجرا شود، ریشه توانایی ایران برای ادامه جنگ به سرعت خشک می شود واین به مفهوم آن است که موجودیت ایران به عنوان یک ملت به خشکی می گراید و دنیای مدرن از پدیده ای ناهمگن به نام جمهوری اسلامی ایران رهایی می یابد»!
«ساموئل هانتینگتون» صاحب نظریه معروف «جنگ تمدن ها» چند سال قبل از پیوستن به موشه دایان رفیق گرمابه و گلستان خود در آن دنیا، در همایش بین المللی «دموگرافی» که در فوریه سال 2005 در نیکوزیا، پایتخت قبرس بر پا شده بود، این پرسش را مطرح کرده بود که؛ «چرا آمریکا با مرتجع ترین کشور منطقه - منظورش عربستان سعودی است- که به صورت نظام پادشاهی قرون وسطایی اداره می شود و در آن از رأی و نظر مردم در اداره کشور کمترین نشانه ای نیست، بیشترین دوستی و نزدیکی را دارد و در همان حال بیشترین دشمنی و مقابله خود را روی کشوری مانند ایران که همه ارکان و کانون های تصمیم ساز آن با رأی مردم شکل گرفته، متمرکز کرده است؟» هانتینگتون به این پرسش پاسخی نمی دهد و فقط در پایان سخنان خود اعلام می کند که پاسخ این پرسش را بر عهده شرکت کنندگان در همایش یاد شده می گذارد و البته اشاره می کند «این برخورد به ظاهر دوگانه، توضیح و پاسخی منطقی و قابل قبول دارد»!
دو سال بعد- مارس 2007- خانم کاندالیزا رایس وزیر خارجه وقت آمریکا در دولت بوش در مصاحبه با روزنامه سعودی «شرق الاوسط» - چاپ لندن- بدون اشاره به همایش نیکوزیا، پرسشی را که هانتینگتون- شاید به خاطر حفظ پرستیژ خود- بی پاسخ گذاشته بود، پاسخ داد « در این مصاحبه ابتدا خبرنگار شرق الاوسط توضیح می دهد که دولت حماس برآمده از رأی مردم فلسطین است و سپس می پرسد؛ چرا دولت شما- آمریکا- که طرفدار دموکراسی و پشتیبان رأی مردم است(!) دولت حماس را به رسمیت نمی شناسد و در مقابل، محمود عباس را رئیس دولت فلسطین می داند»؟ خانم رایس که انگار پرسش شرق الاوسط را نشنیده است، پاسخ درباره دولت حماس و اسماعیل هنیه را وامی گذارد و با پیش کشیدن نام جمهوری اسلامی ایران می گوید؛ «ما انکار نمی کنیم که ایران یک کشور دموکرات است و دولت و مجلس در آن با رأی مردم انتخاب می شوند ولی باید توجه داشت که امروزه «مشروعیت» در دو شکل «مشروعیت داخلی» و «مشروعیت بین المللی» مطرح است، جمهوری اسلامی ایران مشروعیت داخلی دارد ولی مشروعیت بین المللی ندارد»! خانم رایس در پاسخ به ابهام خبرنگار شرق الاوسط می گوید «قبول داریم که دولت و مجلس ایران با رأی مردم انتخاب شده اند اما، این فقط نشانه «مشروعیت داخلی» است ولی خواست و رأی مردم ایران باید در خانواده بین المللی نیز مشروعیت داشته باشد که جمهوری اسلامی ایران فاقد این مشروعیت است»!!
به بیان دیگر، «برای آمریکا و متحدانش «دموکراسی» فقط یک بهانه است و از نگاه آنها رأی و نظر مردم تنها هنگامی نشانه دموکراسی خواهد بود که نتیجه آن بیرون از منافع آنان نبوده و تضمین کننده زورگویی ها و غارتگری های نظام سلطه بین الملل باشد»!
یک ماه بعد از صدور قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی ایران که به بهانه مقابله با برنامه هسته ای کشورمان - و به نوشته واشنگتن پست برای حمایت از جنبش سبز(!)- تصویب شده بود، دولت آمریکا لایحه ای با عنوان «قانون جامع تحریم ایران» را از تصویب کنگره گذراند- 9 ژوئیه 2010/ 18 تیر 1389- براساس این مصوبه شرکت های آمریکایی از صدور فرآورده های نفتی پالایش شده- از جمله بنزین- به جمهوری اسلامی ایران منع شده و شرکت های غیرآمریکایی نیز در صورت صدور بنزین به ایران مشمول تحریم تجاری آمریکا می شدند- این تحریم به تولید بنزین در جمهوری اسلامی ایران تا مرز صدور این فرآورده نفتی انجامید- بعد از این مصوبه، شرکت های نفتی از تحویل سوخت به هواپیماهای مسافربری کشورمان در فرودگاه های اروپایی و برخی فرودگاه های کشورهای فسقلی عرب خودداری ورزیدند و مسافران را با دردسرهای فراوانی روبرو کردند. در همان هنگام «رابرت گیتس» وزیر دفاع وقت آمریکا در پاسخ به این سؤال خبرنگار روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز که «این تحریم ها به جای دولت ایران، مردم ایران را نشانه رفته است» گفته بود؛ «ترجیح می دهم به این پرسش در وقت دیگری پاسخ دهم».
ده ها و صدها نمونه دیگر از این دست اعترافات صریح و بی پرده مقامات رسمی آمریکا و متحدان اروپایی و منطقه ای آنها را می توان فهرست کرد که در آن بدون پرده پوشی تاکید می کنند طرف مقابل و حریف رو در روی آمریکا و متحدانش در چالش 33 ساله و پرحادثه آنان با ایران اسلامی، «مردم ایران» هستند و نظام جمهوری اسلامی ایران فقط از آنجا که خواست همین مردم را نمایندگی می کند، با خشم و کینه آنها روبرو بوده و هست. اکنون به آسانی می توان یک بار دیگر و برای چندمین بار بر درستی و حکیمانه بودن نظر امام راحل(ره) پی برد و بدون کمترین تردیدی حضور چندده میلیونی دیروز مردم در راهپیمایی سراسری 22بهمن را لگدمال کردن تحلیل ها و آرزوهای آمریکا و اسرائیل و متحدان اروپایی و منطقه ای آنها دانست.
گفتنی است روز چهارشنبه 19 بهمن ماه جاری نیز حضرت آقا در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش فرموده بودند؛
« در 22 بهمن امسال نیز به توفیق الهی و با هدایت خداوند متعال همه خواهند دید که مردم ایران چگونه به میدان خواهند آمد»... و دیدیم که آمدند.
نگاهی هر چند گذرا به تبلیغات گسترده و فراگیر مقامات و رسانه های غربی طی سه ماه گذشته از تمرکز آنها روی سه محور حکایت می کند؛
اول: تاکید بر این که جمهوری اسلامی ایران تحت تاثیر تحریم ها به آخر خط رسیده است و چاره ای جز کوتاه آمدن ندارد! و به زودی نشانه های کوتاه آمدن را می توان در نگاه مسئولان بلند پایه نظام مشاهده کرد!
بیانات تاریخی رهبرمعظم انقلاب در خطبه های جمعه تهران، پاسخ شکننده ای به این توهم پراکنی بود. حضرت آقا از یکسو به اقتدار جمهوری اسلامی ایران که از تمامی سال ها و دوران های پیشین، فراتر و درخشان تر است اشاره فرمودند و از سوی دیگر برای نشان دادن اقتدار ایران اسلامی و ضعف و ناتوانی آمریکا و متحدانش نمونه ها و اسناد انکارناپذیری از پیروزی های ایران و شکست های آمریکا، اسرائیل و اروپایی ها را در یک ویترین که برای همگان قابل رویت باشد به نمایش گذاشتند. وقتی حزب الله در جنگ 33 روزه و حماس در جنگ 22 روزه فقط با حمایت جمهوری اسلامی ایران بر آمریکا و اسرائیل غلبه می کنند، نتیجه تهدید بی اساس و یا حمله احتمالی و احمقانه آمریکا به ایران پیشاپیش قابل پیش بینی است. نیست؟!
دوم: دشمنان با سیاه نمایی این توهم را می پراکندند که مردم با کاستی ها و دشواری هایی در زندگی روزمره خود روبرو هستند و از این روی در راهپیمایی 22 بهمن که نشانه مشروعیت و مقبولیت مردمی جمهوری اسلامی ایران است حضور چشمگیری نخواهند داشت!
سوم: با اشاره به همان علت پیش گفته- محور دوم- اعلام می کردند که از حضور مردم در انتخابات مجلس شورای اسلامی نیز کاسته خواهد شد.
... و دیروز، مردم پاکباخته و دشمن شناس ایران اسلامی با بصیرت مثال زدنی خود و حضور بی نظیر و چند ده میلیونی در تظاهرات 22 بهمن از یکسو محور دوم از آرزوهای دشمن را زیرگام های استوار خود لگدمال کردند. و از سوی دیگر تردیدی باقی نگذاشتند که در انتخابات مجلس نهم نیز همانگونه که حضرت آقا پیش بینی کرده اند، حضوری حماسی و بارها گسترده تر و فراتر از موارد مشابه خواهند داشت.
و بالاخره، حضور چند ده میلیونی دیروز مردم در تظاهرات و راهپیمایی 22 بهمن بار دیگر و برای چندمین بار به آمریکا و متحدانش فهمانده است که حریف رو در روی آنها مردم ایران هستند که یکپارچه در برابر نظام سلطه بین المللی ایستاده و خواهد ایستاد، مخصوصا امروزه که طعم شیرین این رودررویی را در انقلاب های اسلامی منطقه و خیزش مردم در آمریکا و اروپا علیه نظام سلطه نیز به چشم دیده است.
حسین شریعتمداری

