صبح فردا

صبح فردا

دوستی داشتم که بهتر است بگویم برادری داشتم بنام شهید مهدی (بهروز) فلاحت پور که سالیان سال در جبهه های حق علیه باطل به جنگ و مبارزه با بعثیان کافر مشغول بود و چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت و هر بار با جراحات سنگین به پشت جبهه و بیمارستان بر می گشت بالاخره با چندین بار مجروحیت و شیمیایی شدن در 8 سال دفاع مقدس شهید نشد تا اینکه در اردیبهشت ماه سال 1371 به لبنان رفت تا درباره شهید سیدعباس موسوی و مبارزان لبنانی برنامه بسازد و از طرف موسسه فرهنگی روایت فتح به همراه چندتن از همکاران و دوستانش به جنوب لبنان رفت که در 31 اردیبهشت ماه سال 1371 در حین فیلمبرداری در دره بقاع لبنان ناگهان هواپیماهای رژیم صهیونیستی اسرائیل دره بقاع را بمباران کردند که ایشان هم در همان مکان به شهادت رسید و به آرزویش که وصل به حضرت دوست بود نائل آمد. از ایشان فقط یک قطعه کوچک از مچ پایش به وطن بازگشت ، لذا این وبلاگ را بیاد او و بنام او درست کردم تا هر از گاهی یادی از او و خاطرات شیرین با او بودن بنمایم. روحش شاد و یادش گرامی

آخرین نظرات

۲۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۰ ثبت شده است

۲۴خرداد
عضو مجلس خبرگان رهبری، با اشاره به گروه انحرافی جدید، گفت: اینان لزوما عاشق آمریکا و اسرائیل و امپریالیسم نیستند، بلکه به دلیل این ‌که منافعشان در گرو رابطه با آنهاست، قصد رابطه با آنان را دارند و حمایت از خط اسرائیل و آمریکا برای آنها جنبه تاکتیکی دارد؛ از این‌روی، با نظام اسلامی دشمنی می‌کنند.

مرکز خبر حوزه گزارش داد: آیت‌الله مصباح یزدی، در جمع فارغ التحصیلان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با اشاره به گروه انحرافی جدید، گفت: آگاهی از شرایط سیاسی موجود ضرورت دارد، چرا که امروز دست‌هایی در کار است و اهدافی را دنبال می‌کند که در سرنوشت ما تأثیرگذار است.

رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) با اشاره به این که برخی گمان می‌کنند، جریان فراماسونری جریانی مرده است، افزود: همواره جریانات انحرافی مترصد ضربه زدن به نظام هستند.

وی از اسلامیت، استقلال و آزادی و ولایت‌فقیه به عنوان ارکان نظام یاد کرده و اظهار داشت: همه دشمنان و مخالفان نظام در این جهات با نظام اسلامی مخالفند.

عضو خبرگان رهبری با اشاره به تقسیم‌بندی دشمنان بر حسب تفکر و اعتقاداتشان، خاطر نشان کرد: کسانی که با اسلامیت نظام مخالفند چند گروه هستند؛ گروهی که اصلا دین را قبول ندارند، مانند ماتریالیست‌ها و افرادی که اساسا منکر دین بوده و دین را افیون جامعه می‌نامند.

* گروهی، تاریخ مصرف دین را پایان یافته می‌دانند

رییس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) دسته دیگر از مخالفان اسلامیت نظام را کسانی دانستند که هرچند دین را قبول دارند و اصل وجود خدا، پیامبران و اجمالا وحی را می‌پذیرند، برای دین نقش تاریخی قایلند و می‌گویند: دین در دوره‌ای اثرگذار بوده و امروز تاریخ مصرف آن گذشته است.

آیت الله مصباح یزدی با اشاره به تقسیمات برخی جامعه‌شناسان درباره دوران زندگی بشر، گفت: این افراد دوران زندگی بشر را به دوره خرافات و دین، فلسفه و علم تقسیم می‌کنند و بر این باورند، هر کدام در دوره خود در کنترل وضع جامعه و حتی پیشرفت تمدن بشری نقش داشته‌اند، اما امروز دوره علم و تجربه در آزمایشگاه‌هاست و تنها حقایقی که با آزمایش و تجربه اثبات می‌شوند، اهمیت دارد.

وی افزود: این دسته از افراد که با اسلامیت نظام مخالفند، لزوما غیرمسلمان نیستند و حتی در بین مسلمانان نیز برخی تصریح می‌کنند، دوره اسلام‌گرایی گذشته، ولو این که اسلام وجود دارد، همان‌گونه که دوره سوارکاری گذشته هرچند هنوز هم اسب وجود دارد.

عضو مجلس خبرگان رهبری ادامه داد: این عده که مسلمان هم هستند، دین را نفی نمی‌کنند و بر این باورند، اگر کسی خواست دیندار باشد، اشکالی ندارد، اما با نقش‌آفرینی اسلام در اداره نظام مخالفت می‌کنند.

وی با اشاره به دسته دیگر مخالفان نظام، اذعان داشت: گروهی نیز هستند که دشمنی آنها با اسلامیت نظام به دلیل تعصبشان به دین یا مذهب خاصی است، اما از این گروه کسانی که قصد دشمنی و براندازی نظام را داشته باشند، بسیار اندکند.

* مبارزه با امپریالیسم خارجی و دیکتاتوری داخلی

آیت الله مصباح یزدی، اسلام، استقلال و آزادی را رکن دیگر انقلاب اسلامی دانسته و گفت: این رکن به معنای مبارزه با امپریالیسم خارجی و دیکتاتوری داخلی است.

* عده‌ای منافع خود را در گرو رابطه با اسرائیل و آمریکا می‌دانند

آیت‌الله مصباح یزدی، منفت‌طلبی را دلیل مخالفت با این رکن برشمرده و گفت: اینان لزوما عاشق آمریکا و اسرائیل و امپریالیسم نیستند، بلکه به دلیل این ‌که منافعشان در گرو رابطه با آنهاست، قصد رابطه با آنان را دارند و حمایت از خط اسرائیل و آمریکا برای آنها جنبه تاکتیکی دارد؛ از این‌ روی، با نظام اسلامی دشمنی می‌کنند.

عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به رکن سوم نظام اسلامی و اهداف مخالفان این رکن، خاطرنشان کرد: مخالفان این رکن گروه‌های گوناگونی هستند؛ کسانی که اسلامیت نظام را نمی پذیرند؛ از این روی، ولایت‌فقیه را نیز که جلوه اسلامیت است، قبول ندارند.

* دسته بندی مخالفان ولایت فقیه

وی افزود: گروه دیگر از مخالفان ولایت‌فقیه، کسانی هستند که خودشان با انگلیس سال‌ها مبارزه کرده و زحماتی را برای کشور کشیده‌اند، اما بر این باورند امام خمینی(ره) با زرنگی انقلاب را به نام اسلام و روحانیت تمام کرد و قدرت را به عنوان میراثی در دست روحانیان قرار داده است!

رییس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) با اشاره به دسته دیگری از مخالفان ولایت‌فقیه یادآور شد: یک دسته از مخالفان ولایت فقیه، این نوع کشورداری را تئوکراسی می‌دانند که تاریخ مصرف آن گذشته و در حقیقت، آن را ارتجاعی و واپسگرایی می‌دانند.

وی ادامه داد: گروه دیگری از مخالفان ولایت‌فقیه می گویند، روحانیت صلاحیت اداره کشور را ندارند؛ از این روی، برخی از آنها خودبزرگ‌بین بوده و برا این باورند، رهبری باید در تمام مسائل با آنها مشورت کند و پیشرفت‌های حاصل در کشور را نیز از وجود خودشان می‌دانند.

* برخی دم از ولایت فقیه می‌زنند، اما با آن مخالفند

آیت الله مصباح یزدی خاطرنشان کرد: در صورتی که انسان این جریان‌های فکری را بشناسد، درمی‌یابد، برخی جریان‌هایی که دم از نظام اسلامی و ولایت‌فقیه می‌زنند با آن مخالفند.

وی با تأکید بر شناخت وظیفه گفت: نخست باید خودمان را بسنجیم و ببینیم آیا واقعا با اجرای احکام اسلامی موافقیم یا نه.

* آیا به ولایت فقیه اعتقاد داریم؟

عضو مجلس مجلس خبرگان رهبری افزود: در مرحله بعد باید ببینیم آیا واقعا معتقدیم که باید با آمریکا تا هنگامی که این رویه را در پیش دارد، مبارزه کنیم یا آن را امری لغو می‌دانیم؟ و سرانجام، باید خود را بسنجیم که آیا به ولایت‌فقیه اعتقاد داریم و آماده هستیم همه مال و جان خود را در راه او که عمود خیمه نظام است، فدا کنیم یا خیر؟

آیت الله مصباح یزدی ادامه داد: اگر این چنین است، باید در این راه ثابت قدم بوده و محکم در مقابل انحرافات بایستیم و منفعت‌طلبی را کنار گذاشته و از تغییر مسیر بپرهیزیم.

بنا بر گزارش موسسه امام خمینی (ره) ایشان در پایان خاطرنشان کردند: اگر ولی‌فقیه محفوظ بماند، آبرو، دین و دنیای مردم محفوظ است.
شاهرخ بزرگی
۲۱خرداد
به گزارش آتی نیوز، بعد از اینکه سیامک قلیچ خانی در نقش یک روزنامه نگار به خارج رفته در یک شبکه تلوزیونی فارسی زبان علیه نظام جمهوری اسلامی ایران سخنرانی کرد، این مرتبه نوبت به پرویز قلیچ خانی شده تا او هم در یک شبکه دیگر معاند علیه کشورمان اظهارنظر کند.
از پرویز قلیچ خانی به عنوان کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال ایران در این شبکه تلویزیونی یاد شده چراکه این شبکه های مخالف نظام نیز به علاقه مردم ایران به ورزش پی برده و تمام تمرکز خود را بر روی مسایل ورزشی گذاشته اند و می خواهند در این بخش هم سیاه نمایی کنند.

[تصویر: oib08ce7r5l5d6cadiw.jpg]

امیدواریم دیگر بازیکنان قدیمی فوتبال نیز منش مرحوم ناصر حجازی اسطوره فوتبال کشورمان را پیش بگیرند که در عین نقد مشکلات، هیچگاه وطن فروشی نکرد.
شاهرخ بزرگی
۱۷خرداد
غزل «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» امام خمینی (ره) از جمله اشعاری است که بعد از رحلت ایشان منتشر شد و مقام معظم رهبری در پاسخ به این غزل زیبا، شعری با مطلع «تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی» همسو با این غزل سرودند که در ادامه هر دو غزل آمده است.
غزل امام خمینی(ره)
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم، شررى
که به جان آمدم و شهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند مى آلوده مددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادى بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم
 
 
غزل مقام معظم رهبری
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی
تو که فارغ شده بودی ز همه کان و مکان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای که در قول و عمل شهره بازار شدی
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته در بار تو هشیار شدی
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی
شاهرخ بزرگی
۱۷خرداد
آیت‌الله مصباح یزدی مطرح کرد؛
تبیین شگردهای شیطانی جریان انحرافی/ نه آن روز که حمایت کردیم و نه امروز، تحت تأثیر هوچی‌گری‌ها نیستیم
 رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در جمع شماری از نخبگان سیاسی و فرهنگی سراسر کشور در چهاردهمین همایش دفتر پژوهش های فرهنگی در مجتمع فرهنگی یاوران مهدی(عج) قم به تبیین شگردهای جریان انحرافی و چگونگی مبارزه با آن پرداخت.

به گزارش رجانیوز، آیت‌الله محمد تقی مصباح یزدی در این گفتار ابتدا به برخی شبهات افرادی پاسخ داد که می‌گویند شما که پیش از این در روی کار آوردن این جریان نقش داشتید، نباید از آن حمایت می‌کردید. پاسخ آیت‌الهی مصباح به این شبهه در حالی مطرح می‌شود که برخی از رسانه‌های متمایل به جریان فتنه که خط ضد انقلاب را پشتیبانی می‌کردند، در طی هفته‌های اخیر داعیه‌دار مقابله با جریان انحرافی شده و با انگ زدن و متهم کردن نیروهای اصیل جریان انقلاب به‌عنوان نیروهای پیشرو، قصد دارند علم مقابله با این جریان را از دست آن‌ها بگیرند.

