صبح فردا

صبح فردا

دوستی داشتم که بهتر است بگویم برادری داشتم بنام شهید مهدی (بهروز) فلاحت پور که سالیان سال در جبهه های حق علیه باطل به جنگ و مبارزه با بعثیان کافر مشغول بود و چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت و هر بار با جراحات سنگین به پشت جبهه و بیمارستان بر می گشت بالاخره با چندین بار مجروحیت و شیمیایی شدن در 8 سال دفاع مقدس شهید نشد تا اینکه در اردیبهشت ماه سال 1371 به لبنان رفت تا درباره شهید سیدعباس موسوی و مبارزان لبنانی برنامه بسازد و از طرف موسسه فرهنگی روایت فتح به همراه چندتن از همکاران و دوستانش به جنوب لبنان رفت که در 31 اردیبهشت ماه سال 1371 در حین فیلمبرداری در دره بقاع لبنان ناگهان هواپیماهای رژیم صهیونیستی اسرائیل دره بقاع را بمباران کردند که ایشان هم در همان مکان به شهادت رسید و به آرزویش که وصل به حضرت دوست بود نائل آمد. از ایشان فقط یک قطعه کوچک از مچ پایش به وطن بازگشت ، لذا این وبلاگ را بیاد او و بنام او درست کردم تا هر از گاهی یادی از او و خاطرات شیرین با او بودن بنمایم. روحش شاد و یادش گرامی

آخرین نظرات

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۹آبان
غلام کویتی‌پور:

من و امثال من مداح جنگ نبوده‌ایم/ ممد نبودی بغض گلویم بود که به یکباره ترکید/ دوست ندارم نان صدایم را بخورم

مشرق - برای این خواننده، لید نمی‌توان نوشت که او را به مردم بشناساند، چرا که او خود یکی از چهره‌های سرشناس زمانی است که جنگ بود و آژیر خطر تنها موسیقی ملودیک مردمانی بود که با دود و آتش و خمپاره خو گرفته بودند. غلامعلی کویتی‌پور از نسلی آمده که خود یا خاطره‌هایشان را در جبهه‌های جنگ جا گذاشته‌اند، اما سعی دارد سالم زندگی کند و سالم نفس بکشد. برای پول نخواند و صدایش نان‌آور خانه و کاشانه‌اش نشد. مجموعه گفت‌وگوی دنیای اقتصاد با او را می‌خوانید:

غلام کویتی‌پور در معرفی خودش چه دارد که بگوید؟

غلام کویتی‌پور در اردیبهشت‌ماه سال 1337، در محله ایران نوین خرمشهر متولد شد. پدرش از آژان‌های قدیمی بود که در بحبوحه سال 1342 او را ناجوانمردانه مسموم کردند تا نکند جنایت‌های رژیم را گزارش دهد. از آن روز مادرش در سن 33 سالگی برای 9 پسر و پنج دختر هم مادر بود و هم پدر. غلام پس از گذراندن دوران ابتدایی و دبیرستان، راهی خدمت سربازی شد و در ایام پیروزی انقلاب، خدمت سربازی‌اش هم به پایان رسید.

چطور به سمت مداحی و حماسه‌خوانی رفتید؟
برادر بزرگم، جاسم، نخستین مداح از خانواده ما بود که در سنین کودکی آنقدر زیبا مداحی می‌کرد که مردم نمک می‌ریختند تا نکند چشم بخورد. من با اینکه کودکی بیش نبودم، با هزار زحمت خود را به هیئت می‌رساندم تا مداحی برادرم را ببینم و شاید در همان دوران بود که این علاقه در من شکل گرفت. در دوران جوانی دوره‌های موسیقی را فراگرفتم و حتی برخی از آلات موسیقی را تک‌نوازی می‌کردم. این علاقه موجب شد تا برخی از مداحی‌ها و مرثیه‌سرایی‌ها را با موسیقی اجرا کنم.

همه کویتی‌پور را به عنوان یک مداح دوران جنگ می‌شناسند، این در حالی است که او مداح اهل بیت(ع) نیز هست و در این زمینه کارهایی نیز منتشر کرده است.
قبل از هر چیز، باید بگویم همین که شما می‌گویید مداح، اشتباه است. بارها گفته‌ام که من و امثال من مداح جنگ نبوده‌ایم، بلکه حماسه‌خوان بوده‌ایم. بارها این اتفاق افتاده که از من پرسیده‌اند چرا روضه نمی‌خوانی و من پاسخ داده‌ام مگر من روضه خوانم که توقع روضه خواندن دارید؟ من حماسه‌خوانی کرده‌ام نه روضه‌خوانی!