شاهرخ بزرگی
۲۳بهمن
هنوز چند روزی از فقدان غم انگیز رزمنده دلاور سردار احمد سیاف زاده نگذشته بود که حجت الاسلام والمسلمین مهدی بهداروند در تماسی خبر درگذشت حزن انگیز دوست عزیزمان سردار احمد سوداگر را بر اثر عارضه قلبی در روز ولادت با سعادت پیامبر رحمت(ص) و امام جعفر صادق(ع) اطلاع داد. در روز جمعه 21 بهمن، در حالی که سرمست از شیرینی فرا رسیدن سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و بازخوانی حماسه آفرینی های عملیات والفجر 8 بودیم، دریافت این خبر سایه سنگینی از اندوه را بر وجودمان چیره ساخت.

سردار احمد سوداگر یکی از مؤثرترین و خوشنام ترین رزمندگان و سلحشوران دزفول در دوران دفاع مقدس بود. او که در سالهای اولیه جنگ به شناسایی مواضع ارتش متجاوز بعثی در جبهه های جنوب می پرداخت نقش موفقی را در شناخت درست دشمن در منطقه عملیاتی فتح المبین و بیت المقدس داشت. اطلاعاتی که او از منطقه عملیاتی فتح المبین و شناخت جغرافیای نظامی این منطقه به دست آورد، راهگشای تهاجم رزمندگان اسلام از محور رقابیه و استفاده از تنگه زلیجان برای حمله به عقبه ارتش عراق در این ناحیه بود.

سردار سوداگر در تمام دوران جنگ به شناخت و مطالعه بر روی استعداد و توانایی ها و نحوه آرایش ارتش متجاوز عراق مشغول بود. او یکی از کسانی بود که تشکیلات اطلاعات عملیات سپاه را بسیار غنا بخشید. در حین عملیات ها، او و افرادش جلودار و راهنمای نیروهای رزمنده برای رسیدن یگان ها به اهداف تعیین شده شان در هر عملیات بودند. احمد در دوران جنگ بارها مجروح شد و یک پای خود را در حین شناسایی های عملیات فتح المبین در سال 1360 در راه خدا از دست داد و از جانبازان پرافتخار دوران جنگ تحمیلی شد. سردار سوداگر در دوران جنگ شاهد شهادت بسیاری از دوستانش بود و پس از جنگ نیز مصیبت های زیادی را متحمل شد. او فرزند جوان خود را در تصادفی از دست داد و مصداق آیه "و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله والله رئوف بالعباد" بود(سوره بقره/ آیه 207). زیباترین خاطره ای که همیشه احمد سوداگر برای ما نقل می کرد دیدارش با حضرت امام خمینی بود که با همان خلوص دوران جنگ، دست امام را گرفته بود و آنچنان غرق در صفا و جاذبه امام شده بود که دست ایشان را می فشرد و آنرا رها نمی کرد. 