در عین حال، رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با اشاره به اینکه همه در اعمال و رفتار خود دارای نقص و عیب هستیم، تصریح کرد: اگر توقع داشته باشیم برای تصدی پست های کشور اسلامی کسانی انتخاب شوند که هیچ نقص و عیبی در رفتار و فکر و اخلاق‌شان نباشد، باید فقط منتظر ظهور امام زمان(عج) باشیم و این همان تفکر تفریطی هاست که می گفتند این کارها فایده ندارد و باید بنشینیم تا امام زمان(عج) بیاید.

وی با تاکید بر اینکه حکومت عدالت امیرمومنان یک الگوی مناسب برای ما است، بیان داشت: ریزش در مسوولین زمان حضرت علی نیز وجود داشت به طوری که برخی از والیان و استانداران حکومت امیرمؤمنان از سران لشکر عمر سعد در کربلا شدند.

بر اساس خبری که رسا منتشر کرده، آیت‌الله مصباح یزدی با یادآوری اینکه نباید در مسؤولین منتظر عصمت باشیم، اظهار داشت: این اشتباه است که به دلیل وجود نقص در مسوولین، رای ندهیم بلکه در هر انتخابی باید سعی کنیم اصلح نسبی را برگزینیم.

عضو مجلس خبرگان رهبری در پاسخ به این سوال که برخی می گویند این کاری بود که خودتان کردید و حالا باید نتیجه آن را هم ببینید، گفت: نه آن روز که برای انتخاب شخصی زحمت کشیدیم تحت تاثیر بودیم و نه امروز تحت تاثیر هوچی گری ها و تبلیغات منفی قرار می گیریم بلکه در هر زمان هر چه که احساس کنیم تکلیف است با تمام توان انجام داده ولو با وظیفه و تکلیف سابق جور نباشد.

آیت‌الله مصباح یزدی در ادامه افزود: بنده قبلا از بعضی اشخاص که شما خوب می شناسید به دلیل جلوگیری از ضرر به نظام بسیاردفاع می کردم که البته همان زمان در بین موجودین بهترین بودند و بعدها همان اشخاص از ریزش های انقلاب شدند.

رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با اشاره به این شبهه که برخی می گویند آیا این حادثه قابل پیش بینی نبود، بیان داشت: خداوند انسان را مختار آفریده و ممکن است بعد از یک عمر گناه، توبه کند مانند حر و یا پس از یک عمر زهد و پارسایی در آخر ریزش کند که باید خیلی مراقب بود.

آیت‌الهر مصباح پس از تبیین دلیل ورود به نقد این جریان علی‌رغم حمایت قبلی از شخص رئیس‌جمهور، به شگردهای این جریان نفوذی در دولت پرداخت و با شیطانی خواندن آن‌ها، فسادهای پیچیده و عمیق را نتیجه برنامه ریزی دقیق ابلیس از سال‌های قبل دانست و اظهار داشت: این فساد بسیار پیچیده می تواند بزرگ‌ترین نعمت الهی را که با تقدیم هزاران شهید به دست آورده ایم، زیر و زبر کند.

آیت‌الله مصباح یزدی افزود: برنامه ریزی شیطان آن‌قدر دقیق و جامع است که پس از مهیا کردن زمینه ها، یک نفر را از لایه های درونی بیرون می آورد و او شبکه ای را تشکیل می دهد تا بزرگ‌ترین نعمت الهی در طول تاریخ اسلام را از بین ببرد.

رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با یادآوری اینکه شاید با یک فرمول صد عضوی بتوان دلایل این انحراف عظیم را یافت، تصریح کرد: باید بدانیم از کجا می خواهند ما را فریب دهند و در این راه از چه شگردهایی بهره می برند.

آیت‌الله مصباح یزدی شگردهای جریان انحرافی را شیطانی دانست و گفت: در پاسخ به کسانی که می گویند این آدم قد و قواره اش اینقدر نیست که اینکارها را انجام دهد باید گفت که مدرس اصلی این جریان انحرافی ابلیس است، البته به برخی می گویند اینها لیاقت آن را ندارند که عنوان جریان را داشته باشند و باید به آنها گروهک انحرافی گفت اما هر چه آنان تجربه شیطنت نداشته باشند، ابلیس با تجربه چندین هزار ساله به کمک اینها آمده است.

وی با یادآوری اینکه قرائنی مبنی بر تاثیرگذاری بر رئیس جمهور از طریق وسائل غیر عادی وجود دارد، اظهار داشت: این شخص منحرف با این بهانه که فوق العاده است و ارتباطات معنوی با امام زمان(عج) و اصحاب ایشان دارد، تأثیر عجیبی بر رئیس جمهور گذاشته و اعتمادش را جلب کرده است.

عضو مجلس خبرگان رهبری گفت: صرف اینکه یک نفر عمامه ای بر سر بگذارد و یا خود را اهل زهد و پارسایی و ارتباط با عوالم دیگر نشان دهد، نمی توان به وی اعتماد کرد، اگرچه که برخی از روی ساده لوحی گول این افراد را هم می خورند.

آیت‌الله مصباح یزدی یکی از شگردهای این جریان انحرافی را معرفی سرکرده آن به عنوان یک انسان مقدس و متدین و اهل ارتباط دانست و تصریح کرد: یکی از ترفندهای این جریان این است که می گوید ما غیبت کسی را نمی کنیم و نسبت به دشمنان اسلام نیز تبری نمی جویند که این از جلوه های نفاق است.

وی افزود: نمی شود کسی از دین‌داری و تدین حرف بزند و از امریکا و اسرائیل به عنوان دشمنان قسم خورده بشریت تبری نجوید و نسبت به آنان بدگویی نکند که این از ریشه های نفاق در این جریان است.

رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با یادآوری اینکه بعضی وقت ها غیبت کردن واجب می شود، ترفند مشابه معاویه در این زمینه را خاطر نشان کرد و گفت: وقتی معاویه جهت گرفتن بیعت برای ولایت‌عهدی یزید خدمت امام حسین(ع) رفته بود، در پاسخ به آقا که فرموده بودند با یزید سگ باز شراب‌خور بیعت نمی کنم، گفته بود اما یزید در مورد شما اینجور بدگویی نمی کند که شما می گویید.

آیت‌الله مصباح یزدی تفکر تصوف را در جریان انحرافی مشهود دانست و اظهار داشت: در این تفکر به جای امام زمان(عج)، مسئله انسان کامل را مطرح می کنند و مقام امامت را یک مقام معنوی می دانند.

عضو مجلس خبرگان رهبری در تشریح زوایای مختلف تفکر تصوف بیان داشت: برخی از متصوفان، قطب خود را انسان کامل می دانند که این مسئله پس از مرگش به پسرش منتقل می شود.

وی افزود: از نظر متصوفان، امامت یک روح و نورانیت است که هر کس به آن مقام برسد، با آن اتحاد پیدا می کند و این دسته از افراد معمولا تمایل ندارند که بگویند حجت بن الحسن(عج) زیرا این با عقایدشان سازگار نیست.

آیت‌الله مصباح یزدی ریشه برخی از تفکرات این جریان را در فلسفه غرب دانست و تصریح کرد: این جریان خطرناک برای منحرف کردن هر بخش از جامعه یک برنامه مشخصی دارد که باید هوشیار باشیم و به وظیفه خود عمل کنیم.

رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) مبارزه با کسانی که قصد براندازی نظام و اسلام را دارند، واجب دانست و تصریح کرد: اگر بدانیم کسی قصد خیانت دارد و با او مبارزه نکنیم، گناه کرده ایم و باید جواب بدهیم که چرا با دیدن جریان انحرافی به تکلیف خود عمل نکرده ایم.

وی یکی از شگردهای جریان انحرافی را بی توجهی به احکام الهی دانست و گفت: اینها می گویند احکام الهی ظواهر است و باید روح احکام باشد نه ظاهر آن، که این انحراف جدی از خط امامی است که تا آخر عمر از نماز ایستاده دست بر نداشت.

عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به فرمایشات مقام معظم رهبری در روز 14خرداد تصریح کرد: ایشانیکی از ویژگی های مهم خط امام را معنویت و عمل به احکام الهی دانست که عبور از آن انحراف جدی و خطرناکی است که جامعه را تهدید می کند.

آیت‌الله مصباح یزدی با یادآوری اینکه برخی در تبلیغات انتخابات شعار اطاعت از رهبری سر دادند اما در عمل انتظار ما را محقق نکردند، گفت: میزان سنجش عملکرد مسؤولان، ولایت فقیه است و با حرکت در خط ولایت و توسل و دعا به همراه بصیرت، تلاش و مجاهدت می توانیم از گردنه های پرخطر عبور کرده و پرچم را به دست امام زمان برسانیم.

شاهرخ بزرگی
۱۶خرداد
گوگل می‌گوید از سوی تعدادی هکر ناشناس مورد حمله قرار گرفته و آنها تلاش کرده‌اند به اطلاعات شخصی کارکنان بخش «G-mail» گوگل دسترسی پیدا کنند.

به گزارش مهر، این کمپانی اعلام کرده تعدادی افراد ناشناس تلاش کرده‌اند با دسترسی به اطلاعات کارکنان این بخش، صدماتی به گوگل وارد کنند.

پست الکترونیکی تعدادی از مسئولان دولت آمریکا و نیز تعدادی از فعالان حقوق بشر در چین، هدف این حملات قرار گرفته‌اند.

گوگل اعلام کرده تا حدی توانسته جلوی این حملات را بگیرد و با صاحبان این پست‌های الکترونیکی تماس گرفته و از آنها خواسته که اقدامات خاصی را در این خصوص انجام دهند.
 
این کمپانی همچنین گفته که احتمال می‌دهد هکرها از برخی نقاط چین اقدام به هک کردن ایمیل‌های مورد اشاره کرده‌اند.
سال گذشته نیز در حمله‌ای مشابه،چند هکر چینی تلاش کردند به صفحه و بخش مرکزی کمپانی گوگل نفوذ کنند و این در حالی بود که روابط میان این شرکت و دولت چین رو به وخامت می‌رفت.
شاهرخ بزرگی
۱۶خرداد

ناگفته های خواندنی عسگراولادی از مذاکرات امام وآیت الله خامنه ای بر سر نخست وزیری میرحسین موسوی

هفته نامه "شما" ارگان حزب موتلفه اسلامی در گفت وگویی مفصل با حبیب الله عسگر اولادی از قول وی نوشت:

به عنوان یک نمونه ، در دوره اول ریاست جمهوری، مقام معظم رهبری، آقای موسوی را بر آقای مهدوی‌کنی و آقای ولایتی ترجیح داده‌اند. آیت‌الله مهدوی را اساساً مطرح نکرده بودند، دلیلش هم این بود که فرمودند من نمی‌توانم به عنوان رئیس‌جمهور به آیت‌الله مهدوی دستور بدهم. ایشان شأنشان اجلّ است که من به ایشان دستور بدهم. آقای دکتر ولایتی هم رأی تمایلی که لازم بود از مجلس بگیرند، نیاوردند.

 آیت الله خامنه‌ای حفظه‌الله رفتند به سراغ مهندس موسوی که نظر خودشان بود، اما خیلی طول نکشید که ایشان متوجه شدند که آن موسوی‌ای که پیاده می‌شناختند، سواره، آن نیست. سواره موسوی دیگری است. اواخر دوره اول، ایشان در جلسات خصوصی این نکته را به زبان می‌آوردند که در این باره اشتباه شد، اما در جلسات عمومی حرفی نمی‌زدند.
امام برای ادامه روند جنگ و اینکه جنگ آسیب نبیند، نظرشان این بود که اگر الان موسوی عوض شود، ما در جنگ آسیب می‌بینیم. این را قبلاً به زبان نمی‌آوردند، اما به زبان آوردند و گفتند نظر من این است که نخست‌وزیر عوض نشود. مقام معظم رهبری به عنوان رئیس‌جمهور گفتند من نمی‌‌توانم موسوی را معرفی کنم. چهار پنج شخصیت روحانی مأمور شدند که با آقای خامنه‌ای حفظه‌الله مذاکره کنند.