ولی فرم کارهایی که کرده‌اید بیشتر شبیه مداحی و روضه خوانی است!
همین که شما چنین نظری دارید یعنی اینکه این هنر در کشور ما جایگاه خوبی ندارد و نتوانسته خود را به مردم بشناساند. متاسفانه هنوز خیلی‌ها الفبای این هنر را نمی‌شناسند و همچنان به یک حماسه‌خوان عنوان مداح را می‌دهند.

چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟
اقدامات شایسته‌ای در زمینه شناساندن آن از سوی مسوولان صورت نگرفته است، چرا که اگر این اتفاق می‌افتاد، الان وضعیت این نبود. به همین دلیل است که این هنر در کشوری که مهد آن است، مهجور و مظلوم واقع مانده است.

مهد آن ایران است؟
ببینید ما یک فرهنگ ۲۵۰۰ ساله داریم که بسیار غنی است. دیانت اسلام هم در کنار این، وجود دارد و باعث تکامل آن می‌شود. امیدوارم این فرهنگ غنی دوباره برگردد.

ولی امروزه این به قول شما هنر چهره دیگری به خود گرفته است. بسیاری از دوستانی که در این زمینه فعالیت می‌کنند، با ملودی‌های پاپ سعی در به روز کردن آن دارند. اگر این چنین است پس نام این هنر باید تغییر کند.
مثلا چه نامی به خود بگیرد؟ من نواهایی که خودم خوانده‌ام، داشته‌ها و تجربیاتی از موسیقی بوده که مورد علاقه‌ام بوده است. به نظر شما اشکالی دارد اگر در این زمینه چنین تعاملی صورت بگیرد؟ من همیشه می‌گویم موسیقی اصیل ایرانی موسیقی مقدسی است، چون واقعا لهو و لعب در آن نمی‌بینم. حالا در این میان ملودی‌های شش و هشت هم هست که در جشن‌ها خوانده می‌شود. اگر از موسیقی پاپ هم برای چنین کارهایی استفاده شود اصلا اشکالی ندارد. من خودم نیز شاید از این دست کارها انجام بدهم، مثلا وقتی «ممد نبودی» را می‌خواندم، خیلی‌ها می‌گفتند چرا نمی‌گویی ملودی‌اش مال خودت است؟ می‌گفتم چرا باید دروغ بگویم وقتی ملودی این کار از ملودی آثار گذشتگان است.

این گونه آثار در مقایسه با آلبوم‌هایی در سبک‌های پاپ و کلاسیک و سنتی، با اقبال عمومی خوبی مواجه می‌شوند؟
بله، خوشبختانه مردم روی خوبی به این قبیل کارها نشان می‌دهند. این روزها جوانان به دنبال کارهای جدید و سبک‌های متنوع هستند.

و شما به همین دلیل موسیقی مذهبی را به نوحه‌هایتان اضافه کردید؟
شاید این‌گونه باشد که فکر می‌کنید. به هر حال شرایط مختلف جامعه نیازمند چیزهایی خاص است که در دوره‌های دیگر قابل استفاده نبوده و برعکس! شاید زمانی شنیدن نوحه به مردم روحیه می‌داد، ولی حالا از شنیدن آن هیچ حسی نداشته باشند یا شاید زمانی با نوحه خو بگیرند و موسیقی مذهبی جایگاه دیگری پیدا کند، اما هنوز هم متاسفانه هیچ یک از اینها جایگاه خود را پیدا نکرده است.

ملودی‌ها را چه کسی برایتان می‌ساخت؟
خودم ملودی‌ها را می‌ساختم، ولی هرگز نمی‌گفتم که من این کار را می‌کنم.

اشعار چطور؟
شاعری در اهواز بود که سواد آنچنانی هم نداشت، اما هر بیتی را که می‌سراید با هر نوایی که می‌خواندیم به دل مردم می‌نشست. شعرای دیگری هم بودند که اشعار را می‌سرودند. من برای تک تک ابیاتی که می‌سرودند احترام قائلم. یک بار یادم هست که برای اجرا به نماز جمعه آمده بودم و قرار بود یک کار حماسی بخوانم، در ابتدای برنامه از من خواسته شد که فقط هفت تا هشت دقیقه برنامه داشته باشم، اما قبول نکردم چرا که معتقد بودم هزار کیلومتر، زمینی؛ آمدیم تا تهران؛ حداقل وظیفه‌ای که دارید این است که دین شاعر را ادا کنید. نمی‌خواهیم که چهار ساعت بخوانیم. روی هم رفته بیست بیت است و این بیست بیت را بدون مکث می‌خوانیم که هم قصه شعر مشخص شود و هم پایانش مشخص شود. در ادامه حدود یک ربع اجرا کردیم و هنگامه پیکار یاران خدا آمد را خواندیم.