در عملیات والفجر 8 که منجر به فتح فاو شد، سوداگر تلاش زیادی در سازماندهی شناسایی های مورد نیاز این عملیات در محدوده قرارگاه کربلا انجام داد. او که به خوبی از اهمیت این عملیات باخبر بود تمام ظرفیت فکری و سازمانی خود را برای بررسی وضعیت رودخانه اروند و نیز چگونگی عبور از این رودخانه و نفوذ به عمق مواضع ارتش دشمن بکار گرفت. 
پس از جنگ، احمد سوداگر که از سرداران خوش فکر و روشن بین و فهیم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود وظیفه خود را ثبت تجارب و درس های دوران دفاع مقدس می دید. گرچه او مدتی را در سمت فرماندهی لشکرهای 25 کربلا و 27 محمد رسول الله(ص) سپری کرد، اما در سالهای اخیر با بر عهده گرفتن مسئولیت "پژوهشگاه دفاع مقدس" سعی می کرد تا معارف دوران جنگ را برای نسل های آینده تدوین و ارائه نماید. او در این ایام موفق شد تا با کمک وزارت علوم، درس "آشنایی با دفاع مقدس" را به عنوان یکی از درسهای اختیاری دانشجویان در دوره کارشناسی دانشگاه ها به تصویب برساند. اولین دانشگاهی که با او در ارائه این درس برای دانشجویان همکاری صمیمانه ای داشت، دانشگاه آزاد اسلامی بود. البته اخیراً در دانشگاه های دولتی نیز درس آشنایی با دفاع مقدس با همت وی ارائه می گردید. در طی چند سال گذشته، سوداگر با به کار گیری ظرفیت های پژوهشگاه دفاع مقدس، اساتید جنگ دیده را با برگزاری کلاس هایی برای تدریس آماده می کرد. او خود یکی از اساتیدی بود که بعضی از عملیات ها را برای اساتید دانشگاه تدریس می کرد و در سالهای گذشته در جریان تدریس در بسیاری از این کلاس ها از نزدیک با تلاش های وی آشنا بودم. شاید این تلاش ها از ماندگارترین اقدامات وی در حفظ حماسه های دفاع مقدس در اوضاع کنونی باشد. سردار سوداگر به دنبال آن بود تا در تمام رشته های دانشگاهی تجربیات تخصصی دوران جنگ مانند تجربیات مهندسی، پزشکی و ... را تحت عنوان "درسهای تخصصی جنگ" راه اندازی نماید.

سوداگر توفیق آنرا داشت تا بخشی از خاطرات خود در دوران جنگ را تحت عنوان "جاده سربی" با همت حجت الاسلام بهداروند تدوین نماید که تاکنون این کتاب بارها به چاپ رسیده است. گفته می شود که خاطرات روزانه وی نیز در دست چاپ قرار دارد. گرچه رفتن سوداگر ضایعه بزرگی برای پیشکسوتان دوران دفاع مقدس و رزمندگانی است که او را از نزدیک میشناختند ولی برای او که تمام دوران زندگی و حیات خود را در شوق به لقاء الله و پیوستن به یاران شهیدش سپری کرده بود، گذار از دنیای فانی و وصال معبود و استقرار در سرای باقی، توفنا مع الابرار است. 

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
خوابم پرید و خاطره ها در گـلو شکست
تا آمـــدم که با تو خداحافظـــــی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست
 
 
دکتر حسین علایی
شاهرخ بزرگی
۲۳بهمن

سردار پرافتخار سپاه اسلام و پیشکسوت دفاع مقدس سرتیپ پاسدار برادر حاج احمد سوداگر پس از عمری مجاهدت و جانبازی در راه تحقق اهداف والای انقلاب اسلامی به ملکوت اعلی پیوست.

خبرگزاری فارس: مروری بر زندگینامه جانباز سرافراز دفاع مقدس حاج احمد سوداگر

مجمع پیشکسوتان جهاد و شهادت جبهه سوسنگرد در بیانیه‌ای با اشاره به زندگی سراسر افتخار و مبارزه جانباز سرافراز دفاع مقدس برادر حاج احمد سوداگر آورده‌است:

 حاج احمد سوداگر در سال 1339 در یک خانواده مذهبی در شهر دار‌المومنین دزفول به دنیا آمد. از دوران کودکی در مساجد و هیأت مذهبی حضور داشت. دوران راهنمایی را در مدرسه سعدی گذراند، دوران دبیرستان او مصادف با شروع انقلاب مقدس اسلامی بود. او بهمراه مردم شریف ایران در مبارزان انقلابی برعلیه رژیم ستم شاهی بویژه در به تعطیل کشاندن دبیرستان و راه‌اندازی تظاهرات بر علیه رژیم و همچنین ساخت سه راهی برای مقابله با مزدوران مسلح رژیم مشارکت فعالت داشت.

با پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پیوست. از چند ماه قبل از شروع جنگ به همراه دوستانش در قالب تیم‌های گشتی شناسایی تحرکات و اقدامات دشمن بعثی صهیونیستی برای شروع تجاوز به میهن اسلامی را از نزدیک رصد می‌نمود.

مرحوم سوداگر جزء اولین گروهی بود که قبل از شروع جنگ از سوی سپاه دوره زرهی را در لشکر 92 خوزستان طی نمود. با شروع جنگ به همراه نیروهای ارتش جهت مقابله با تجاوز دشمن به منطقه دشت آزادگان عزیمت نمود. سپس در منطقه کرخه حضور یافت و با تفنگ 106 به همراه دیگر همرزمانش مانع عبور لشکر دشمن از پل کرخه برای تصرف دزفول گردید که در این مأموریت تعداد قابل توجهی از تانک‌های متجاوزین را شخصا به آتش کشید.

برادر احمد سوداگر از همان ابتدا در جنگ، کار اطلاعاتی را انتخاب کرد تا اینکه در سال 1359 در منطقه کرخه زخمی و قسمتی از پای چپ وی قطع گردید. فداکاری‌ها و ایثارگری‌های او در منطقه رقابیه در قالب گروه گشتی- شناسایی و اجرای کمین بر علیه دشمن همواره در خاطرات همرزمانش به یادگار مانده است. در جبهه صالح مشطط کرخه بر روی مین رفت و پای چپش را در راه اهداف مقدس خود از دست داد. بعد از دوران نقاهت در عملیات فتح‌المبین حضور یافت و به عنوان مسئول اطلاعات لشکر قدس مشغول به خدمت گردید.

او در ادامه عملیات‌های پیروزمند بیت‌المقدس و رمضان نقش مؤثری در مأموریت‌های تیپ 7 ولیعصر (عج) داشت تا اینکه به مسئولیت اطلاعات قرارگاه لشکری قدس منصوب گردید. در سال 1362 دوره فرماندهی و ستاد را در ارتش طی نمود. هوش و ذکاوت برجسته و قدرت تحلیل فوق‌العاده و منطقی او نسبت به مسائل نظامی باعث گردید به معاونت اطلاعات قرارگاه کربلا منصوب گردد.

در اکثر عملیات‌های رزمندگان اسلام بر علیه دشمن بعثی به عنوان یک شخصیت مؤثر در تحلیل نبرد و طراحی آن مشارکت داشت و همواره تحرکات دشمن را تحلیل و حرکت‌های بعدی آن را پیش‌بینی می‌نمود.

در عملیات ظفرمند والفجر 8 مسئولیت خطیر اطلاعات این عملیات را در منطقه خرمشهر بعهده داشت.