 آیات آقای جنتی، آقای مهدوی و آقای ناطق‌نوری، آیت الله یزدی، اینها وقتی با آیت‌الله خامنه‌ای صحبت کردند، ایشان گفتند: «امام حکم کنند، امام فتوا بدهند چشم! اما امام می‌فرمایند نظر من این است. نظر فقیه استدلال می‌خواهد. اگر فتوا بدهند، یعنی بگویند حکم خدا این است که ایشان نخست‌وزیر بشود، چشم. اگر حکم حکومتی بکنند، مطیع حکم حکومتی ایشان هستیم، اما نظرشان را اعلام کرده‌اند».

 آقایان گفتند: «مگر می‌شود این حرف را به امام برگرداند؟» ایشان در جواب گفتند: «من از درس خود ایشان دارم این را می‌گویم. از درس دیگران نیست که فقیه وقتی فتوا بدهد، بر مقلدینش اطاعت لازم است، وقتی حکم کند، بر مجتهدین و مقلدین و دیگران هم لازم است، اما وقتی بگوید نظر من این است، این‌طور نیست.» آقایان خدمت امام رفتند و این نظرات را منعکس کردند. امام حرف‌ها را گوش کردند و تا آنجا که یادم هست فرمودند: «نظر من این است که نخست‌وزیر عوض نشود»، یعنی تغییری در نظرشان ندادند و تا آنجا که یادم هست نه حرف ایشان را رد کردند نه تصدیق.
یک مقدار کشمکش در مطبوعات اتفاق افتاد. آقای بهزاد نبوی هم زمینه‌ای پیدا کرد و وارد صحنه شد که اگر در آرشیوها ببینید که ایشان در هیئت دولت و جاهای دیگر چه گفته و برای حذف آقای خامنه‌ای میدان پیدا کردند.

 اما در جلسه‌ای که مؤتلفه با احمدآقا داشت و چند نفر از برادران بودند، راجع به این مسئله صحبت شد، احمدآقا گفت: «چند روز پیش آقای خامنه‌ای از در وارد شد. من خدمت امام نشسته بودم. همین که ایشان از در وارد شد، امام شروع کردند به صحبت کردن و منتظر این نشدند که ایشان بیاید جلو و فرمودند من درازمدت به شما علاقمند بودم. این احمد می‌داند که من در این روزهای اخیر نگران شما بودم، اما صبر و تقوای شما به کمکتان آمد و شما را مدد کرد. آقای خامنه‌ای آمد جلو و خواست دست امام را ببوسد، امام صورتشان را بردند جلو و آقا صورت امام را بوسیدند و امام صورت ایشان را. آقا خواستند روی زمین بنشینند، امام اجازه ندادند و دست ایشان را گرفتند و بردند و بغل دست خودشان نشاندند». به نقل از احمدآقا، آقا خدمت امام مطالبی عرض کردند، امام شروع کردند به تعریف کردن از آقا و فرمودند: «شما در نماز جمعه خیلی موفق بوده‌اید». آقا هوشیارانه فرمودند: «اولین شعاری که مردم می‌دهند می‌گویند یار امام خوش آمد. این خطاب به من نیست، خطاب به شماست. می‌گویند بوی امام آمد، یار امام آمد». بنا به نقل احمدآقا، امام فرمودند: «خیر! مردم به شما علاقمندند. علاقه مردم به شما خیلی جدّی است. »

 به نقل از حاج احمد آقا در اینجا چند بحث شد که برای ما نقل کرده و شاید برادرهایی که در آن جلسه بودند یادداشت کرده باشند، برخی را مصلحت نمی‌دانم بگویم. من دو نکته را مطرح می‌کنم، یکی اینکه آقا پرسیدند آیا اقتصاد اسلامی داریم یا نداریم؟ امام فرمودند: «داریم». گفتند: «در زندان و بعد از زندان و بعد از انقلاب عده‌ای مدعی هستند که در اسلام اقتصاد اسلامی نداریم». امام فرمودند: « اشتباه می‌کنند. اسلام دین کامل است و اقتصاد اسلامی داریم، حالا اگر ما هنوز دسترسی پیدا نکرده یا تدوینش نکرده‌ایم، ربطی به اصل قضیه ندارد».
آقا از امام پرسیدند: «مسئله‌ای که حرام اسلام حرام است تا قیامت و حلال اسلام حلال است تا قیامت، مثلاً در اقتصاد راجع به ربا چه توضیحی می‌تواند داشته باشد؟» امام فرمودند: «مسئله ربا حرام است الی یوم القیامه و مسئله خرید و فروش زمان‌دار رواست تا روز قیامت. خداوند فرموده: من ربا را حرام کردم و خرید و فروش را روا، منتهی کارشناسان باید بنشینند و ببینند چگونه می‌شود تجارت امروز و بانکداری امروز و مسائل را بر اساس معیارها تنظیم کرد و من خواسته‌ام که این کار را بکنند و دارند می‌کنند که چیزی تهیه شود و اقتصاد اسلامی هست و راجع به همین چیزهایی که تا قیامت تغییر نمی‌کنند، راه گذاشته. باید راهش را پیدا کرد».

 بعد وارد موضوع شدند. نمی‌دانم اول امام بودند یا آقا که وارد موضوع نخست‌وزیری آقای موسوی شدند. احمد‌آقا نقل می‌کند که ایشان خدمت امام عرض کرد: «من سوء ادب و قصد جسارت نداشتم. من درس خود شما را نقل کردم. شما در درس فرمودید که فقیه اگر فتوا دهد، اطاعت آن بر مقلدینش لازم است و اگر حکم حکومتی کند، نه تنها بر مقلدین خودش که بر دیگر مقلدین و حتی مجتهدین هم اطاعتش لازم است، اما فرمودید اگر فقیه نظری اعلام کند، این نظر با فتوا و حکم حکومتی قابل مقایسه نیست، نظر شخص ایشان است». امام فرمودند: «بله، همین‌طور است، اما دو تا از اجداد بزرگوار شما، یکی امیرالمؤمنین(ع) و یکی امام حسن مجتبی(ع) مسئول نظام اسلامی را قبول نداشتند، اما همکاری کردند. در بعضی از نمونه‌ها، در همکاری و تعادل فرزندانشان را هم به جبهه فرستادند».

 همین‌طور که امام داشتند توضیح می‌دادند، بنا به نقل سید احمدآقا، آقا عرض کردند: «آقا! این را جلوتر می‌گفتید. شما نفرمودید». امام فرمودند: «تا حالا وقتش نبود، الان وقتش هست و من می‌گویم.» آقا فرمودند: «چشم! من همین‌جا حکم نخست‌وزیری میرحسین موسوی را امضا می‌کنم».
صحبت‌های دیگری هم بود که محرمانه است و اصلاً نمی‌شود به زبان آورد. سید احمدآقا در جلسه‌ای که خیلی به رهبری آقا مانده بود گفت که امام با ایشان مثل رهبر آینده برخورد کرد. نگذاشت دستش را ببوسد، نگذاشت روی زمین بنشیند، ایشان را پهلوی خودش نشاند.
سیداحمدآقا می‌گفت: «آقای خامنه‌ای وقتی داشت از در وارد می‌شد، با یک بار غم و غصه آمد و وقتی داشت می‌رفت، بسیار شاد بود».

شاهرخ بزرگی
۱۵خرداد
گفتگو با خادم امام خمینی (ره):
 
حاج عیسی گفت: اینکه کسی روزی با امام (ره) بوده معیار اینکه امروز در خط امام (ره) باشد، نیست، برخی افراد که آن زمان دور امام بودند و حرف امام (ره) را می‌شنیدند و ایشان کمکشان می‌کرد، امروز به راه دیگری رفته‌اند.


پاییز 88 بود که به جماران رفته بودم و آنجا برای نخستین بار حاج عیسی را دیدم؛ بی اغراق بعد دو سال برق چشمانش هنوز در ذهنم مانده است. خیلی وقت بود که پیگیری می‌کردم تا نشانه‌ای از حاج عیسی پیدا کنم و در کنارش بنشینم و او از امام برایم بگوید؛ بعد از آن همه وقت به آرزویم رسیدم.

در طول مسیر غرق در تفکراتم بودم که چگونه با یار امام خمینی (ره) روبرو خواهم شد؛ بعد از 3 ساعت به منزل حاج عیسی رسیدم؛ من و حاج عیسی و همسرش در خانه‌ای باصفا بودیم و باصفاتر از آن، این بود که توانسته بودم در مقابل پیرمردی زانو بزنم که سال‌ها در محضر خوب خوبان زانو زده بود؛ هنوز هم نور امام در چهره‌اش موج می‌زد.

در ابتدا به حاج عیسی گفتم «آمدم تا از خاطرات امام برایم بگویید»؛ اشک در چشم‌هایش حلقه زد و گفت «راستش وقتی امام خمینی (ره) به رحمت خدا رفتند، حاج احمد آقا به من فرمود که تا چهلم امام بیش‌تر زنده نخواهی ماند و همین‌طور هم شد، من روز چهلم امام خمینی (ره) به شدت بیمار شدم و به کما رفتم؛ اما خدا خواست که زنده بمانم و این مسئولیت بزرگ (نقل خاطرات امام) را بر عهده بگیرم تا انشاءالله و به لطف خدا بتوانم با تعریف این خاطرات، راه امام را به جوانان معرفی کنم».
حاج عیسی درباره سکونتش در قم می‌گوید «دیگر نمی‌توانستم جماران را بدون امام تحمل کنم و از آنجا به قم آمدم».

حاج عیسی جعفری فرزند اسدالله، پیرمردی است که مردم ایران او را به نام خادم امام خمینی (ره) می‌شناسند؛ وی در سال 1306 در روستایی نزدیک قم به نام ابرجس به دنیا آمد. وی قبل از پیروزی انقلاب در قم دکان جگرکی داشت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اقامت حضرت امام (ره) در جماران، مرحوم حاج احمدآقا در جستجوی فردی مطمئن بود تا بتواند امور دفتر و منزل حضرت امام را به او بسپارد؛ تا اینکه از طریق خواهر حاج عیسی که اقلیم خانم نام داشت و مدت‌ها در نجف خدمتگزار بیت حضرت امام بود، حاج عیسی به این خانواده معرفی شد. این خادم امام با رها کردن منزل و کسب و کار به تهران ‌آمد و از سال 1360 جزو نخستین کسانی ‌شد که به خدمت صادقانه در دفتر حضرت امام ‌پرداخت.

حاج عیسی جعفری که هنوز هم درد دوری از امام در چهره‌اش موج می‌زند، درباره تحمل ایام بعد از رحلت امام خمینی (ره) می‌گوید: وقتی آقای خامنه‌ای به عنوان رهبر انتخاب شدند، ما خیلی آرام شدیم. خدا رحمت کند حاج احمد آقا و خود امام را که خیلی به این مسئله اهمیت می‌دادند. یادم هست روزی آقا به عنوان رئیس جمهور در سازمان ملل سخنرانی کردند. بعد از صحبت‌های ایشان حاج احمد آقا در اتاق امام را باز کرد و آمد بیرون و گفت «حاج عیسی! امام تمام صحبت‌های آقای خامنه‌ای را گوش داد و بعد گفت که ایشان به درد رهبری می‌خورد».

خادم امام خمینی (ره) به شب رحلت امام اشاره کرده و یادآور می‌شود: شبی که امام از دنیا رفتند، به بیمارستان رفتیم؛ پزشکان، بالای سر امام بودند و در حال تقلا برای اینکه کاری انجام دهند. حاج احمد آقا گفتند «این تلاشی که دارید می‌کنید فایده‌ای هم دارد؟» دکترها گفتند «خیر، دیگر تلاش نتیجه‌ای ندارد» حاج احمد آقا گفتند «اگر فایده‌ای ندارد، پس دیگر اینقدر اذیتش نکنید و رهایش کنید تا راحت باشد» و دکترها امام را آزاد گذاشتند و چند لحظه بعد امام عروج کردند و به ملکوت اعلی رفتند.