در دوران جنگ در جبهه‌ها شما و دیگر دوستانتان فعالیت زیادی داشتید.
بله، ولی بنده مثل خیلی از دوستان در دوران دفاع مقدس هیچگاه در تبلیغات جنگ نبودم، فقط ۶ سال مربی آموزشی بودم و به نیروهای بسیجی آموزش می‌دادم تا آماده و ورزیده شده و به خط مقدم اعزام شوند.

از میان کارهایی که در آن بحبوحه اجرا کردید، ممد نبودی ببینی گل کرد. چرا دیگر آثار شما با این استقبال مواجه نشدند؟
دیگر کارهایم نیز با استقبال مواجه شدند، ولی این یکی در اولویت بود. وقتی ممد نبودی را می‌خواندم، در واقع بغض گلویم بود که به یکباره ترکید. شهید محمد جهان‌آرا را همه می‌شناختند. این جوان در آن دوران به تمام آنهایی که برای دفاع از خرمشهر آمده بودند. اعم از کرد، بلوچ و آذری اعتماد کرد و اسلحه داد تا در مقابل دشمن ایستادگی کنند و نتیجه این اعتمادش را هم دید.
وقتی که خرمشهر آزاد شد، یاد آرزوی محمد افتادم که آرزو داشت دروازه‌های شهر خرمشهر را ببیند درحالی‌که مردمانش آزادانه زندگی می‌کنند. این مساله خیلی ذهن من را با خود درگیر کرده بود تا اینکه موضوع را با «جواد عزیزی» مطرح کردم. این شاعر تمام ذهنیاتم را به شعر تبدیل کرد و ناگهان بغضی که در گلو داشتم در مسجد خرمشهر ترکید و خواندم ممد نبودی ببینی... شهر آزاد گشته ، خون یارانت پرثمر گشته... آه و واویلا...

در این میان عده‌ای هم از صدای شما و از نحوه اجرایتان کپی‌برداری کردند. در این باره چه نظری دارید؟
چه خوب! اصلا مخالفتی با این قضیه ندارم. خیلی از آنها حتی از خود من نیز بهتر می‌خوانند. مشکلی با آنها ندارم، حلالشان می‌کنم. فقط به آنها توصیه می‌کنم مراقب باشند که به شأن ائمه اطهار توهین نشود.

حضور شما و دوستانتان چه تاثیری در روند جنگ داشت؟
مداحان و حماسه‌سرایان در دوران دفاع مقدس آنقدر تاثیرگذار بودند که گویی بدون صدای گرم آنها جبهه‌ها رنگ و بویی نداشت، البته بسیاری از مداحان تاثیرگذار هنوز هم هستند، ولی همانند دوران دفاع مقدس در گمنامی به سر می‌برند و کسی حالی از آنها نمی‌پرسد. شب‌های عملیات من در یک سنگر بودم، حاج صادق آهنگران در سنگر دیگر و... هیچ یک از عملیات‌ها بدون زیارت عاشورا و دعای کمیل آغاز نمی‌شد.

شما برای محرم نیز اجراهایی داشته‌اید.
بله، من با اعتقاد به این روزهای عزیز خوانده‌ام. هر روز محرم برای یک عزیز نامگذاری شده است. من بیشتر توسلم به حضرت زینب است. دوست دارم درباره این عزیزان بخوانم و از روزگاری که گذرانده‌اند. برگزاری مراسم عزاداری در روزهای محرم خیلی تاثیرگذار است.

بیشترین قشری که جذب کارهای شما می‌شوند از کدام طیف هستند؟
جوان‌ها! در عزاداری‌ها جذب جوانان مهم‌ترین اولویت است و اتفاقا این قشر با کارهای من ارتباط برقرار می‌کنند. جذب جوان‌ها برایم مهم است. یک بار یکی از نوجوانان مسیحی آمد به دوستانم گفت: من شلوار جین پوشیده‌ام با لباس تنگ؛ فقط می‌خواهم با حاج‌آقا عکس بگیرم. حاج آقا می‌گذارند؟ دوستم گفته بود: اتفاقا حاج ‌آقا مثل خودتان است و شما را دوست دارد. کم‌‌کم آن نوجوان به مراسم عزاداری آقا اباعبدالله آمد و بعد از مدتی مسلمان شد و حالا کسی است که میاندار یکی از هیئت‌های بزرگ است.