رشادت‌های بی‌نظیر وی در عملیات فتح فاو سبب گردید تا در ابتدای سال 1365 در تشکیل قرارگاه عملیاتی قدس مشارکت داشته و مسئول اطلاعات این قرارگاه شد. حضور سردار سوداگر در جبهه‌ها همراه با پدر و برادرانش بود تا در عملیات کربلای 5 یکی از برادرانش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

مرحوم احمد سوداگر تا پایان دوران دفاع مقدس در این مسئولیت خطیر و حساس در جبهه‌ها فعال بود و تا یک سال بعد از جنگ نیز برای تثبیت موقعیت پدافندی جبهه‌ها و دفاع در مقابل تجاوزات احتمالی دشمن در مسئولیت جانشین فرماندهی قرارگاه عملیاتی قدس در جبهه حضور داشت.

بعد از دوران دفاع مقدس این دلاور خطه‌های نبرد در مسئولیت‌های جانشینی فرماندهی لشکر 7 ولیعصر (عج) و نیز فرماندهی لشکرهای 8 نجف اشرف، 25 کربلا و  27 محمد رسول‌الله (ص) و معاونت اطلاعات نیروی زمینی سپاه اشتغال داشت.

مرحوم سوداگر از استعداد و هوش فوق‌العاده‌ای به خصوص در کارهای اطلاعاتی و آموزشی برخوردار بود و در این راستا پیش‌بینی‌ها و آینده‌نگری‌های ژگرفی داشت. او تأکید عجیبی داشت که فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس باید جهت تدوین علوم و معارف دفاع مقدس برای نسل‌های آتی همت گمارند و خود از پیشتازان این حرکت مقدس و بزرگ در عرصه ملی بود.

وی برای آشنایی نسل‌های جدید و آینده با علوم و معارف دفاع مقدس در سال 1385 اقدام به تأسیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس نمود و با پیگیری‌های مجدانه خود موفق شد علاوه بر نهادینه کردن مسائل دفاع مقدس به عنوان یک مبحث علمی و پژوهشی در دانشگاه‌های کشور، دو واحد درس آشنایی با دفاع مقدس را برای دوره‌های کارشناسی دانشگاه‌های دولتی و آزاد اسلامی را به تصویب برساند که طی 3 سال اخیر بیش از  200 هزار نفر از دانشجویان این دروس را گذرانده‌اند.

افکار بلند و دوراندیش وی به شدت پیگیر راه‌اندازی رشته‌های مهندسی، ‌هنر، ادبیات، جغرافیا و علوم پزشکی دفاع مقدس در رشته‌های تخصصی مراکز آموزش عالی کشور بود که در این مهم توفیقاتی را بدست آورد و انشاء‌اله با تلاش دوشتانش و مسئولین امر به ثمر بنشیند.

مرحوم حاج احمد سوداگر فردی خستگی‌ناپذیر بود و با داشتن محدودیت‌های جسمی از جمله تنی پر ترکش و پای قطع شده هرگز از فعالیت باز نمی‌ایستاد. دفاع از انقلاب و نظام و تلاش جهت تحقق اهداف آن جزء خصوصیات برجسته وی بوده و دفاع از حریم ولایت در گوشت و خون او عجین شده بود.

صراحت لهجه ایشان در بیان حقایق، بی‌تکلفی و ساده زیستن وی زبانزد دوستان و یارانش بود. پیگیری و حساسیت فوق‌العاده او در انجام احسن کارهای واگذاری به او از ویژگی‌های بارزش بود.

مرحوم سوداگر به گواهی فرماندهان و همرزمانش نابغه اطلاعاتی و نظامی دفاع مقدس و کشور بود. بسیار در آرزوی شهادت به سر می‌برد تا اینکه پس از سال‌ها مجاهدت بر اثر تألمات ناشی از جراحات متعدد در دفاع مقدس با  55 درصد جانبازی در بیست و ششمین سالگرد عملیات والفجر 8 دار فانی را وداع گفت و به خیل یاران شهیدش در ملکوت اعلی پیوست. یاد و راهش همواره زنده و جاوید باد

مجمع پیشکسوتان جهاد و شهادت جبهه سوسنگرد ضمن تسلیت به پیشگاه مقام عظمای ولایت حضرت امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی)‌، ملت شریف ایران، همرزمان و یارانش بویژه خانواده معزز شهید سوداگر، از عموم مردم قدرشناس دعوت بعمل می‌آورد تا در مراسم تشییع پیکر پاک آن مرحوم شرکت فرمایند.

 یکشنبه مورخ 23/11/1390 ساعت 9 صبح - تهران، میدان سبلان- خیابان شهید قدوسی- درب ستاد کل نیروهای مسلح.

دوشنبه مورخ 24/11/1390 ساعت 9 صبح - دزفول، خیابان امام موسی صدر- بطرف شهید آباد بهشت علی.

شاهرخ بزرگی
۰۵دی
حجت الاسلام حاج شیخ حسین انصاریان ، واعظ سرشناس و محبوب کشور ، در حاشیه یک گفتگوی اختصاصی با مشرق ، یادی کرد از شهید حاج محمد ابراهیم همت ، فرمانده لشکر27 محمد رسول الله (صلوات الله علیه).
وی درباره آن شهید بزرگوار گفت:
حاج همت از پا منبری های من در مجالس دهه اول محرم بود. ایشان مجسمه تقوا شهامت و شجاعت بود و من هم خیلی دوستش داشتم. وقتی که شهید شد به همراه جنازه او از تهران به اصفهان رفتم و خودم پیکر مطهرش را در داخل قبر گذاشتم.
 