همان موقع بود که آقای هاشمی گفتند «همین الان اعلام کنیم که امام فوت کردند» اما حاج احمد آقا موافقت نکردند و گفتند «صبر کنید تا زمانش فرا برسد» بعد از آن در همان بیمارستان آقای خامنه‌ای را خواستند و هیئت امنا سریعاً جلسه‌ای را تشکیل دادند و در اتاق دیگری رفتند.

چند دقیقه بعد دیدم که حضرت آقا از اتاق بیرون آمدند و از پذیرش مسئله‌ای طفره می‌رفتند که حاج احمد آقا دنبال ایشان آمدند و با اصرار فراوان از ایشان خواهش کردند؛ ایشان را مجدداً به اتاق بردند و همان جا بود که حاج احمدآقا با تلاش فراوان حضرت آقای خامنه‌ای را راضی کردند که این مسئله را بپذیرند و هیئت امنا نیز به ایشان رأی دادند.

حاج عیسی ادامه می‌دهد: امام به راحتی امام نشد؛ ایشان به واسطه رابطه با خدا امام امت شده است. ایشان ساعت 2 نیمه شب بیدار می‌شدند و نماز می‌خواندند؛ بعد هم تا نزدیک نماز صبح مشغول قرائت قرآن می‌شدند؛ ایشان به قدری غرق در مناجات و گریه بودند که بسیار عجیب بود؛ البته ما از پشت شیشه می‌دیدیم و آن موقع کسی در اتاق نبود.

خادم امام خمینی (ره) با بیان خاطره‌ای از دیدار مردم با رهبر کبیر انقلاب اسلامی و اشتیاق ایشان برای دیدار می‌گوید: امام بعد از ساعت 8 صبح و گرفتن گزارش و نامه‌ها، در حیاط قدم می‌زدند و اگر جمعیتی در حسینیه بود، ایشان به ملاقات آنها می‌رفتند و گاهی حسینیه 2 بار مملو از جمعیت بود؛ یکبار جمعیتی از مشهد و تربت حیدریه آمده بودند و دو بار حسینیه پر شد. بار دوم که امام از حسینیه بیرون می‌آمدند، جمعیتی در سه راهی بیت ایستاده بودند و شعار می‌دادند که ما تا امام را نبینیم از جماران نمی‌رویم.

حضرت امام اتفاقاً صدای آنها را شنیدند و فرمودند «برو بگو اینها بیایند تو حیاط تا من ببینمشان»؛ در سه راهی بیت، آقای بابایی ایستاده بودند، به او گفتم «امام فرمودند که اجازه بدهید اینها داخل بیایند»، گفت «اینها کارت ندارند و نمی‌شود بییند»؛ گفتم «خب شما برای چه اینجا ایستاده‌ای» گفت «برای امام»؛ گفتم «خب خود امام گفته‌اند که اجازه دهید بیایند داخل حیاط» بالاخره با اصرار، نگهبان را راضی کردم و آن جمعیت داخل حیاط شده و با امام دیدار کردند. امام مردم را خیلی دوست داشتند.

وی ادامه می‌دهد: یکبار بعد از دیدار مردم با امام خمینی (ره)، گروهی از این دیدار جا مانده بودند؛ آقای انصاری زنگ زد و گفت «یک گروهی از راه دور با مینی‌بوس به ملاقات امام آمده‌اند، به امام بگو برای دیدار با مردم تشریف می‌آورند؟» موضوع را به امام گفتم و ایشان فرمودند «قبای من را بیاور» قبای ایشان را آوردم؛ جمعیت داخل حیاط 150 نفری می‌شد.

از حاج عیسی پرسیدم: «چرا امام دوست نداشتند فرزندان و نوه‌هایش و در یک کلمه اهل بیت‌شان وارد سیاست شوند؟» که نگاهی عمیق به من کرد و چند لحظه‌ای سکوت. سرش را بالا گرفت و گفت «بهتر است در مورد این موضوع صحبت نکنیم». دل پر خونی داشت از آنان که دم از امام می‌زنند و ادعا دارند و گفت «مطمئن باشید خدا نخواهد گذاشت که کسی از اسم امام سوء استفاده کند و مردم نیز به این راحتی‌ها رضا نمی‌دهند؛ آنهایی که در این راه بیایند موفق نخواهند شد و فقط خودشان را خراب می‌کنند و عقب می‌اندازند و دورانی طول می‌کشد که بیایند سرجای اولش و نخواهد شد».

حاج عیسی درباره ملاقات‌های امام خمینی (ره) گفت: من معمولاً اجازه نداشتیم در ملاقات‌های ایشان با شخصیت‌ها حضور پیدا کنم به جز یک بار؛ آن هم وقتی «شوارد نادزه» وزیر امور خارجه شوروی نماینده گورباچوف برای دادن جواب نامه پیش امام آمده بود و ما هم آنجا بودیم.

وقتی امام آمد، شواردنادزه نگاهش که به امام افتاد رنگش سفید شد و نطقش کور شد؛ شروع به خواندن از روی نوشته‌ای که آورده بود، کرد. پس از آن امام فرمودند «این‌ها جواب نامه من نیست که تو می‌گویی» و او دوباره همان صحبت‌های خود را ادامه داد و امام فرمود «لابد متوجه نشده که من برایش چی نوشتم که اینطور جواب می‌دهد» ولی او همچنان ادامه می‌داد و دفعه سوم امام بلند شد و گفت «ما می‌گوییم ما نمی‌میریم، ما زنده هستیم ما از این عالم به عالم دیگری هجرت می‌کنیم و آنجا باید جواب این چند روزه که در این دنیا هستیم را بدهیم و این خیلی مهم است که ما باور کنیم در این عالم موقت هستیم».

خادم امام خمینی (ره) در ادامه با اشاره به خاطراتی از کسانی که روزی دور امام بودند و الان در خط امام نیستند، بیان کرد: اینکه کسی روزی با امام (ره) بوده معیار اینکه امروز در خط امام (ره) باشد، نیست. میرحسین موسوی در آن زمان نخست وزیر بود که وسط کار استعفا داد و آقا نیز به او اعتراض کرد و امام هم قبول نمی‌کرد و همه اینها فقط به خاطر آن بود که شیرازه کشور حفظ شود. برخی کسانی که آن زمان دور امام بودند و حرف امام را می‌شنیدند و امام کمکشان می‌کرد، امروز به راه دیگری رفته‌اند.

وی ادامه می‌د‌هد: من یک مسئله‌ای در مورد آقای منتظری به شما بگویم. یک سال بود که حاج احمد آقا هر هفته به قم می‌رفت. ما خیال می‌کردیم که ایشان در حوزه علمیه قم درس می‌خواند ولی یک روز آمد و خودش را جلوی امام به زمین زد؛ امام (ره) فرمودند «چه شده است؟» و حاج احمد آقا گفت «ناراحتم، دیگر خسته شده‌ام و دیگر نمی‌توانم. دکتر گفته است 10 روز استراحت کن»، امام گفتند «خب برو استراحت کن. بلند شو و برو».

حاج عیسی بیان می‌دارد: بعد از این زنگ زد و گفت آقای منتظری به آنجا آمدند. وقتی اینگونه افراد می­آمدند خدمت امام دیگر ما نمی‌توانستیم داخل برویم. فقط من یک خواهر زاده داشتم که در داخل خانه امام کار می‌کرد. او برایمان تعریف کرد که وقتی آقای منتظری جلوی امام نشست، نامه‌ای را بیرون آورد و خدمت امام داد؛ امام تا نامه را نگاه کردند دو دستی بر سر خودشان زدند و گفتند «ما این همه تقلا کردیم تا کشور را از چنگال آمریکا نجات دهیم، آن وقت شما می‌خواهید دوباره دو دستی کشور را تقدیم آمریکا کنید».

وی می‌افزاید: آنهایی که این کارها را می‌کنند باید بدانند که امروز امام از آنها ناراحت می‌شود؛ اما ما انسان‌ها باید به فکر عاقبت خویش باشیم، ما هیچ وقت فکر نمی‌کردیم عاقبت منتظری این طور شود. حاج احمد آقا یک سال با مأموریت از طرف امام (ره)، قم می‌رفت و منتظری را نصیحت می‌کرد که اینها که دوره‌اش کرده‌اند، آدم‌های خوبی نیستند و باید مواظب عاقبت خویش باشد ولی منتظری گوشش به این نصیحت‌ها شنوا نبود.

خادم امام خمینی (ره) اظهار می‌دارد: در واقع امام خمینی(ره) بسیار به اطراف خود دقیق بود و تمام دنیایی را که امروز می‌گذرد، امام بیست سال پیش، پیش بینی کرده بودند. در خاطر دارم که یک روز امام و حاح احمد آقا با هم در حال قدم زدن بودند، حاج احمد ایستاد و گفت «شوروی ابرقدرته، آمریکا ابرقدرته، چین ابرقدرته.» امام ایستاد و محکم به سینه‌اش زد و گفت ما هم هستیم. حالا امروز همه اقرار کردند که ما هم هستیم و از ما هم واهمه دارند و هر روز هم دارند برایمان یک توطئه و نقشه‌ای می‌چینند. امام تعیین کرده است که جمهوری اسلامی باید باشد و با این رهبری، انشالله این انقلاب به قیام جهانی ملحق می‌شود.

وی می‌افزاید: یک روز آقای ایوبی که در دفتر امام هستند، تماس گرفتند و گفتند ما قند تبرک کرده و آب تبرک کرده می‌خواهیم؛ سه تا استخاره هم نیاز داریم و یک مریض هم داریم که بگویید امام برایش دعا کند. بنده خدمت امام رسیدم و یک پارچ آب بهش دادم، کمی قند را هم تبرک کرد و بعد گفتم سه تا استخاره هم هست، گرفتند و جواب دادند، بعد گفتم آقا یک مریض هم هست دعا کنید برایش. دعا کرد و خودم خجالت کشیدم. گفتم «آقا!» فرمودند «بله»، گفتم «من خیلی مزاحم شما می‌شوم من را ببخشید». نگاهش هنوز در یادم هست، نگاهم کرد و گفت «من اصلاً شما را دوست دارم.» یعنی امام این قدر نسبت به دیگران محبت داشتند.

حاج عیسی در ادامه خاطراتش می‌گوید: دستگاهی توی جیب امام بود و دکترها همیشه شب‌ها می‌رفتند و آن را تنظیم می‌ردند. یک و نیم بعد از نصف شب بود که با دکترها رفتیم خدمت امام؛ هر چه در زدیم امام در را باز نکردند. از اینکه امام در را باز نمی‌کردند، متعجب شدم و به ناچار مجبور شدم، در را باز کنم. داخل رفتم و دیدم امام نیستند، به دکترها خبر دادم گفتم امام نیستند، گفتند مگر می‌شود، گفتم بیاید خودتان ببینید. دکترها هم آمدند دیدند بله ایشان نیستند.

وی افزود: تمام خانه را گشتیم اما امام را پیدا نکردیم، ترسیدیم حاج احمد آقا را خبر کنیم، سکته کنند، می‌خواستیم فرمانده‌هان را خبر کنیم سر و صدا شود. در حیاط خانه می‌چرخیدیم، بعد از نیم ساعت رفتیم دیدیم امام سرجایش در تختش دراز کشیده است و هیچ وقت معلوم نشد، امام در آن مدت کجا رفته بود و چطور رفت و آمد که هیچکس نفهمید و ایشان را ندید. البته این خاطره را یک نفر از اهالی دفتر که خیلی هم ادعا دارند که ما این چنین و آن چنان هستیم به نقل از خودش تعریف کرده است؛ در حالی که آن شب اصلاً کسی آنجا نبود و بعدها نیز خبردار نشدند. من خودم چند وقت پیش در مجلسی این خاطره را تعریف کردم و آنها از زبان من شنیدند و بعد به نام خودشان خاطره را ثبت کردند و در کتاب چاپ کرده و ادعا کردند که ما آن شب آنجا بودیم و دیدیم که امام در اتاق نیست.