با عزاداری‌های کنونی و بدین شکل موافقید؟ فکر می‌کنید عزاداری باید به چه صورت باشد؟
به نظر من عزاداری می‌تواند شکل متفاوتی داشته باشد، نه اینکه برویم در خیابان‌ها و شلوغ کنیم. اگر قرار است سنج و دمام بزنیم، باید درست و با ریتم آرام بزنیم و مثل مارش عزا باید سنگین زده شود، نه با سرعت زیاد. ما در دین اسلام صوتی مهم‌تر از اذان نداریم. امام خمینی(ره) می‌فرمودند زمان اذان، بلندگوها را روشن کنید، ولی نه آن‌قدر که صدایش همسایه‌ها را اذیت کند. بلندگوها را به طرف داخل مسجد کج کنید که اطرافیان اذیت نشوند. من همیشه پیشنهاد می‌کنم که عزاداری‌ها در مسجد باشد. آدم از دیوارهای مسجد انرژی می‌گیرد. عزاداری باید به شکلی انجام شود که حرمت روزهای تاسوعا و عاشورا حفظ شود.

در این زمینه آلبوم‌های «غریبانه» را از شما شنیدیم، ولی آنچه در آن بود متفاوت با خوانده‌های همیشگی شما بود. چرا؟
این آلبوم یک کار آزمایشی بود و در آن با صدایم خیلی بازی شده بود. قرار نبود آن را به بازار عرضه کنیم. من هم برای انتشار آن هیچ دستمزدی نگرفتم اما تهیه‌کننده سود خوبی برد. در این آلبوم، حماسه‌هایی را با آهنگ اجرا کرده‌ام. من یک آلبوم ایدئولوژیک خوانده بودم. در آلبوم دوم فقط دو قطعه از کارهایش با صدای خودم است. یکی «حیلت رها کن عاشقا» و دیگری «ای آسمان ابر تو اشکش دیگه دریا نمیشه»، آلبومی دیگر نیز منتشر کردیم که خورشید نام داشت و شامل موسیقی‌های حماسی، عرفانی و عاشقانه بود.

عاشقانه هم خوانده‌اید؟
نگاه من به عشق شاید متفاوت باشد از آن عشقی که شما مدنظرتان است. وقتی من اشعار عاشقانه می‌خوانم تمام توجهم معطوف به خداست. دوست داشتم از کارهای من همه لذت ببرند حتی آنهایی که عشقشان زمینی است. اما اینگونه نشد، چرا که اواسط کار گفتند که باید دو قطعه مذهبی داشته باشیم.

چرا نمی‌خواستید این آلبوم به دست مردم برسد؟
چون من زیاد عشق خواندن ندارم. دوست ندارم هر سال آلبوم منتشر کنم، ولی متاسفانه، امروزه برخی از هیئت‌ها رنگ و بوی دیگری گرفته است؛ من هم کمتر به هیئت می‌روم. البته اگر یاد و راه شهدا باشد قبول می‌کنم و بابت آن پولی نمی‌گیرم، زیرا مزدش را صاحب عزا می‌دهد. دوست ندارم نان صدایم را بخورم.

جایی گفته بودید در فیلم میم مثل مادر از شما دعوت به کار شده بود.
بله. مرحوم رسول ملاقلی‌پور برای ساختن آهنگ باکلام «میم مثل مادر» بارها با من تماس گرفتند. آن زمان من مشغول کاری بودم و نتوانستم با آن مرحوم همکاری کنم، درحالی‌که ارادت زیادی به این کارگردان داشتم و زمانی که فیلم را نگاه کردم، ساعت‌ها می‌گریستم.

موسیقی حماسی در ایران از جایگاه خوبی برخوردار است؟
متاسفانه، خیر! به دلیل درک نادرست از الفبای موسیقی حماسی، این هنر در کشور مظلوم واقع شده است. با گذشت بیش از سه دهه از عمر نظام جمهوری اسلامی و جان نثاری جوانان این مرز و بوم برای آبیاری این شجره طیبه، متاسفانه مسوولان فرهنگی و هنری نتوانسته‌اند در زمینه شناساندن آرمان‌های شهیدان با زبان هنر برای جوانان اقدام شایسته‌ای انجام دهند. این در حالی است که در حوزه موسیقی حماسی، افراد متخصص و کاردانی چون کامبیز روشن روان و مجید انتظامی وجود دارند. همدلی متولیان فرهنگی و حمایت مادی و معنوی از هنرمندان متخصص، سبب شکسته شدن رکود این هنر و بالندگی آن در کشور می‌شود.