شاهرخ بزرگی
۰۵دی

آغاز فرایند ثبت نام کاندیداهای انتخابات مجلس نهم، به معنای ورود جامعه سیاسی کشور به یک دوران کاملا جدید است. دورانی که دوباره یک انتخابات در نقطه کانونی آن قرار خواهد داشت و بنابراین رخدادهای آن می تواند با سایر مقاطع زمانی تفاوت فراوانی داشته باشد. برای داشتن یک فهم کلی از اینکه سیر تحولات در انتخابات مجلس نهم به چه سمتی خواهد رفت، یکی از بهترین روش ها آن است که ببینیم اساسا پدیده انتخابات در ایران چه کارکردهایی دارد و این کارکردها تا کجا سیاسی و از کجا به بعد امنیتی است.
به طور کلی پدیده انتخابات در ایران همواره از دو منظر متفاوت نگریسته شده است؛ یک منظر، منظری است که می توان آن را نگاه ساختارگرایانه به انتخابات دانست. از این منظر، انتخابات یک پدیده سیاسی است و کارکرد اصلی آن هم ایجاد مکانیسمی است برای ورود مسالمت آمیز و قانونمند به ساختار قدرت، از جانب کسانی که این ساختار را قبول دارند و به قواعد آن احترام می گذارند.
انتخابات به این معنا، چند ویژگی اساسی دارد.
نخست اینکه همزمان با به آزمون گذاشتن مقبولیت این یا آن گروه سیاسی خاص، مقبولیت کل نظام سیاسی را در هر حال افزایش می دهد چرا که این کلیت نظام سیاسی است که ظرف و مجال لازم برای گردش مسالمت آمیز قدرت میان گروه های سیاسی را فراهم آورده است. به معنای هانتینگتونی کلمه، در اینجا، انتخابات همواره دو برنده دارد: یکی فرد یا گروهی که نتیجه را از آن خود کرده و دیگری کلان نظام سیاسی که فضای لازم برای رقابت گروه های سیاسی را فراهم آورده است.
ویژگی دوم این است که انتخابات در این معنای خاص، اساسا میان کسانی برگزار می شود که مشروعیت نظام و سازوکارهای آن را قبول دارند و به آن گردن نهاده اند. انتخابات در مفهوم ساختارگرایانه آن هیچ مجالی برای فعالیت به آنچه عموما اپوزیسیون خوانده می شود نمی دهد. هر کسی که وارد صحنه انتخابات می شود به طور پیش فرض این موضوع را پذیرفته که ساز و کارهای تنظیم کننده فرایند انتخابات همان است که به طور پیشینی توسط اسناد بالادستی نظام سیاسی معین شده است. بنابراین، ورود به انتخابات و رقابت سیاسی در چارچوب آن هیچ جایی برای اعتراض به مکانیسم های اجرای آن باقی نمی گذارد مگر اینکه فردی قصد بهانه جویی و به هم زدن میز بازی را داشته باشد.
و ویژگی سوم این است که انتخابات در معنای ساختارگرایانه اش، سعی می کند مفهوم انتقال قدرت از بازنده به برنده را -که علی القاعده در ذات خود مفهومی چالش زاست- به پدیده ای نرم، روان و فاقد هزینه تبدیل کند تا مردم اطمینان پیدا کنند که انتخابات علاوه بر اینکه به ساختارهای سیاسی شکل می دهد، نوعی مکانیسم حل منازعه با حداقل هزینه هم هست. آنچه در اینجا مهم است این است که توجه کش دادن بازی انتخابات به زمانی پس از تعیین تکلیف پای صندوق رای، دقیقا به این معناست که کسانی -عموما بازندگان- تصمیم گرفته اند هزینه خود را روی سر کلیت نظام سیاسی و بلکه توده های مردم سرشکن کنند و به اصطلاح باخت خود را به باخت همه تبدیل نمایند.
در یک جمع بندی، انتخابات از منظر ساختارگرایانه عامل ثبات و مستحکم سازی ریشه ها و ساختار نظام سیاسی است و با حکم کردن قاعده «رای اکثریت» بر فرایندهای سیاسی، یک روش کم هزینه برای مدیریت چالش های عموما سخت و متصلب سیاسی فراهم می کند.
اما حقیقت این است که این تنها معنای انتخابات نیست. بویژه در ایران، بخشی از گروه های سیاسی که پیش از این نام خود را اصلاح طلب گذاشته بودند واکنون بخش بزرگی از آنها ذیل عنوان فتنه گران دسته بندی می شوند، نگاهی از اساس متفاوت به مقوله انتخابات دارند.
برای این گروه چنان که سابقه همه انتخابات پس از تیر 1384 نشان می دهد انتخابات در وهله اول مکانیسمی برای ورود بقاعده به ساختار قدرت نیست به دو دلیل: اول اینکه اساسا به ساختار نظام اعتقاد ندارد و در تمام آن دورانی هم که دولت و مجلس را در اختیار داشتند جز درآوردن ادای اپوزیسیون درون حکومت کاری نکردند و دوم، خود به خوبی می دانند که مدت هاست سرمایه اجتماعی کافی برای پیروزی مسالمت آمیز در یک فرایند انتخاباتی شفاف را از دست داده اند و بنابراین حتی اگر بخواهند از حضور موفق در انتخابات ناتوانند.
این گروه نگاهی ساختارشکنانه به انتخابات دارد و در این سال ها همواره تلاش کرده از این موضع وارد انتخابات شود. نگاه جریان اصلاح طلب به انتخابات آنگونه که بویژه تجربه انتخابات ریاست جمهوری دهم نشان داد بیش از آنکه روشی برای کسب مشروع قدرت باشد، پروژه ای است که عموما کودتای نرم خوانده شده است.
در تمام تجربه های شناخته شده کودتای نرم یا مخملین، همواره یک انتخابات در قلب ماجرا قرار داشته و اساسا کودتای رنگی یک عملیات انتخابات محور است. نگاه ساختار شکنانه به انتخابات تلاش می کند انتخابات را از کارکرد واقعی آن که تسهیل فرایند گردش قدرت است، تهی کرده و آن را به یک پدیده امنیتی تمام عیار تبدیل کند. به هر میزان که جنبه های امنیتی انتخابات بر جنبه های سیاسی آن غلبه کند، پروژه کودتای نرم موفق تر بوده است. تلاش برای قلب ماهیت انتخابات از یک پدیده سیاسی به یک پدیده امنیتی و شکل دادن به حضور مردم به مثابه یک ناآرامی به جای «مشارکت سیاسی»، اساس فرایند کودتای مخملی است.
اصلاح طلبان از سال 84 به این سو هرگز به دنبال پیروزی در انتخابات نبوده اند چرا که می دانستند چنین توانی ندارند. کاندیدا کردن فردی مانند محمد معین در انتخابات 84 و بعد کنار گذاشتن محمد خاتمی و به میدان آوردن میرحسین موسوی به وضوح حکایت از آن دارد که این جریان نه به دنبال یک رقابت سیاسی سالم بلکه درصدد انجام «کار دیگری» بوده است که انتخابات برای آن فقط یک محمل و یک بهانه است.
اکنون سوال این است: انتخابات چگونه به مفهوم مرکزی یک پروژه کودتای مخملی تبدیل می شود؟ به عبارت دیگر آن چه مجموعه اقداماتی است که کارکردهای سیاسی انتخابات را به کارکردهای امنیت تبدیل می کند. 6 محور زیر مقدمه ای برای یافتن پاسخ این سوال هاست:
1- نخستین کارکرد غیر سیاسی انتخابات تبدیل کردن آن به محلی برای افشاگری و بر ملا کردن اسرار نظام در رقابت های سیاسی است. وقتی این موضوع از حد بگذرد، در واقع ماهیت انتخابات تقلب شده و برنده آن نه هیچ کدام از گروه های حاضر در صحنه بلکه دشمن خارجی خواهد بود که سخت تشنه دانستن این اطلاعات است و در فرصت دیگری قادر به دستیابی به آن نیست.
2- دومین عاملی که می تواند انتخابات را به یک کودتای نرم تبدیل کند، تبدیل مفهوم مشارکت سیاسی مردم به آشوب و اغتشاش است. برای اینکه این اتفاق رخ بدهد عموما به یک عامل واسطه نیاز است . در سال 88 مفهوم تقلب این نقش را ایفا کرد و شواهد نشان می دهد این بازی همچنان پایان نیافته است.
3- سومین کارکرد امنیت انتخابات تبدیل به فرصتی برای شبکه سازی است. آمریکایی ها اکنون حدود یک دهه است که این هدف را در ایران تعقیب می کنند و در سال های 84 و 88 به نحو کاملا عملیاتی آن را پی گیری کرده اند. نشانه هایی هست که تلاش هایی برای تکرار آن تجربه در سال 90 هم در حال انجام است اگر چه این بار تجربه مدیریت فتنه 88 توسط نظام فضا را برای هر نوع عملیات شبکه سازی به شدت ناامن کرده است.
4- چهارمین عاملی که می تواند انتخابات را به کانون یک عملیات مخملی تبدیل کند، هماهنگی برخی گروه ها از داخل کشور با بیرون و فراهم کردن زمینه تشدید فشار خارجی به نظام است. این پدیده ای است که اکنون در رفتار جریان فتنه به وضوح می توان آن را اشاره کرد.
5- عامل پنجم تشدید شکاف های درون حاکمیت از طریق از حد گذشتن بگومگوهای انتخاباتی و تبدیل رقابت به مخاصمه است. تشدید شکاف های درون نظام یکی از مهم ترین عواملی است که دشمن را به تشدید فشار بیرونی ترغیب و نسبت به نتیجه بخش بودن آن امیدوار خواهد کرد.
6- و آخرین عامل تبدیل انتخابات به صحنه ای برای مشروعیت زدایی از مکانیسم های ساختاری نظام و وسعت دادن به حوزه نقد تا جایی است که کلیت نظام و ارکان آن را هدف بگیرد.
یکی از مهم ترین شاخص ها برای سنجش بصیرت گروه های سیاسی آن است که ببینیم تا چه حد از مشارکت در تبدیل انتخابات از یک پروژه سیاسی به یک پروژه امنیتی پرهیز می کنند.
                                               مهدی محمدی       کیهان دوشنبه 5 دی 1390- شماره 20106
 