حاج عیسی اظهار داشت: ما یک عکاس در بیت داشتیم که به «حاج رضا» معروف بود. من یک روز به او گفتم بیا از من و امام یک عکس بگیر. گفت: آخر چطوری؟ گفتم: شما بیا با دوربینت پشت درخت بایست. امام که از اتاق آمد بیرون تا برود ناهار، من می‌روم کنار امام می‌ایستم و شما از ما عکس بگیر. وقتی امام بیرون آمد، دیدم حاج احمد آقا بغل امام ایستاده است و نقشه من نقش بر آب شد. گردن کج کردم که حاجی جلو نیاید. همان موقع آقا رضا جلو آمد و حاج احمد، آقا رضا را دید، گفت: «اِ، حاج رضا چه وقت خوبی اومدی، بیا یک عکس از من و حاج عیسی و امام بگیر.»

به نقل از خبرگزاری فارس

شاهرخ بزرگی
۱۳خرداد
خاطرات و گفتار بسیار خواندنی از دختر گرامی امام خمینی(ره)
 

وقتی شنیدم که آقای خامنه‌ای انتخاب شده‌اند، قلباً خوشحال و آرام شدم و گویی مرگ پدر را فراموش کردم. معتقدم بهترین فرد، ایشان بودند و هستند. ان‌شاءالله که عمر طولانی داشته باشند.


ماهنامه پاسدار اسلام در شماره جدید خود ویژه‌نامه‌ای درباره حضرت امام(ره) منتشر کرد.

در یکی از مطالب، خاطراتی خواندنی از خانم زهرا مصطفوی دختر بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی منتشر شده است که متن آن در ذیل می‌آید:

اشاره: آنچه در پی می‌آید بخشی از خاطراتی است که در طول سالهای گذشته از خانم دکتر زهرا مصطفوی یادگار گرامی حضرت امام سلام‌الله علیه شنیده‌ام؛ خاطراتی که از ساده‌ترین آنها مانند بازی با کودکان در خانه تا بزرگترین آنها همچون مسئله رهبری آینده، آموزنده و برای رهروان روح‌الله بسی ارزشمند است. اکنون به مناسبت سالگرد عروج آن عزیز سفرکرده - که همچنان اندیشه و راهش زنده و پویاست - تقدیم امت امام می‌شود.
محمدحسن رحیمیان

گردش به‎سمت گل‌ها
- امام نسبت به مسئله محرم و نامحرم و برخورد با نامحرم، بسیار مقید بودند. من حدوداً 11 سال داشتم و هنوز چادر چیت سر می‌کردم. آقای اشراقی (داماد اول امام) ما را دعوت کرده بودند و من همراه ایشان به مهمانی رفتم. آقای اشراقی باغچه‌ای داشتند که وسط آن معبری بود و آنجا دو سه تا صندلی گذاشته بودند که در آنها امام و آقای اشراقی روی صندلی نشسته‌اند. آن روز کسی در را باز کرد و خود آقای اشراقی به استقبال آمدند. ما به خاطر قضیه نامحرم بودن، جلوی شوهر خواهرها نمی‌آمدیم. من یکه خوردم و از امام پرسیدیم: «سلام بکنم؟» امام گفتند: «واجب نیست». من چون خجالت می‌کشیدم با آقای اشراقی روبه‌رو بشوم و سلام نکنم، از مسیر خارج شدم و رفتم میان علف‌ها و گیاهان باغچه و از آن معبر نرفتم تا با ایشان روبه‌رو نشوم.
الآن هم منزل ما این‌طوری است که مردها و زن‌ها به خاطر مهمانی دور هم نمی‌نشینند، مگر به خاطر مراسم و مسائل جدی شرعی. بعد از انقلاب خود من در تلویزیون، سمینارها، سخنرانی‌ها و جلساتی که آقایان و خانم‌ها حضور داشتند، حضور فعال داشتم و امام هرگز نگفتند نروید و این کار را انجام ندهید، ولی در همان دوران اگر شوهر خواهرم می‌آمدند، این طور نبود که سفره زن‌ها و مردها یکی باشد. رفت‌وآمد بود اما مردها جدای از زنان در اتاق‌های مختلف پذیرایی می‌شدند.

* سفره محرم و نامحرم جدا بود

- تا آخرین لحظه زندگی امام،‌ همواره سفره محرم و نامحرم جدا بود. یک بار مادرم به امام گفته بودند: «ما امشب منزل نفیسه خانم - دختر بزرگ آقای اشراقی - دعوت داریم». امام فکر کرده بودند که در منزل نفیسه خانم، همسرش و شوهر خواهرهایشان هستند و مرد و زن با هم هستند و به مادرم گفته بودند: «این مجلس، مجلس حرام است. شما می‌خواهید به مجلس حرام بروید؟» مادرم گفته بودند: «همه به من محرم هستند.» امام گفته بودند: «به دخترها که محرم نیستند». مادر گفته بودند: من می‌روم که به همه مردها محرم هستم (دامادها و احمد). امام در این مورد بسیار دقت می‌کردند.

* امام به خواهرم دیه دادند!

آنچه از دوران بچگی یادم هست، این است که من حدود 8ساله بودم، خواهرم ده سال و خواهر بزرگترم (همسر آقای اشراقی) 12 سال داشت. ما با بچه‌های منزل همسایه سمت چپ‌ خانه که منزل آقای کمالوند بود، عروسک‌‌بازی می‌کردیم . . . گاهی هم گرگم به هوا بازی می‌کردیم. امام به ما گفته بودند منزل آقای کمالوند نرویم.

ایشان از علما و از دوستان امام بودند. این دوستی هم قصه جالبی دارد. به ما گفته بودند به: آنجا نروید. هروقت می‌خواهید بازی کنید، دخترشان - که اسمش طاهره‌خانم بود - بیاید پیش شما. پشت‌ بام‌های منزل ما به یکدیگر راه داشت. ما همگی بچه بودیم، ولی آنها نوکر 14- 15ساله‌ای داشتند که به تازگی صدایش دورگه شده بود. به همین جهت آقا دستور داده بود: شما نباید به منزل آنها بروید. وقتی آقا از مسجد سلماسی برمی‌گشتند و به طرف منزل می‌آمدند، از پشت کوچه صدای گرگم به هوای ما بچه‌ها را شنیدند. وقتی به منزل آمدند، از کارگرمان - زیور - پرسیدند: «بچه‌ها کجا هستند؟» او جواب داد: «منزل آقای کمالوند.» گفتند: «برو بگو بیایند.» ما خیلی ترسیدیم. برگشتیم به منزل و سه‌تایی توی زیر زمین رفتیم، خطاب امام، بیشتر به خواهر بزرگترم بود که مکلف شده بود. امام یک چوب نازک خشک را برداشتند و محکم به لبه دیوار زیرزمین زدند و گفتند: «من نگفتم نروید؟ چرا رفتید؟» بسیار هم عصبانی بودند. چوب شکست و یک تکه‌اش به پای خواهرم خورد. بلند شدیم و به اتاق رفتیم و من دیدم پای خواهرم کمی کبود شده است.

شب به آقا گفتم: «خرده چوبی که به دیوار زدید و شکست، به پای صدیقه خورده پایش کبود شده.» امام پرسیدند: «واقعاً؟» گفتم: «بله». گفتند: «برو بگو بیاید». صدیقه خانم آمد و امام پایش را دیدند و به او دیه دادند! من به خودم گفتم: ای کاش پای من کبود شده بود! امام تا این حد روی مسائل شرعی دقت داشتند، در حالی که بچه‌شان بود و عمداً هم نزده بودند. با همه انس و توجه و محبتی که امام داشتند، ما از ایشان خیلی حساب می‌بردیم. البته حق با ایشان بود من خیلی شلوغ بودم.

آغوش مهربان آقا
- شاید اولین خاطره‌ای که از دوران کودکی به یادم مانده، به خاطر لذتی که از حضور امام می‌بردم، این است که امام شب‌ها زیر کرسی می‌نشستند و من که یک دختر چهار پنج ساله بودم، می‌رفتم زیر کرسی و سرم را از زیر بغل ایشان بیرون می‌آوردم و چون بچه شیطانی هم بودم، خیلی وول می‌خوردم، ولی ایشان دلشان نمی‌آمد به من بگویند برو؛ فقط نگهم می‌داشتند که خیلی شلوغ نکنم. گاهی هم دستی به سر و صورتم می‌کشیدند. من چون خیلی از این کار لذت می‌بردم که در آغوش پدر باشم، نمی‌رفتم. ایشان هم نمی‌گفتند برو، ولی دست و پایم را می‌گرفتند که خیلی شلوغ نکنم. خیلی با خوشرویی و محبت با من رفتار می‌‌کردند و من از این کارشان خیلی لذت می‌بردم؛ لذا اولین خاطره‌ای که از دوران بچگی یادم می‌آید این است که شب‌ها دور کرسی می‌نشستیم و بسیاری از اوقات من شام خودم را هم همان‌جا و همراه امام می‌خوردم.

* برنامه ثابت امام برای بازی با کودکان

- بیش از آنکه تصور کنید حضرت امام اهل محبت بودند. بچه بودم و یک روز در حیاط نشسته بودیم، به من گفتند: «اگر توانستی این مداد را با دست راستت به دیوار بزنی، من به تو جایزه می‌دهم». من گفتم: «اینکه کاری ندارد». گفتند: «بینداز!». من هم مداد را دادم به دست راستم و پرت کردم به طرف دیوار و بعد گفتم: «جایزه‌ام را بدهید!». امام گفتند: «با دستت پرت نکردی». گفتم: «چرا! با دستم پرت کردم». گفتند: «نخیر! دستت هنوز به بدنت هست!» من تازه متوجه شدم که دارند با من شوخی می‌کنند.

امام برای بازی با ما وقت خاصی داشتند. صبح‌ها در منزل تدریس می‌کردند و طلاب می‌آمدند. نیم‌ساعت به اذان ظهر مانده، طلاب می‌رفتند و امام می‌آمدند به حیاط و یک ربع با ما بازی می‌کردند. ما هم می‌دانستیم و از قبل جمع می‌شدیم. ما معمولاً از گِل باغچه تیله درست می‌کردیم و می‌گذاشتیم خشک می‌شدند، بعد با آنها تیله‌بازی می‌کردیم و هرکس می‌توانست تیله بیشتری را بزند، برنده بود. البته بازی‌های گوناگونی از جمله گرگم‌ به هوا بازی می‌کردیم. ایشان می‌نشستند و یک نفرمان سرش را در دامن ایشان می‌گذاشت و بعد همه می‌رفتند و قایم می‌شدند، بعد آن فرد بلند می‌شد و دنبالمان می‌گشت. امام به ضعیفترها کمک هم می‌کردند. من از همه شلوغ‌تر بودم و یکی از خواهرهایم (خانم آقای اشراقی) با اینکه چهار سال از من بزرگتر بود، آرامتر و مظلومتر بود و زبر و زرنگی مرا نداشت. گاهی اوقات می‌رفتم بالای درخت کاجی که در منزلمان بود و آنجا قایم می‌شدم. کسی سرش را بلند نمی‌کرد به آنجا نگاه کند. امام می‌دانستند که بچه‌ها نمی‌‌توانند مرا پیدا کنند و با سرشان اشاره می‌کردند، یعنی آنجا را نگاه کن و جای مرا لو می‌دادند. گاهی اوقات هم زیر عبایشان قایم می‌شدیم.

امام عصرها هم برای تدریس به مسجد سلماسی قم در کوچه آقازاده می‌رفتند و تقریباً نیم‌ساعت به اذان مغرب که آفتاب هنوز بالای دیوار بود، به منزل برمی‌گشتند و ما منتظرشان بودیم. می‌آمدند و یک ربع با ما بازی می‌کردند و بعد سراغ کارهای خودشان می‌رفتند.

امام سر شب شام می‌خوردند، به‎قولی سه از غروب رفته، گاهی قبل و گاهی بعد از شام می‌آمدند و با ما بازی می‌کردند. اوایل کودکی بازی بود و بعد به تدریج تبدیل به کتاب خواندن شد. من در 13-14 سالگی خیلی اهل مطالعه بودم و کتاب‌های رمان و تاریخی را غالباً بلند می‌خواندم و بقیه گوش می‌دادند. بزرگتر که شدیم، امام معما و چیستان یا مسئله‌ای مطرح می‌کردند و ما سعی می‌کردیم پاسخ آنها را پیدا کنیم. گاهی اوقات هم نمی‌توانستیم جواب بدهیم.