برای ماندگاری این قبیل کارها چه پیشنهادی دارید؟
برای ماندگاری سرودهای حماسی نیازمند تفکری خلاق، همراه با پشتوانه غنی علمی و پژوهشی متولیان این سبک از موسیقی هستیم. تا زمانی که هنرمندان اهل مطالعه نشوند و اطلاعات خود را بروز نکنند، نمی‌توان از ماندگاری و جاودانگی یک اثر مطلبی بیان داشت. در عرصه کنونی که دشمنان با راه‌اندازی جنگ نرم سعی در هویت‌زدایی جوانان این مرزوبوم دارند، کوتاهی و کم‌کاری هنرمندان خیانت به آرمان‌های شهیدان و بنیانگذار جمهوری اسلامی خواهد بود.

شاهرخ بزرگی
۰۸آبان
گروه فرهنگی مشرق - شرح اسم" عنوان کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی، توزیع آن متوقف شد تا اینکه مدتی قبل پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در اختیار علاقه مندان گرفت.

آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش پنجاهم این کتاب است.



***در زاهدان

صبح پنج شنبه 26 دی ماه / 30 شعبان وارد زاهدان شد.  سراغ مسجد جامع را گرفت. توسط رهگذری به آنجا دلالت شد. در حیاط مسجد اتاق هایی برای مبلغان غیربومی ساخته شده بود. جامه دان خود را داخل یکی از آن اتاق ها گذاشت و راهی خانه روحانی شهر شد. آقای کفعمی منتظرش بود. نخستین باری بود که او را می دید؛ مردی بلندبالا، تنومند، با محاسنی بلند، عمامه سفید بزرگ و تقریباً پنجاه ساله. "با رویی گشاده از من استقبال کرد و با زیباترین کلمات خوش آمد گفت. بعدها فهمیدم آن مرد در آن شهر، از اقتدار و جایگاه ویژه ای برخوردار است."

روشن شد که آیت الله میلانی به درخواست او نامه ای برای آقای کفعمی فرستاده و در میان آن نوشته ای نیز برای او همراه کرده است. این کار آقای میلانی "نشان از توجه و عنایت ایشان به وضع من و هدفی که در پی آن بودم داشت. دیگر این که می خواست این توجه و اهتمام بر آقای کفعمی نیز آشکار گردد."

آقای کفعمی از این که میهمانش دیر رسیده، گلایه کرد؛ چرا که فرصت کافی برای تنظیم برنامه های سخنرانی را از دست داده بود. گفت که خوب بود چند روز پیش از حلول ماه مبارک خود را به زاهدان می رساند. آقای کفعمی از حضور واعظی از مشهد آمده هم خبر داد؛ کسی که آقای خامنه ای او را می شناخت. با شنیدن نامش غافلگیر شد. او از آخوندهای هم سوی حکومت بود. به یاد آورد وقتی در دبستان تحصیل می کرد، شیخ، منبری موفقی بود، اما بعدها همواره مخالفان حکومت را نکوهش می کرد. در نخستین ملاقات، برخورد سردی با او کرد، آن قدر سرد که تعجب آقای کفعمی را برانگیخت. بعد از آن برخورد "آقای کفعمی به من گفت که چگونه تحت فشار برخی از پیروانش که با دستگاه حاکم در ارتباط بودند، مجبور شده است آن شیخ را پس از آمدن به زاهدان به مسجد خود دعوت نماید."

به درخواست آقای کفعمی در خانه او ساکن شد. آنجا بود که فهمید او دو همسر دارد، و هر همسر خانه ای مخصوص، در همسایگی هم؛ هر دو خانه نیز شبیه هم . آقای کفعمی با تساوی و انصاف نسبت به همسران خود رفتار می کرد. هر روز سر ساعت معینی به خانه اول می رفت و سر ساعت مشخصی از آن خارج می شد و به خانه دوم وارد می شد. این توجه یکسان، چه بسا، موجب شده بود که خداوند هم فرزندان یکسانی از هر دو همسر به او بدهد. وی از همسر اول خود چهار پسر و سه دختر، و از همسر دوم نیز چهار پسر و سه دختر داشت . اسم یکی از خانه ها اُم هاشم  (پسر بزرگ یک همسر) و خانه دیگر اَُم قاسم(پسر بزرگ همسر دیگر) بود. "ما هم ساکنین خانه اول را عشیره هاشم و ساکنین خانه دوم را عشیره قاسم نامیده بودیم."

برنامه ریزی کرده بود تا روزهای منتهی به نوزدهم ماه رمضان سخنرانی هایش رنگ و لعاب سیاسی کمتری داشته باشد و حرف های مگو را در آستانه سالگرد شهادت حضرت علی (ع) بزند. طبق قرار، یک روز او در مسجد جامع سخن می راند و یک روز آن شیخ از مشهد آمده.