شاهرخ بزرگی
۳۰آبان

شاید این دیدگاه در نگاه اول، تعجب آور به نظر آید و یا غیرقابل قبول تلقی شود ولی شواهدی در دست است که نشان می دهد مصاحبه مفصل و البته موهن و دم دستی روز شنبه آقای جوانفکر با روزنامه زنجیره ای اعتماد - که ایشان 3 سال قبل، آن را «غیرقابل اعتماد» معرفی کرده بود- مصرف بیرونی داشته و سناریوی دیکته شده ای است که اجرای مشترک آن برعهده «حلقه انحرافی» و «جریان فتنه» گذارده شده است. قضاوت با شما.
1- در جریان جنگ تحمیلی و مخصوصا چند سال پایانی آن، هرگاه رزمندگان اسلام به پیروزی بزرگی دست می یافتند و قوای بعثی عراق را از سرزمین های اشغال شده ایران اسلامی عقب می راندند و یا بخشی از خاک عراق را به تصرف درمی آوردند، چند رخداد به طور همزمان و زنجیره ای در فاصله ای کمتر از چند روز، اتفاق می افتاد. اتحادیه اروپا با صدور بیانیه ای که در آن کمترین اشاره ای به تجاوزگری عراق نشده بود، جمهوری اسلامی ایران را به پذیرش آتش بس و مذاکرات بعدی درباره عقب نشینی عراق از مناطق اشغال شده دعوت می کرد. سازمان عفو بین الملل ایران را به نقض حقوق بشر متهم می کرد، ناوهای آمریکایی در خلیج فارس علیه ایران اسلامی آرایش شبه جنگی - و بعدها، جنگی- می گرفتند، سیل تجهیزات نظامی و اسلحه و مهمات از آمریکا و اروپا به سوی عراق سرازیر می شد و در تمامی این موارد - بدون استثناء- نهضت آزادی بیانیه ای صادر کرده و ضمن اعتراض به مسئولان نظام که چرا به خواست مجامع بین المللی برای پذیرش آتش بس تن نمی دهند! علیه جمهوری اسلامی ایران دست به سیاه نمایی زده و مخصوصا رزمندگان اسلام را با وقاحتی شرم آور و مشمئزکننده تحقیر می کرد و از قدرت بلامنازع! آمریکا و اروپا که حامیان بی پرده صدام بودند سخن می گفت. به عنوان مثال؛ در جزوه چند ده صفحه ای «پایان عادلانه جنگ بی پایان»، سپاهیان اسلام را با سربازان وحشی آتیلا مقایسه کرده بود و در به اصطلاح بیانیه ای دیگر؛ آمریکا را به «شیر» و رزمندگان اسلام را به «آهو» تشبیه کرده و نوشته بود «همانگونه که خدا به شیر قدرت برتر برای حمله داده است به آهو نیز پای گریز بخشیده»! و نتیجه گرفته بود که «تسلیم در برابر آمریکا مانند فرار آهو در مقابل حمله شیر، یک پدیده طبیعی! منطقی! و غیرقابل ملامت است»! و... متن این بیانیه ها و جزوات نهضت آزادی بلافاصله پس از انتشار و قبل از توزیع در داخل کشور - که به خاطر نفرت مردم از این گروهک آمریکایی جرأت توزیع علنی آن را نداشتند- از سوی رسانه های بیگانه در بخش های فارسی زبان این رسانه ها پخش می شد و بخش های عربی صدای آمریکا، بی بی سی و رادیو اسرائیل و رادیو بغداد نیز متن ترجمه شده به زبان عربی این بیانیه ها را در سطح گسترده ای منعکس کرده و پوشش می دادند. مراجعه به مانیتورینگ رسانه های بیگانه در آن روزها- که در آرشیو صدا و سیما و بایگانی دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی موجود و قابل دسترسی است- نشان می دهد که در تحلیل و تفسیر رسانه های مورد اشاره یک روال یکنواخت و هماهنگ دنبال می شد. تمامی آنها در تفسیرهای خبری خود، ابتدا، گروهک چند نفره نهضت آزادی را به عنوان «بخش قابل توجهی از مردم ایران»! معرفی می کردند و سپس با استناد به متن بیانیه ها و جزوات نهضت آزادی این توهم را در شیپورهای فریب خویش می دمیدند که مردم ایران از جنگ خسته شده و خواستار آتش بس بی قید و شرط هستند ولی امام خمینی(ره) و سایر مسئولان جمهوری اسلامی به این خواسته مردم توجه نکرده و همچنان بر طبل جنگ می کوبند!
بعدها، سپاهیان اسلام در جریان یک حمله سراسری به مواضع دشمن، بیانیه ها و جزوه های نهضت آزادی را که به زبان عربی ترجمه شده بود، در سنگر فرماندهان عراقی یافتند و نظامیان اسیر شده ارتش بعث اعتراف کردند در مراسمی که افسران اداره استخبارات ارتش عراق - سازمان اطلاعاتی ارتش بعث- برای روحیه دادن به سربازان عراقی برپا می کردند، بخش هایی از متن ترجمه شده بیانیه های نهضت آزادی قرائت می شد و با استناد به این جزوه ها و بیانیه ها برای سربازان روحیه از کف داده عراقی توضیح می دادند که مردم ایران از جنگ خسته شده و اگر مقاومت کنید، پیروزی ارتش عراق نزدیک است!!
2- اکنون پرسش آن است که این روزها چه رخداد غیرمنتظره و جدیدی اتفاق افتاده و چه مناسبت ویژه ای در میان بوده است که احساس ضرورت به انجام مصاحبه یاد شده را در آقای جوانفکر برانگیخته است؟! به متن مصاحبه مراجعه کنید. غیر از چند فحش و ناسزا به مسئولان نظام که تاکنون کمتر سابقه داشته- و به علت آن خواهیم پرداخت- آیا سخن ناگفته، اتهام تکرار نشده و یا مطلب تازه و جدیدی در آن مشاهده می کنید؟! بدیهی است این چند ناسزای جدید نمی تواند انگیزه اصلی در انجام مصاحبه مورد اشاره باشد. مخصوصا آن که نمونه های مشابه آن بارها و بارها از سوی حلقه انحرافی و جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 علیه مسئولان نظام مطرح شده بود.
دفاع از حلقه انحرافی نیز نمی تواند انگیزه مصاحبه مفصل جوانفکر با روزنامه اعتماد باشد، زیرا انتقادهای جدی به این جریان منحرف که نشانه های قابل توجهی از وابستگی دوسویه آن به مدیران بیرونی و عوامل فتنه 88 در دست است، اتفاق و مسئله جدیدی نیست. مخصوصاً آن که متأسفانه آقای رئیس جمهور در نشست هفته گذشته با شماری از اعضای ستادهای انتخاباتی خود به گونه ای یکطرفه دست به دفاع تمام عیاری از حلقه انحرافی زده بود و دیگر نیازی به مصاحبه مفصل و دم دستی جوانفکر نبود. بنابراین انگیزه آقای جوانفکر از انجام مصاحبه یاد شده، چه بوده است؟!
3- ممکن است گفته شود آقای جوانفکر از محکومیت خود به یکسال زندان و سه سال محرومیت از فعالیت های مطبوعاتی- که دیروز خبر آن رسانه ای شد- باخبر بوده و قصد داشته است قبل از اعلام رسمی و رسانه ای خبر محکومیت خویش، از فرصت استفاده کرده و مصاحبه مفصل یاد شده را انجام دهد! این احتمال اگرچه می تواند بخشی از واقعیت را با خود داشته باشد ولی توضیح قابل قبولی برای انجام مصاحبه مورد اشاره نیست، چرا که آقای جوانفکر به یقین می دانسته، ناسزاگویی، دروغ پردازی و سیاه نمایی های ایشان در مصاحبه اخیر، کفه جرایم وی را سنگین تر خواهد کرد- که کرده است- بنابراین و به روال معمول، اطلاع ایشان از محکومیت خویش بایستی مانع از تکرار چندباره همان جرایم شود، نه آن که انگیزه تکرار جرم باشد.
4- این احتمال نیز قابل طرح است که همزمان با نزدیک شدن پرونده فساد اقتصادی 3هزار میلیارد تومانی به مراحل پایانی خود، حلقه انحرافی احساس خطر کرده و با انجام مصاحبه مزبور و ضمن اطلاع از آن که این مصاحبه مستلزم تعقیب قضایی است، در پی انحراف افکار عمومی از دخالت این حلقه در فسادکلان مورد اشاره بوده است!