* دفاع امام از کوچک‌ترها

- یادم هست 10 -11 ساله بودم و حاج‌آقا مصطفی شاید 21-22 ساله بود. به من گفت: «یک لیوان آب به من بده!» امام نشسته بودند. من شانه‌هایم را بالا انداختم و گفتم: «نمی‌خواهم». حاج‌آقا مصطفی ناراحت شد و آمد طرف من که مرا دعوا کند. امام به من اشاره کردند که فرار کن. داداش دید و گفت: شما این جور می‌کنید که گوش به حرف نمی‌دهد». آقا گفتند: «اگر گوش به حرفت بدهد، امروز می‌گویی یک لیوان آب بده، پس‎فردا می‌‌گویی کفش‌هایم را جلوی پایم جفت کن!».

* مصطفی بر فراز گلدسته!

- همراه خانم (مادرشان) در صحن حضرت معصومه سلام ‌الله علیها بودم. حدود 8 - 9 سال داشتم و داداش 18- 19 ساله بودند. خانم سرشان را بلند کردند و توجه کردند که یک نفر روی مناره کله معلق ایستاده است. اولین حرفی که خانم زدند این بود که گفتند: «خوش به حالش!» خانم خیلی شاداب و دلشاد بودند. همه نگران شدند، ولی خانم گفتند: «فکر می‌کنم مصطفی باشد. غیر از مصطفی کسی جرأت نمی‌کند آن بالا برود و معلق بزند!» جالب این است که خانم‌ نگران نشدند و اصلاً اهل این‌جور نگرانی‌ها نبودند. بقیه خیلی نگران شدند، ولی ایشان ابداً.

* امام به من گفتند: کودتاچی!

ما اغلب برای ناهار آبگوشت داشتیم، چون امام آبگوشت دوست داشتند، ولی من اصلاً آبگوشت دوست ندارم و در منزل همسرم هم جز چندباری که نوه‌هایم آمدند و خواستند برایشان درست کنم، آبگوشت درست نکرده‌ام. یک بار که حدوداً 9 - 8 ساله بودم در فصل تابستان بود و امام وضو گرفته بودند و داشتند از پله بالا می‌آمدند و من ظرف گوشت‏کوبیده دستم بود. چشمم که به آقا افتاد، بشقاب را به طرف دیوار پرت کردم و گفتم: «کی گفته هر کس بزرگتر است،‌ باید حرف، حرف او باشد؟ شما چون بزرگترید و آبگوشت دوست دارید، من هم باید آبگوشت بخورم؟» ایشان آمدند بالا و به خانم گفتند: «بچه‌ها را بنشانید و از آنها بپرسید چه غذایی دوست دارند و هرروز مطابق میل یکی از آنها غذا بپزید!». البته به من لقب «کودتاچی» دادند و گفتند: تو کودتا کردی!

* خواهش امام از من: به چین نرو!

- چند سال قبل از فوت امام مرا به چین دعوت کردند که بروم آنجا و صحبت کنم. سر سفره بودیم و ایشان به خاطر قلبشان به دستور دکتر پشت میز کوچکی می‌نشستند و غذا می‌خوردند. من خیلی عادی و معمولی گفتم: «من هفته دیگر به چین می‌روم. مرا دعوت کرده‌اند.» حرف‌های دیگری زده شد و گذشت. چند دقیقه بعد، امام به من گفتند: «فهیمه (مرا در منزل فهیمه صدا می‌زنند) بیا!» بعد گفتند: «سرت را بیاور پایین!» من کنار ایشان ایستاده بودم. گوشم را نزدیک دهانشان بردم. امام گفتند: «می‌خواهم از تو خواهش کنم به چین نروی». من مکثی کردم و گفتم: «چشم»، ولی حقیقتش این است که کمی به من برخورد که چرا ایشان همان وقت به طور عادی این مطالب را نگفتند. مثلاً نگفتند مصحلت نیست و نرو و چرا این‌جور گفتند. وقتی غذا خوردن تمام شد و ایشان خواستند به اطاقشان بروند، من همراهشان رفتم و گفتم: «می‌خواهم از شما گله کنم». پرسیدند: «چرا؟» جواب دادم: «شما فکر می‌کنید اگر مرا منع کنید گوش نمی‌کنم؟ همان‌جا به من می‌گفتید نرو، مصحلت نیست. من هم قبول می‌کردم. لازم نبود مرا صدا بزنید و درِ گوشم بگویید». گفتند: «آدم وقتی می‌خواهد چیزی را به کسی بگوید، باید به کف پای او بگوید؟ باید درِ گوشش بگوید!» فهمیدم می‌خواهند از در شوخی درآیند. گفتم: «هم من می‌دانم منظورم چیست، هم شما می‌دانید!».

* دقت و مراعات ظریف
- نکته دیگری که یادم آمد از دوره‌ای است که امام کسالت داشتند. حدود ده روز قبل از رحلتشان بود. امام بیمار بودند و باید در بیمارستان بستری می‌شدند. امتحان جامع دکترا هم داشتم. امام هم قرار بود فردای آن روز به بیمارستان بروند. من وقتی وارد منزل شدم، ایشان داشتند با مادرم شام می‌خوردند. شنیدم که گفتند: «به فهیم نگویید.» من همان‌جا متوجه شدم که ایشان می‌خواهند به بیمارستان بروند، منتها ایشان به دیگران توصیه می‌کردند به من نگویند که حواسم برای امتحان پرت نشود. من به روی خودم نیاوردم که می‌دانم. آمدم و نشستم و صحبت کردیم و شب به منزل برگشتم.

صبح فردا دلم نیامد که نروم و امام(ره) را نبینم. از آن طرف هم از بیمارستان گفته بودند جواب آزمایش حاضر نیست و باید فردا برای عمل بیایید. من این را نمی‌دانستم. وقتی آمدم و وارد اتاق شدم، فکر کردم امام را می‌خواهند به بیمارستان ببرند. به روی خودم هم نمی‌آوردم که می‌دانم. به محض اینکه وارد شدم، امام دستشان را باز کردند و گفتند: «خیالت راحت‌! قرار نیست به بیمارستان بروم». پرسیدم: «جدی می‌گویید؟» یادم نیست عین جمله‌شان چه بود، اما آن را جوری ادا کردند که من باور کردم که قرار نیست اصلاً به بیمارستان بروند و با کمال آرامش رفتم و امتحانم را دادم و برگشتم و تازه فهمیدم که قرار است فردای آن روز بروند. این‌قدر دقیق بودند که من از نظر روحی لطمه نخورم و امتحانم خراب نشود.

* بیشترین ناراحتی امام از آقای منتظری و ماجرای قطعنامه بود

- من اصلاً در مورد قضیه آقای منتظری ناراحت نشدم و فکر می‌کردم حق همین است که امام ایشان را کنار بگذارند، چون دیده بودم که امام چقدر از دست ایشان اذیت شدند. رنج امام حد و اندازه نداشت. باورشان نمی‌شد کسی که آن‌قدر مبارز و متدین بوده، این‌طور تحت تأثیر قرار بگیرد. فوق‌العاده زیاد هم تلاش کردند تا ایشان را از بعضی ارتباطات و کارها منع کنند. امام کمتر مسائل بیرون را در اندرون نقل می‌کردند، ولی در ارتباط با ایشان از بس منقلب و ناراحت بودند، می‌آمدند و می‌گفتند.

من در طول زندگی امام، دو بار ناراحتی فوق‌العاده زیاد ایشان را دیدم. یک بار همین قضیه آقای منتظری بود که امام خیلی اذیت شدند، یکی هم قبول قطعنامه. من تهران نبودم و از تلویزیون خبر برکناری آقای منتظری را شنیدم. خوشحال شدم و فکر می‌کردم حق همین بود و ایشان نباید جانشین امام باشند. خدا شاهد است همان روز اول بعد از رحلت امام با آن همه ناراحتی از آن مصیبت بزرگ، وقتی شنیدم که آقای خامنه‌ای انتخاب شده‌اند، قلباً خوشحال و آرام شدم و گویی مرگ پدر را فراموش کردم. حتی کسی به من گفت: «خوشحالی می‌کنی که جای پدرت جانشین انتخاب شد؟» گفتم: «این حرف چیست؟ بالاخره هرکسی رفتنی است، ولی شخص بسیار خوبی جای ایشان آمد». تا الآن هم معتقدم بهترین فرد، ایشان بودند و هستند. ان‌شاءالله که عمر طولانی داشته باشند.

* نظر امام درباره رهبری آیت‌الله خامنه‌ای
- به خاطرم هست، 3-4 روز بعد از جریان آقای منتظری که ایشان از قائم‏مقامی کنار رفتند، پیش امام نشستم و گفتم: «اگرچه زشت است که من این حرف را بزنم، اما بالاخره آدمیزاد از این دنیا می‌رود و من به نظرم می‌رسد فردی را نداریم که جانشین شما باشد. آیا بهتر نیست که شورایی باشد؟» تا این حرف را زدم، گفتند: «چرا نداریم؟» گفتم: «به نظر می‌آید چنین فردی نیست.» گفتند: «چرا، آقای خامنه‌ای».

صرف‌نظر از سخن امام، من واقعاً و قلباً به رهبر معظم انقلاب اعتقاد دارم. خدا شاهد است که این اعتقاد قلبی من است که الآن بهترین فرد را داریم و چه انتخاب خوبی بود. هیچ‌کس نمی‌توانست این طور محکم در برابر آمریکا و دشمنان بایستد و از ملت دفاع کند. گاهی اوقات وقتی ایشان مطلبی را می‌گویند، خیلی یاد امام می‌کنم و می‌بینم گویا همان گفته‌هاست. من بسیار به ایشان اعتقاد دارم و لذا هرچه بگویند اطاعت می‌کنم.

من معتقدم که در رأس یک کشور اسلامی قطعاً باید ولی فقیه باشد و فقط ولی فقیه است که می‌تواند به معنای حقیقی، کشور را حفظ کند؛ انتخابی هم که مردم به صورت مستقیم یا غیرمستقیم می‌کنند، انتخاب درستی است. مردم تشخیص درستی دارند.

شاهرخ بزرگی
۱۱خرداد

'غول جاسوسی الکترونیک' را بهتر بشناسید

دستگاهی توسط شرکتی موسوم به سلبرایت عرضه شده که با درنوردیدن حریم خصوصی افراد، قادر به استخراج اطلاعات شخصی افراد از گوشی های همراه شان، از جمله اطلاعات پاک شده، فیلم ها، تصاویر و کل محتوای حافظه آنهاست.

  
دستگاهی که در تصویر مشاهده می شود یک غول جاسوسی الکترونیک است که بدون اطلاع افراد، قادر به استخراج طیف گسترده ای از اطلاعات شخصی آنها از گوشی های تلفن همراه شان، از جمله دفترچه تلفن ، پیام های متنی ، جزییات کامل مکالمات، حذف پیام ها ، فایل های صوتی ، فیلم ها ، تصاویر و کل محتوای کارت حافظه است و در واقع همه حریم خصوصی مربوط به زندگی دیجیتالی افراد را بدون اطلاع آنها درمی نوردد. 
 

این دستگاه که با نام تجاری " UFED Physical Pro " شناخته می شود محصول شرکت سلبرایت (Cellebrite) است.
این دستگاه می تواند بدون استفاده از کامپیوتر به 3000 مدل گوشی تلفن همراه به صورت مستقیم وصل شود و تمامی اطلاعات داخل گوشی را استخراج کند.
سایر محصولات شرکت سلبرایت، که تمرکز خود را بر روی سورس اطلاعات موبایل قرار داده، نیز در هین راستاست.
این دستگاه همچنین قادر به تخلیه اطلاعات مربوط به جی پی اس (GPS) گوشی های مجهز به این سرویس است و کلیه مکان ها و زمان هایی که افراد به طور روزانه در آنجا حضور یافته اند را از نقاط ثبت شده در مکان یاب جی پی اس موبایل آنها دریافت خواهد نمود.
استخراج اطلاعات از وب گردی، جستجوهای گوگل و فعالیت شبکه های اجتماعی نیز یکی دیگر از کارهای این دستگاه جاسوسی است.
این نکته نیز قابل توجه است که این دستگاه اطلاعات پاک شده و مخفی افراد را هم بازیابی می کند. لذا در دنیای دیجیتال، اطلاعات قابلیت پاک شدن ندارند و به محض تولید قابل بازیافت می باشند و از تیررس چنین دستگاه های جاسوسی ای در امان نخواهند بود.
با عرضه چنین محصولاتی به بازار، به نظر می رسد که طی چند سال آینده دیگر کسی سوالی را نخواهد پرسید و بدون اطلاع افراد همه اطلاعاتی را که لازم دارد از گوشی تلفن همراه فرد مورد نظر برخواهد داشت.