شاهرخ بزرگی
۰۸آبان

۱- برداشت اولیه آن بود که این یادداشت نوشتنی نیست و عبور از آن بایسته تر به نظر می رسید، اما رخدادهای این روزها نکته بااهمیت دیگری را به موضوع یادداشت پیش روی اضافه کرد، نکته ای که تاب مستوری نداشت و نمی توانست ناگفته باقی بماند و آن، «رنج مشترک» و آمیخته به «خشم» دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها نظیر مدعیان اصلاحات، اصحاب فتنه 88 و حلقه انحرافی از بصیرت و هوشیاری مردم است که نگاه به امام و مقتدای خود دارند و با چرخش یا لغزش این یا آن مسئول به لغزش و چرخش نمی آیند و راه خویش را در بستری که راهبر الهی ترسیم کرده است می پیمایند.
مردمی که با مسئولان بالادستی، حتی بلندپایه ترین آنها دست اخوت به شرط پیروی از رهبر الهی و مقتدای خود داده اند و با هیچکس عهدی نبسته اند که در صورت زاویه گرفتن آنها از بستر تعریف شده انقلاب نیز، دست نخورده بماند. و این برجسته ترین امتیاز حزب الله است که حق گراست و قبیله گرا نیست. همان واقعیت شیرینی که چند ماه قبل، روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای تودی» به نقل از مؤسسه آمریکن اینترپرایز، به تلخی از آن یاد کرده و آورده بود «بزرگترین مشکل آمریکا در ایران، حضور یک ابرحریف- SUPER OPPONENT- به نام [آیت الله] خامنه ای است که نقشه راه ما را می شناسد و مردم به او اعتماد آمیخته به اعتقاد دارند».
2- این روزها، در پی فاصله ای که حلقه انحرافی و نفوذ کرده در دولت محترم با برخی از آموزه های شناخته شده خط امام و رهبری پدید آورده است، مجموعه مشترکی از دشمنان بیرونی، مدعیان اصلاحات و اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 با استناد به حمایت گسترده و فراگیر توده های مردمی و وفادار به نظام از دکتر احمدی نژاد که به انتخاب ایشان با رأی بی نظیر 25میلیونی انجامید، زبان به ملامت حزب الله گشوده اند که مثلا، فلان فاصله دولت کنونی با فلان معیار تعریف شده و پذیرفته شده انقلابی، نتیجه و حاصل حمایت گسترده اصولگرایان- به معنی واقعی کلمه و نه فلان جبهه و فلان گروه- از رئیس جمهور محترم است و به زعم خود، طعنه می زنند که حزب الله در حمایت آن روز خود به خطا رفته است!
و در همان حال به کنایه و تلویح می کوشند بر وطن فروشی و خیانت آشکار خود در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 و نقشی که به عنوان ستون پنجم مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس برعهده داشته اند، سرپوش بگذارند. آنچه این جماعت و مدیران بیرونی فتنه با عنوان خطای حزب الله از آن یاد می کنند- آنگونه که خواهد آمد- نه فقط خطا نبوده و نیست، بلکه یکی از افتخارآمیزترین ویژگی حزب الله است و به وضوح نشان می دهد، حزب الله فقط در بستر اسلام و انقلاب و خط امام و رهبری حرکت می کند. هرجا از حق و اصول نشانه ای دید به حمایت از آن برمی خیزد و چنانچه شخصیت و یا گروهی که مورد حمایتش بود، پای از بستر اصلی بیرون بگذارد و یا از برخی آموزه های انقلابی فاصله بگیرد، بدون کمترین ملاحظه و تردید، حمایت قبلی خود را پس می گیرد.
به بیان دیگر، حزب الله- بخوانید توده های عظیم و حماسه آفرین مردم- برخلاف برخی از جریانات سیاسی و از جمله مدعیان اصلاحات، «گروه گرا» و «قبیله گرا» نیست که وابستگی ها و منافع شخصی و حزبی خود را بر حرکت در بستر انقلاب و تامین منافع مردم ترجیح بدهد. آیا، این ویژگی حزب الله، افتخارآفرین و تحسین برانگیز نیست؟ از حضرت امیر علیه السلام است که افراد را با حق بسنجید و نه حق را با افراد. و حزب الله از مولای خود حضرت امیرالمومنین(ع) و علی زمان پیروی کرده و می کند. آنچه امروزه به «درد مشترک» دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها تبدیل شده، همین ویژگی حزب الله است که گروه گرا و قبیله گرا نیست.