گفتنی است حلقه انحرافی ابتدا تلاش فراوانی کرد که ماجرای پی گیری فساد 3هزار میلیارد تومانی را یک حرکت سیاسی! و با انگیزه بدنام کردن برخی از اطرافیان آقای رئیس جمهور قلمداد کند! ولی پی گیری قاطع دستگاه قضایی و مخصوصا انتخاب قاضی برجسته و پاکدامن و حقوقدان زبردستی نظیر حجت الاسلام والمسلمین محسنی اژه ای به عنوان مسئول پرونده و سپس اسناد و مدارک غیرقابل انکاری که در ادامه به دست آمده و منتشر شد، کمترین زمینه ای برای سیاسی جلوه دادن پرونده باقی نگذاشت و دقیقا از همین مرحله به بعد، جریان انحرافی به ناسزاگویی علیه مسئول محترم پرونده روی آورد، حمله جریان انحرافی به اژه ای از آنجا که هیچ نقطه ضعفی در ایشان نیافته اند به گونه ای هیستریک صورت می پذیرد. نگاهی - هرچند گذرا- به ناسزاگویی حلقه انحرافی علیه آقای محسنی اژه ای به وضوح نشان می دهد که ادبیات به کار گرفته شده از سوی آنها، ادبیات افراد مجرم و نگران است. ادبیات آدم هایی که از افشای یک ماجرای پشت صحنه پلشت در وحشت و اضطرابند و از آنجا که جرأت ابراز نگرانی واقعی خود را ندارند، اضطراب خویش را در پوشش های دیگر بر زبان می آورند.
و اما، با این همه، اگرچه اضطراب حلقه انحرافی از پی گیری قاطع و بی ملاحظه پرونده فساد 3هزار میلیارد تومانی می تواند بخشی از انگیزه مصاحبه جوانفکر با روزنامه اعتماد و اظهارات مشابه دیگر طی چند روز گذشته باشد ولی نمی توان انگیزه اصلی مصاحبه یاد شده را تنها در این نقطه جستجو کرد، چرا که می دانند رسیدگی دقیق به پرونده فساد اقتصادی در بستر قانونی خود جریان دارد و اینگونه شلتاق ها و ناسزاگویی ها، آنهم علیه محسنی اژه ای که شخصیت مورد اعتماد همه مردم است نه فقط راه به جایی نمی برد، بلکه عرصه را بر مجرمان واقعی - یا احتمالی- تنگ تر نیز خواهد کرد. بنابراین، انگیزه واقعی جریان انحرافی از انجام مصاحبه اخیر جوانفکر با روزنامه زنجیره ای اعتماد چیست؟! چرا که هیچیک از احتمالات فوق الذکر نمی تواند توضیح دهنده و توجیه کننده قابل قبولی برای مصاحبه مزبور باشد.
5- اکنون به بند اول از یادداشت پیش روی یعنی بیانیه ها و جزوات کذایی نهضت آزادی در دوران جنگ تحمیلی بازمی گردیم؛ نگاهی به اطراف بیندازید و شرایط کنونی را به دقت از نظر بگذرانید. چه می بینید؟ در یک سو، انقلاب های اسلامی منطقه و سقوط پی درپی دیکتاتورها به چشم می خورد. و نه فقط ملت های مسلمان و انقلابی منطقه بلکه دشمنان بیرونی هم اعتراف می کنند؛ انقلاب اسلامی ایران و نظام جمهوری اسلامی برخاسته از آن، الگوی قیام و خروش ملت های مسلمان علیه دیکتاتورهای دست نشانده آمریکا و اسرائیل و متحدان اروپایی آنهاست. در سوی دیگر، آمریکا و متحدانش را می بینند که با جنبش پرقدرت و فراگیر وال استریت دست به گریبان هستند. جنبش پرشتابی که در فاصله کمتر از چند ماه بیش از 1200 شهر بزرگ از 82 کشور دنیا را فرا گرفته است. خواسته اعلام شده جنبش، مبارزه با نظام سرمایه داری است و خروش یکپارچه اکثریت 99 درصدی مردم علیه اقلیت یک درصدی کلان سرمایه داران را پی گرفته و علی رغم سرکوب های پی درپی، دست از آن نمی کشند. جنبش وال استریت نیز به گفته استراتژیست های آمریکایی و اسرائیلی نظیر بنیاد کارنگی، بنیاد امریکن اینترپرایز، لئون پانتا، وزیر دفاع آمریکا، زئیف شف، ژنرال و استراتژیست کهنه کار اسرائیلی و... از بیداری اسلامی در منطقه و نهایتا ایران اسلامی- با چهره ای دیگر- ریشه گرفته است. در سمت دیگر میدان، آمریکا و متحدانش برای مقابله با الگوی انقلاب اسلامی در استیصال و بن بست اعلام شده قرار دارند و انکار نمی کنند که پرونده هسته ای، سناریوی جعلی ترور سفیر عربستان، قطعنامه شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی، قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل، اتهام نقض حقوق بشر و تحریم های گسترده فقط به فقط برای حذف این الگو در عبور جهان از پیچ بزرگ تاریخی است و...
اکنون سؤال این است که آیا آمریکا و متحدانش به حرکتی که هرچند برای مدتی کوتاه نشان دهنده شکاف در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران باشد، نیاز ندارند؟! به بازتاب- از پیش طراحی شده- مصاحبه جوانفکر در رسانه ها و محافل بیگانه نگاه کنید. چه می بینید و می شنوید؟... «جمهوری اسلامی ایران با حاکمیت دوگانه دست به گریبان است»!! «پراگماتیست های مسلمان! نظام اسلامی را به چالش کشیده اند»!! «حاکمیت برخاسته از دین و دین باوری نمی تواند نیازهای مردم را تامین کند»!! و...
6- آیا به خاطر دارید که در اولین ماه ها و هفته های آغاز بیداری اسلامی در منطقه و در حالی که «بن علی» از سوی مردم «تونس» و مبارک با خروش مردم مصر سقوط کرده بودند، و تمامی مردم منطقه شعارهای اسلامی و ضد استکباری را فریاد می کردند، سران از رمق افتاده فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88، برای روز 25 بهمن اعلام راهپیمایی کردند؟- البته فقط اعلام کردند- و با وجود آن که کسی به این به اصطلاح فراخوان توجهی نکرد، رسانه های غربی دست به چه بزرگنمایی گسترده ای درباره این فراخوان بی خاصیت زدند؟ چرا؟! برای آن که آمریکا و متحدانش به این حرکت- ولو نافرجام- نیاز داشتند. مصاحبه آقای جوانفکر- حتی اگر خود او هم نداند- با این انگیزه و به سفارش بیرونی انجام شده و تامین نیاز مبرم آمریکا و متحدانش برای مخدوش کردن- به زعم خود- الگوی ایران اسلامی را دنبال کرده است.
7- و بالاخره، چرا جوانفکر؟ و چرا روزنامه اعتماد؟ پاسخ این پرسش دشوار نیست. آقای جوانفکر اگرچه یک شخصیت معمولی و کم اهمیت است ولی تابلوی دولت را- به حق یا به ناحق- با خود حمل می کند، از این روی اقدام «ریز» وی می تواند از سوی دشمن بیرونی در قد و قواره - با عرض پوزش- «دولت» درشت نمایی شود. و اما، فحاشی و ناسزاگویی جوانفکر به برخی از مسئولان شناخته شده نظام از آنجا برای دشمنان حائز اهمیت بوده است که مسئولان یاد شده «نمایه» وفاداری به انقلاب اسلامی و دشمنی با استکبار جهانی هستند. بنابراین ناسزاگویی وی در قالب- باز هم با عرض پوزش از بیان این واقعیت تلخ- درگیری دولت با تمامیت نظام تبلیغ می شود.
و اما، چرا روزنامه اعتماد؟! در این باره اگرچه گفتنی های فراوانی هست ولی به همین اندازه بسنده می کنیم که این روزنامه وابسته بی چون و چرا و شناخته شده به فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 است. بنابراین مصاحبه جوانفکر با روزنامه اعتماد مخصوصا آن که قبلا با صراحت آن را غیرقابل اعتماد معرفی کرده بود، نشانه حرکت مشترک حلقه انحرافی و جریان فتنه است و به زعم دشمنان بیرونی که شاهد مرگ فتنه 88 بوده اند، این پیوند می تواند دادن تنفس مصنوعی به فتنه 88 با هدف تظاهر به زنده بودن آن، قلمداد شود.
                                                                                                       حسین شریعتمداری