شاهرخ بزرگی
۱۱خرداد

یک عضو فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس که ساعت‌ها با مشایی بی‌پرده و چهره‌ به چهره مباحثه و گفت‌وگو داشته، او را "الیاس " دولت احمدی‌نژاد و مأمور محدودکردن ولی فقیه و منحرف‌کردن نظام اسلامی خواند و خواستار برخورد دستگاه قضایی با وی و همفکرانش شد.

 
حجت‌الاسلام حمید رسایی عضو فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس و از جمله حامیان محمود احمدی‌نژاد است که هراندازه از عملکرد دولت دفاع کرده، به همان اندازه و از چند سال قبل مخالف جدی اسفندیار رحیم‌مشایی رئیس دفتر رئیس جمهور بوده و منتقد دیدگاه‌ها و رفتارهای اوست. 
 
مخالفت نماینده مردم تهران با رحیم مشایی ناشی از چندین ساعت‌ گفت‌وگو و مباحثه چهره به چهره و بی‌‎پرده با رئیس دفتر رئیس جمهور است که وی را در نگاه رسایی به "الیاس " کابینه احمدی‌نژاد و منحرف‌کننده مسیر اصلی دولت نهم و دهم مبدل کرده است؛ در میان حامیان رئیس جمهور، رسایی تنها کسی بود که فرصت یافت در خصوص نقد مشایی در برنامه "دیروز، امروز، فردا " با علی اکبر جوانفکر مشاور رسانه‌ای احمدی‌نژاد به مناظره بنشیند و انتقادات علنی خود را بیان کند که البته بعد از آن مناظره، برنامه چالشی "دیروز، امروز، فردا " برای مدتی تعطیل شد. 
 
مدیر مسئول هفته‌نامه 9 دی که این روزها مواضع خود را بیشتر از طریق این نشریه اعلام می‌کند و در چند هفته اخیر بارها مسائلی را درباره جریان انحرافی و مرتبطان با این شبکه مطرح کرده، در گفت‌وگویی تفصیلی بافارس به بیان دیدگاه‌هایش در خصوص ماهیت و اهداف رحیم مشایی پرداخت و تاکید کرد که در روزهای آینده به افشاگری بیشتری در این زمینه خواهد پرداخت. 
 
حجت‌الاسلام رسایی در مطلع بحث، در خصوص ویژگی‌ها، اهداف و ترفندهای جریان انحرافی در دولت به سرکردگی اسفندیار رحیم مشایی اظهار داشت: 
 
سابقه انقلاب اسلامی و بررسی عملکرد شخصیت‌ها نشان می‌دهد دشمنان همواره تلاش کرده‌اند اگر نتوانستند به‌طور مستقیم شخصیتی را تحت‌تاثیر قرار داده و از او در راستای منافع خود استفاده کنند، از کانال اطرافیان وی وارد ‌شوند؛ به عنوان نمونه در قضیه آقای منتظری دشمنان از طریق بیت او و دامادش که منتظری اعتماد بسیار زیادی به وی داشت، وارد عمل شده و اهداف خود را پیگیری کردند و یا در موضوع آقای هاشمی رفسنجانی هم دشمن تلاش زیادی کرد تا منافع خود را از طریق فرزندان و برخی اطرافیان وی تامین کند. 
 
گزینه‌های متعدد دیگری هم وجود دارد که دشمن، برخی از آنها را با فساد اقتصادی و بخشی دیگر را با فساد اخلاقی به خدمت خود درآورده و در مواردی هم دشمن با توجه به زمینه‌های شخصیتی افراد از طریق مسائل اعتقادی وارد عمل شده ‌است. 
 
جریان انحرافی امروز با توجه به خصوصیات و ویژگی‌هایی که شخص آقای احمدی‌نژاد داشت و عمدتاً هم این خصوصیات و ویژگی‎ها بر اساس مبانی اعتقادی بود، ابتدا با رویکرد اعتقادی وارد صحنه شد و پس از آن اهداف سیاسی و اقتصادی خود را پیگیری کرد و به برخی از آنها رسید. 
 
* به نظر شما مهم‌ترین هدف جریان انحرافی چیست و در واقع این جریان چه هدفی را از چه مسیری پیگیری می کند؟ 
 
رسایی: از جمله اهدافی که مشایی برای رسیدن به آن تلاش می کند، تصدی کرسی ریاست جمهوری یازدهم است اما این شخص به فراتر از ریاست جمهوری می اندیشد و اگر غایت هدف او کسب جایگاه ریاست جمهوری بود، می توانست با استمرار مرام و جهت‌گیری احمدی‌نژاد سال 84، بدون اینکه نشان دهد با ولایت فقیه مشکل دارد به آن برسد ولی مشایی مأموریت دارد تا نظام اسلامی را به انحراف بکشاند. از نظر مشایی جایگاه رهبری باید به یک جایگاه تشریفاتی برسد و بسیاری از ارزش های دینی به ارزش های ملی گرایانه تغییر کند. 
 
به عبارت دیگر، از آنجا که جریان انحرافی و شخص آقای مشایی به شدت قدرت‌طلب است، در حقیقت با رویکرد ورود به مباحث اعتقادی به دنبال آن است که از جایگاه آقای احمدی‌نژاد برای رسیدن به قدرت در انتخابات مجلس نهم و سپس ریاست جمهوری یازدهم بهره برد؛ در حالی که تردید نداریم اعتقادات مشایی انحرافی است و از احمدی‌نژاد فقط به عنوان یک سپر استفاده می کند تا از طریق او به اهدافش برسد. 
 
در کنار این موضوع، یکی از مهم‌ترین اهداف جریان انحرافی ناکارآمد نشان دادن مدیریت انقلابی و ولایی است؛ اتفاقی که در طول چند سال گذشته رخ داد، این بود که مردم طعم مدیریت انقلابی را پس از سال‌ها مجدداً در مسیر تبعیت از ولایت چشیدند و ما در نقاط مختلف کشور شاهد نتایج این نوع مدیریت بودیم و رهبر معظم انقلاب هم بر این اساس بارها اصول زنده شده توسط احمدی‌نژاد را ستودند و راه دولت را تأیید کرده مورد تمجید قرار دادند اما اوجی که مدیریت انقلابی گرفته بود، متاسفانه با فعالیت ده‌ها برابری جریان انحرافی به دلیل اعتماد زیادی که آقای احمدی‌نژاد به برخی شخصیت‌های این جریان و در رأس آن آقای مشایی داشت، با رکود مواجه شد. 
 
* آیا آقای احمدی‌نژاد از این مسئله اطلاع ندارد و اساسا می‌توان پذیرفت که رئیس جمهور با درایت و ذکاوتی مانند احمدی‌نژاد، تحت تاثیر افرادی چون مشایی قرار گیرد؟ 
 
رسایی: من می‌توانم به این سؤال هم جواب نقضی و هم جواب حلی بدهم؛ بله احمدی‌نژاد با همه هوش و حواسش می تواند تحت ‌تأثیر الیاس‏هایی قرار بگیرد که آنها را به عنوان یک شخصیت مثبت باور کرده است. آقای احمدی‌نژاد فردی شجاع، مدیر و با رویکردی زاهدانه است اما معصوم و مجتهد و دین‎شناس نیست و اتفاقا آسیب‌هایی که به او وارد می شود، از همین نقطه است. همه شخصیت‌ها اشتباه می‌کنند و احمدی‌نژاد هم مصون از اشتباهات نیست اما این اشتباهات به ویژه در اتفاقات اخیر هزینه سنگینی برای وی داشته که شاید اگر دیر بجنبد، جبران این هزینه سنگین دشوار باشد. 
 
علاوه بر این ما شخصیت‌هایی را در تاریخ انقلاب داشته‌ایم که اعتماد زیادی به برخی اطرافیان خود داشتند که نمونه آن شهید رجایی بود که با همه سلامت اعتقادی و اقتصادی، فریب فردی همچون مسعود کشمیری را خورد و اعتماد به کشمیری به حد اعتقاد رئیس جمهوری محبوب و مردمی آن روز به کشمیری رسید و موجب شد که فرد مذکور در ساختار اجرایی کشور به قدری نفوذ کند که رجایی و باهنر را به شهادت برساند تا به زعم خودش به نظام لطمه بزند. 
 
* جناب‎عالی چند مرتبه رودررو با مشائی بحث و گفت‌وگو داشتید و حتی بعد از یکی از همین دیدارهایتان او را به "الیاس " شخصیت شیطانی و اغواگر سریال "اغما " تشبیه کردید که تلاش می‌کرد شخصیت‌های اصلی داستان را تحت‌تاثیر قرار داده و فریب دهد. از نظر شما مهم‌ترین انحرافات مشایی و اساسا خاستگاه انحرافات فکری جریانی که وی در راس آن قرار دارد، چیست؟ 
 
رسایی: مهم‌ترین انحراف مشایی در فرض خوشبینانه این است که اسلام را بر اساس دیدگاه‌های خودش تفسیر می‌کند و دچار بیماری تفسیر به رأی از دین است. مشائی مطالعات دینی متفرقه داشته اما این مطالعات را عمق نبخشیده و به اساتید فن و مجتهدان مسلط به کتاب و سنت هم مراجعه نکرده تا مسیر مطالعاتی وی را مشخص و در مسیر درست هدایت کنند؛ در جلسات مختلفی که با او مواجه بودیم و بحث کردیم به این نکته روشن رسیدم که او معتقد به اسلام منهای روحانیت است و تلاش کرده احمدی‌نژاد را هم به این سو ببرد که البته در سایه ولایت فقیه و وجود رهبری با درایت و حکیم در رأس نظام اسلامی نمی‌تواند موفق به تحقق دیدگاه خود شود. 
 
مشایی معتقد است اکثریت جامعه مستضعف‌اند اما وی استضعاف آنها را فقط مالی نمی داند، بلکه معتقد است اکثریت مردم نسبت به دین اعتقاد جدی ندارند، نسبت به غرب تمایل دارند، ضد روحانیت هستند، از نظر مالی فقیر و منتظر کمک مسئولان هستند و از نظر سیاسی هم نمی‎توانند جریانات سیاسی را از هم تفکیک دهند. 
 
اجازه بدهید برای اثبات این سخن یک خاطره نقل کنم تا بهتر این مسئله مفهوم شود؛ بعد از مناظره بنده و آقای جوانفکر در برنامه "دیروز،‌ امروز، فردا " درباره مشایی و رابطه او با دولت که مناظره خوبی بود و البته پس از آن شاهد تعطیلی این برنامه تلویزیونی بودیم، یکی از وزرای دولت دهم به مشایی انتقاد کرد که چرا شما مواضعی اتخاذ می‌کنید که نیروهای خودی مجبور شوند در برابر هم قرار گرفته مناظره کنند آن هم با این دفاع بدی که جوانفکر از دولت می کند. مشایی در پاسخ وی گفته بود: "مناظره رسایی و جوانفکر کاملاً به نفع ما بود و ما برنده شدیم، چرا که روحانیت در برابر ما قرار گرفته بود ". 
 
اگرچه حذف روحانیت از صحنه سیاسی کشور شالوده فکری مشایی و همفکران اوست، اما باید توجه داشته باشیم که مشایی شخصیت چندوجهی دارد و در محافل عمومی و حتی بعضا در برابر احمدی نژاد به تناسب مخاطبینش شخصیت‌های متنوع خود را بروز داده و از خود چهره‌هایی علمی، فرهنگی، سیاسی و اجرایی به نمایش می‌گذارد که این از ویژگی‌های بارز نفاق است. 
 