3- بدون آن که قصد مقایسه ای در میان باشد و تنها به عنوان یک مثال و نمونه درس آموز تاریخی باید پرسید؛ آیا طلحه و زبیر، آن هنگام که در رکاب رسول خدا(ص) و برای مقابله با دشمنان اسلام شمشیر می زدند و از جان خود مایه می گذاشتند، قابل تقدیر نبودند؟ و آیا مولای بزرگوار ما حضرت امیرالمومنین علیه السلام از آنان حمایت نمی کرد؟ اما وقتی همین طلحه و زبیر که آن همه مورد حمایت و تقدیر بودند پای از صراط مستقیم بیرون نهادند و پیمان شکسته و به اصحاب شام پیوستند و در آوردگاه فریب جمل به تخاصم و کینه توزی لشگر آراستند، حضرت امیر(ع) ابتدا به اندرز و نصیحت آنان پرداخت و عهدی را که بسته و شکسته بودند یادآور شد اما هنگامی که اصرار آنها به مقابله را مشاهده فرمود، با آنان به نبرد پرداخت.
اکنون باید به کسانی که داعیه اسلام و تشیع و پیروی از مولای متقیان را دارند گفت؛ کدام اقدام حضرت امیر علیه السلام را- نستجیربالله- «خطا»! می دانید؟! حمایتش از طلحه و زبیر یا مقابله حضرت با آنان را؟!
حزب الله افتخار می کند و این افتخار را به حساب لطف خداوند تبارک و تعالی و پیروی از ولی امر خود که در طول پیروی از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار علیهم السلام است می نویسد که از آقای هاشمی رفسنجانی در مقابل ملی گراها، سکولارها و شماری از مدعیان اصلاح طلبی دفاع جانانه کرد. و افتخار می کند در حالی که از مواضع آقای خاتمی نگرانی های جدی داشت، از وی در مقابل هجوم افراطیونی که در پوشش اصلاح طلبی به مقابله با او آمده و امروزه آشکارا به آمریکا و اروپا و اسرائیل پناه برده اند، حمایت کرد. حزب الله افتخار می کند از آقای احمدی نژاد قبل از آن که متاسفانه حلقه انحرافی به درون کابینه نفوذ کند، در مقابل اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 دفاع کرد و با رای بی نظیر 25 میلیونی او را به ریاست دولت برگزید.
و اما، حزب الله باز هم افتخار می کند هر جا مشاهده کرده است، مواضع و عملکرد افراد و شخصیت هایی که از آنها حمایت کرده بود با خط اصیل انقلاب زاویه گرفته، به همان اندازه و متناسب با آن زاویه به انتقاد از آنان پرداخته است.
حالا باید از جریاناتی که این روزها به حزب الله طعنه می زنند پرسید؛ «قبیله گرایی» شما که ناشی از پشت پا زدن به «درک و شعور» و ترجمان دیگری از جاهلیت و ارتجاع قرون وسطایی است، شرم آور و قابل ملامت است یا «حق گرایی» و عدالت جویی حزب الله که برخاسته از درک عمیق و نگاه حق طلبانه آنهاست؟!
4- جریاناتی نظیر مدعیان اصلاحات، اصحاب فتنه و حلقه انحرافی آرزو داشتند که وقتی با بستر اصیل انقلاب -آگاهانه یا ناخودآگاه- فاصله می گیرند، حامیان قبلی خود و یا حامیان شخصیتی را که در او نفوذ کرده اند، نیز در پی خویش داشته باشند ولی این آرزو با هوشیاری و بصیرت مثال زدنی مردم هرگز برآورده نشده است. به عنوان مثال، دشمنان بیرونی درجریان فتنه 88 تمام توان خود را به کارگرفتند و علاوه بر ایجاد ائتلاف میان منافقین، بهایی ها، مارکسیست ها، نهضتی ها، سلطنت طلب ها و مدعیان اصلاحات، افرادی را که به حق یا به ناحق دارای سابقه همراهی با نظام بودند، شکار کرده و به میدان آوردند، اما، از این ترفند همه جانبه با آن حمایت مالی و سیاسی و تدارکاتی گسترده، طرفی نبستند. چرا؟! به یقین و بیش از همه و پیش از همه به این علت که نگاه مردم به رهبر و مقتدایشان بود و از این روی با لغزش خواص آلوده و یا بعداً آلوده شده نمی لغزیدند. و این، برای مدیریت بیرونی فتنه، آنگونه که «ریچارد هاس» اعتراف می کند، فاجعه ای دردناک بود.
و اما، از سوی دیگر و در داخل کشور مدعیان اصلاحات و جریانات گره خورده با آنها در حالی با استناد به مواضع برخاسته از حلقه انحرافی و نفوذ کرده در دولت، زبان به طعنه حزب الله گشوده اند که مواضع برخاسته از تلاش حلقه انحرافی در بسیاری از موارد، دقیقا و بی کم و کاست ادامه همان مواضع و عملکرد مدعیان اصلاحات و اصحاب فتنه است. و این رشته سر دراز دارد.