شاهرخ بزرگی
۰۱آبان

سیب زمینی

سیب زمینی فشارخون را در بیماران چاق و دارای فشارخون بالا کاهش می‎دهد.

محمد صادق پور عباسی فوق تخصص جراحی قلب و عروق اظهار داشت: مطالعات انجام شده حاکی از آن است که مصرف سیب زمینی پخته در روز در افراد چاق، فشارخون ماکسیمم را تا ۵/۳درصد و فشارخون مینیمم را تا ۳/۴درصد کاهش می‌دهد.

پور عباسی ادامه داد: سیب زمینی دارای موادی است که مانند داروهای مهارکننده فشارخون بالا مانند لوزارتان عمل می‌کند.

وی افزود: بر عکس تصور جامعه که سیب زمینی را سبب چاقی می‌دانند این ماده غذایی اگر به صورت پخته و بدون سس مصرف شود فقط حدود ۱۱۰ کیلو کالری انرژی دارد و حاوی مقدار فراوانی از عناصر شیمیایی مفید و ویتامین‌ها است.

فوق تخصص جراحی قلب و عروق خاطر نشان کرد: سیب زمینی سرخ شده یا چیپس‌ها به علت قرار گرفتن در معرض حرارت بالا، مواد و ویتامین‌های مفیدش را از دست می‌دهد و فقط نشاسته آن باقی می‌ماند.

شاهرخ بزرگی