* آیا انحرافات مشایی در حد انحرافات فکری است یا او انحرافات عملی هم دارد؟ در طول سال‌های حضور رحیم‌مشائی در عرصه اجرایی کشور ما شاهد نوعی دست‌اندازی‌ها به منابع عمومی و هزینه آنها برای اشخاص خاص و در واقع نوعی فساد اقتصادی بوده‌ایم که با شعارهای دولت احمدی‌نژاد در تعارض است . . . . 
 
رسایی: این موضوع را در نظر بگیرید که اساسا فساد اقتصادی به دنبال خود فساد سیاسی و فساد اعتقادی و حتی فساد اخلاقی می‌آورد؛ مفاسد امروز مشایی هرچند برجستگی اعتقادی دارد اما این برگرفته از مفاسد اقتصادی است که درباره شخصیت‌هایی مانند مهدی هاشمی و برخی اصلاح‌طلبان و افرادی که در کنار آقای هاشمی بوده و اکنون نیز هستند، صدق می‌کند و ما در گذشته هم نسبت به آنها هشدار داده بودیم، ریشه در فساد اقتصادی این افراد دارد. 
 
بسیاری از مبانی و مواضعی که امروز توسط مشایی اتخاذ می‌شود، قبلا توسط اصلاح‌طلبان و جریان فتنه اتخاذ شده بود و موضوع تازه‌ای نیست و به همین دلیل شما می‌بینید که در طول دو سال اخیر، مشایی هرگز حاضر نشده از تعبیر فتنه درباره جریان برانداز استفاده کند و فتنه‌گران را در حد مجرمین از نگاه نظام جمهوری اسلامی معرفی کرده و به اطرافیان خودش هم حتی توصیه داشته به جریان برانداز، فتنه‌گر نگویند. 
 
در بسیاری از مواقع، اشتراک اهداف بین جریان انحرافی و جریان فتنه به وضوح مشاهده می‌شود که از مهم‌ترین اهداف آنها تضعیف جایگاه ولایت فقیه و واتیکانیزه کردن این جایگاه و تضعیف روحانیت و تضعیف روحیه استکبارستیزی است؛ در شیوه عمل این دو جریان هم مشاهده می‌کنیم این اشتراکات وجود دارد و مشایی دقیقاً با روش‌های اصلاح‌طلبان به دنبال جذب آرای مردم است. 
 
البته برخی به اصطلاح اصولگرایان دیگر هم بیماری جذب آرای مردم به هر قیمت را دارند که نمونه خیلی بارز آن را در انتخابات ریاست جمهوری نهم شاهد بودیم که افرادی با شیوه‌های غربی و روش‌هایی که در مبانی دینی و انقلابی ما پذیرفته شده نیست، دنبال کسب رأی مردم بودند و هرچند که امروز منتقد مشایی هستند، اما با او در مواقعی اشتراک عمل داشته اند. 
 
به عنوان نمونه عرض می‌کنم در بسیاری از امور بین آقای لاریجانی و مشایی اختلاف نظر و دیدگاه وجود دارد ولی در خصوص مسائل سیاسی و چگونگی جذب آرای مردم برای پرکردن پیمانه انتخابات، شاهد این هستیم که هر دو جریان یک هدف را دنبال می کنند ولی دو تاکتیک دارند؛ هر دو به دنبال به دست‌آوردن 13 میلیون رای انتخابات یازدهم هستند اما یکی معتقد است که اگر در کنار آقای هاشمی بایستد به هدفش می رسد و دیگری معتقد است باید از طریق نفوذ در بدنه جریان فتنه رسیدن به هدف خود را پیگیری کند که برای همین سراغ هنرپیشه‌ها می‏رود و حرف‌های ملی‎گرایانه می‎زند. 
 
* شما نقش جریان فتنه و همچنین بیگانگان را در حمایت و تقویت جریان انحرافی و بسط افکار انحرافی این جریان چگونه می‎بینید؟ 
 
رسایی: ما در خصوص مواجهه با دشمنان بیگانه همواره یک سخن حضرت امام(ره) را به عنوان شاخص داریم که بارها رهبر معظم انقلاب هم آن را یادآوری کرده اند؛ البته این شاخص هم مانند بقیه شاخصه‌ها برگرفته از کلام وحی است که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: "لن‏ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتّبع ملتّهم (یهود و نصارا از شما راضی نمی‌شوند مگر اینکه از آنها تبعیت کنید) ". هروقت دیدیم که دشمنان اسلام به ویژه در این ادیان تحریف شده از کسی خوششان آمده، باید در او شک کنیم. ما شاهد بودیم که رسانه‌های بیگانه از منافقین، از بنی‎صدر، از سیاست‌های فرهنگی دوره سازندگی، از اصلاح‌طلبان، از فتنه‌گران، از فرزندان آقای هاشمی و حتی از برخی مواضع خود آقای هاشمی، موسوی، کروبی و خاتمی تعریف و تمجید کردند و مدت‌هاست که از مشایی نیز تعریف و تمجید می‌‌‌کنند و حتی در اتفاقات اخیر وقتی احمدی‌نژاد چند روز در خانه نشست، برای نخستین بار پس از 6 سال فحاشی نسبت به او، به‎یک‌باره همه مدافع احمدی‌نژاد شدند! خوب نباید شک کنیم که دشمن از مشایی و طرز فکر او و اهداف او خوشش می‎آید و از احمدی‌نژاد هم اگر تغییر کند، استقبال می کند. 
 
مشایی در بسیاری از اهداف با جریان فتنه اشتراک نظر دارد و هر دو به دنبال حذف ولایت فقیه بودند؛ از طرفی با جریان اشرافی هم اشتراک داشت که به دنبال محدودسازی ولی فقیه است. برای همین هم فتنه‌گران هوای مشایی را داشتند. شما در ایام تبلیغات انتخابات دهم شاهد بودید که جریان فتنه برای تخریب آقای احمدی‌نژاد اقدام به تولید CD به ظاهر مستندی تحت عنوان "90 سیاسی " کرد و در آیتم‌های مختلف آن موضوعات متنوعی درباره رئیس جمهور مطرح کرد تا در نتیجه انتخابات تاثیر بگذارد اما با آنکه مشایی پاشنه آشیل تغییر رای و نظر نیروهای متدین و ارزشی و حزب‌اللّهی بود، در این CD هیچ اشاره‎ای به وی نشد؛ چرا که آنها برای تحرکات آینده خود به او نیاز داشتند. 
 
* اما معاون سیاسی دفتر رئیس جمهور، وجود جریان انحرافی را در دولت "توهم " خوانده و شخصیت‌های برجسته مخالف این جریان را به مخالفت کورکورانه متاثر از جعلیات تحریک‌آمیز، ویژه‎خواری مالی و اقتصادی و زورگویی فکری و فرهنگی به جامعه متهم و آنها را به جریانی خطرناک و انحرافی نفوذ کرده در برخی ساختارهای حاکمیتی که همواره در پی استحاله نظام بوده، منتسب کرده است . . . . 
 
رسایی: اینها یک سری تحلیل‎های دم‌دستی و بدون انطباق با واقعیت‌های بیرونی است که توسط برخی اطرافیان متملق گفته می‌شود؛ البته که در بیرون از جریان اصلاح‌طلبی طبقه‌ای از نفوذی‌ها را داریم که ویژه‎خواری مالی و اقتصادی دارند و نفوذ کرده‌اند ولی امروز این افراد در حال برگزاری جلسات محفلی و انتخاباتی با چه‎کسی هستند؟ آیا غیر از مشایی برای آنها تور جذب پهن کرده؟ مانند بسیاری از افراد فاسد و معلوم‌الحال دیگر که مشایی در برنامه ریزی جذب آرا با آنها ارتباط گرفته است. 
 
* آقای رسایی! برخی معتقدند که حامیان دولت در جریانات اخیر نسبت به جریان انحرافی و مشائی موضع سکوت اتخاذ کردند و به همین دلیل هم حامیان دولت را مورد هجمه قرار دادند. آیا واقعاً شما در این مدت سکوت کرده بودید یا . . .؟ 
 
رسایی: به‏خلاف آنچه رسانه‌های همسو با فتنه و خواص مردود ادعا می‌کنند که برخی هواداران احمدی‌نژاد و حامیان دولت نسبت به مشایی سکوت کرده و موضع‌گیری نکردند، ما از پیشگامان نقد جریان انحرافی بوده‌ایم و پیش از این در دولت نهم در برابر این جریان و حتی شخص آقای مشایی موضع‌گیری کردیم و به همین دلیل هم همواره از طرف احمدی‌نژاد با گلایه و شکایت مواجه بودیم. 
 
اتفاقاً کسانی که امروز برای کسب برخی منافع سیاسی و حزبی و اقتصادی به صورت دوپهلو نسبت به موضوع جریان انحرافی موضع‌گیری می کنند، همان کسانی هستند که در محافل خصوصی با مشایی و عوامل او نشست و برخاست دارند و در نهایت هم بر سر قدرت به تفاهم می رسند؛ آن‎وقت همین‎ها ما را متهم به سکوت می‌کنند! 
 
برای ما موضوع مشایی تازگی ندارد و از سال 85 آیت‌الله مصباح در خصوص مشایی تذکراتی را فرمودند و همه ما را حساس کردند، اما مصالح انقلاب اسلامی در زمانی که درگیر فتنه‌های بزرگتری بودیم، اقتضا می‌کرد که نسبت به موضوع مشایی به صورت موضوع فرعی برخورد کنیم و در آن مقطع در حد و اندازه ضرورت و امروز هم در حد و اندازه خود به موضوع بپردازیم. 
 
تلاش ما این است که با موضوع بر اساس واقعیت، درایت و مصالح انقلاب و نظام برخورد کنیم؛ ما تفاوت جدی بین آقای احمدی‌نژاد و مشایی قائل هستیم و به صراحت می‌گوییم که پیشینه، سابقه و گذشته احمدی‌نژاد نشان می‌دهد که او فسادهای اعتقادی و اقتصادی مشایی را ندارد اما متاسفانه به وی اعتماد و حتی اعتقاد زیادی دارد. 
 
* به‌عنوان آخرین سؤال بفرمایید بالاخره برای حل این مشکل در برابر آقای احمدی‌نژاد چه راهکاری را پیشنهاد می‎کنید؟ 
 
رسایی: امروز با توجه به تحرکات جریان انحرافی دستگاه قضایی نباید بی‎کار بنشیند. بنابراین برای اینکه حتی احمدی‌نژاد هم بهانه‌ای برای اعتراض نداشته باشد، دستگاه قضایی با دستگیری برخی افراد شاخص فتنه‌گران مانند فائزه و مهدی هاشمی، مشایی و برخی افراد حلقه اول جریان انحرافی را باید دستگیر کند و به اتهامات مالی و سیاسی آنها در کنار سران فتنه رسیدگی کند. 
 
البته توجه داشته باشید که برای برخورد با این موضوع در خصوص آقای احمدی‌نژاد نباید از روش برخورد مستقیم استفاده کرد بلکه به عقیده من باید مردم به احمدی‌نژاد کمک کنند و به او بفهمانند همان‎طور که رهبری انقلاب فرمودند، حمایت مردم از او، حمایت از اصول است، نه شخص و البته هر شخصی به این اصول پایبند باشد به این محبوبیت و حمایت می رسد و آن را در سبد خود می بیند. نکته دیگر اینکه احمدی‌نژاد باید بداند ما به احمدی‌نژاد بدون مشایی اعتماد و اعتقاد داریم و از نظر ما مشایی عنصری است که در زمین دشمنان این ملت بازی می‎‌کند. 
 
بنده همچنان معتقدم که مهم‌ترین عنصر برای نجات احمدی‌نژاد از فتنه مشایی فقط مردم ولایت‎مدار هستند و امیدواریم با اطلاعاتی که پس از دستگیری برخی افراد مرتبط با حلقه انحرافی در هفته‌های گذشته کسب شده، آقای احمدی‌نژاد هم پی به چهره واقعی مشایی و یاران او ببرد. 
شاهرخ بزرگی