حسین شریعتمداری

شاهرخ بزرگی
۰۸آبان
غرب غریب

خبرگزاری فارس: «حاج‌حسین اجاقی» می‌گفت: «مگر می‌شود کسی ادعای هدایتگری و رهبری گروهی را داشته باشد و نماز شب نخواند». او حتی در شب‌هایی که خیلی هم خسته بود، نماز شب را ترک نمی‌کرد.

خبرگزاری فارس: مگر می‌شود فرمانده بود و نماز شب نخواند!

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، سردار شهید «حسین اجاقی» در پاییز سال 1343 در شهر کرمانشاه به دنیا آمد؛ وی در سن نوجوانی در بیشتر راهپیمایی‌های ضد رژیم طاغوت شرکت کرد؛ پس از پیروزی انقلاب این نوجوان خود را وقف حفاظت و حراست از انقلاب کرد و به همراه دوستانش به نگهبانی از اماکن حساس شهر ‌پرداخت. 

 حسین در سال 1360 به عضویت سپاه درآمد و به دلیل شجاعت و توانایی نظامی، به فرماندهی گردان حنین تیپ نبی اکرم(ص) منصوب شد؛ او می‌گفت «آن قدر به جبهه می‌روم تا مرحمت خدا شامل حالم شود و شهید شوم» و سرانجام در شانزدهم تیر 1365 در جریان عملیات «کربلای یک» در منطقه قلاویزان به شهادت رسید.

«باقر آقایی» از همرزمان این شهید است که بخشی از خاطرات وی را روایت می‌کند: شهید «حاج حسین اجاقی» قبل از شهادت حج نرفته بود؛ بعد از شهادتش برادر و پسرعمویش حج نیابتی انجام دادند، به همین دلیل ما به این شهید می‌گوییم: «حاج حسین».

او یک عارف وارسته و سخت‌گیر به نفس بود؛ پرداختن به واجبات و ترک محرمات الفبای زندگی‌اش بود؛ رزمنده‌ها برای تبرک به گردان حنین می‌آمدند تا حاج حسین برای آنها فرماندهی کند.

یک بار به همراه حاج حسین با تویوتا می‌رفتیم و او رانندگی می‌کرد؛ پیرمردی که پشت تویوتا نشسته بود، در حالی که یک نخ سیگار در دست داشت، دستش را به سمت جلوی ماشین دراز کرد و گفت «حسین آقا می‌شود این سیگار را روشن کنی؟» رنگ حاج حسین پرید؛ تعجب کردم و دیدم که حاج حسین، ابا دارد سیگار را بگیرد؛ از وی اجازه گرفتم و سیگار را با فندک تویوتا روشن کردم و از شیشه سمت راست ماشین به پیرمرد دادم.

حاج حسین گفت: «باقر، خدا پدر و مادرت را بیامرزد، راحتم کردی، من تا به حال سیگار را لمس هم نکرده بودم»؛ حاج حسین نمی‌خواست به بزرگتر از خودش «نه» بگوید.

او یک فرمانده بود و می‌گفت: «مگر می‌شود کسی ادعای هدایتگری و رهبری گروهی را داشته باشد و نماز شب نخواند» او حتی در شب‌هایی که خیلی هم خسته بود، نماز شب را ترک نمی‌کرد؛ او مقید به برگزاری نماز جماعت بود؛ ایام فاطمیه در دوکوهه بودیم، شب اول و دوم به خاطر جابجایی مشغول بودیم و نشد که دور هم جمع شویم؛ شب سوم در اتاق شهید اجاقی جمع شدیم؛ در ابتدا حاج حسین گفت: «کتاب‌های قرآن را بیاورید» بچه‌ها بعد از قرائت قرآن کریم، روضه خواندند و تا ساعت 12 شب برای شهادت حضرت زهرا(س) عزاداری کردیم.

او با تمام خوبی‌هایی که داشت، به شهادت رسید و دست و صورت و پاهای له شده‌اش را داخل پتو گذاشتیم و در گلزار شهدای کرمانشاه به خاک سپردیم. 

 امام خامنه‌ای در مهر ماه 1390 و دیدار با خانواده شهدای کرمانشاه، به منزل شهیدان اجاقی نیز تشریف بردند و با حضور خود دل این خانواده شهید را غرق در نور و شادی کردند.

شاهرخ بزرگی